به گزارش مجله
شبانه باشگاه خبرنگاران، رضا بصیرت در جدیدترین نوشته از وبلاگ گرداب رجوی آورده است:
اکنون که نزدیک به نه سال است که از کمپ جهنمی اشرف خارج شده ام و با دید جدید و بدور از فشارهای تشکیلاتی و فرقه ای به مناسبات سازمان مجاهدین مینگرم باین نتیجه میرسم که کاری که رجوی با تاریخ ایران و مردم ایران کرد حقیقتا جنایتی بزرگ و بسیار فجیع بود! یعنی بواقع وقتی کمی عمیق میشوم به اینکه چه به ما گذشت حس میکنم از تعادل روحی و روانی خارج میشوم! مسعود رجوی این دجال بزرگ قرن به کاملترین شکل و بدون ذره ای نقص فرقه را تعریف و نمایش داد!
وقتی به کارهای روز مره و پوچ آنها در گرمای طاقت فرسا عراق فکر میکنم که به چه شکل آدمها رو سرگرم می کردن ،لحظه به لحظه نفرتم به آنها بیشتر می شود.
وقتی به نشستهای خسته کننده و تکراری ،عملیات جاری فکر میکنم که هر روز و هر روز برگزار میشد و اینکه بایستی حتی بصورت نمایشی و سوری از خود یا از دیگران ایراد بگیری و در جمع بخوانی و بروی خودت تیغ انتقاد بکشی و اجازه دهی که جمع هر آنچه دلش میخواهد به تو بگوید و ذره های شخصیت انسانی تو را بزیر پا خرد کند.
وقتی بیاد نشستهای مشمئز کننده غسل هفتگی میافتم که بایستی تناقضاتی که فقط به ذهنت زده بود را و هیچ کس جز تو و خدایت از آن خبر نداشت را در جمع میخواندیم و گاها از شدت فشار دچار سردرد های ویران کننده میشدیم و فحش ها و ناسزاهای بقیه را میشنیدیم.وقتی مردی از گذشته خودش وزنش باید در جمعی صحبت میکردن و دورن خودش را بیرون میریخت و به قول مسعود شیرجه میزد دوست داشت زمین دهن باز میکرد و او را میبلبد.
وقتی بیاد این می افتم که برای تردد در قرارگاه اشرف هم نیاز به اجازه مسئول بالاتر و گرفتن(ویزا) داشتیم و گاها بایستی با نفر دوم و سوم تردد انجام دهیم تا مبادا در حین تردد از این مقر به مقر دیگر اتفاقی بیافتد.
وقتی بیاد نشستهای ۱۴الی۱۵ ساعته و بی فایده و خسته کننده دیگ که توسط مسعود و مریم یا دیگر مسئولین سازمان برگزار میشد میافتم که ساعتها و روزها وقت و زندگیمان را در این نشستهای مسخره هدر دادیم و مجبور بودیم یا به دوستان نزدیکمان بی جهت ناسزا بگوییم یا از آنها ناسزا بشنویم.
وقتی علیرغم گذراندن بیش از نیمی از عمرمان در آن سازمان و پادگان باز حس میکردیم که توسط مسئولین این سازمان مورد بی اعتمادی قرار میگیریم و پنداری ما را فقط برای پیشبرد مقاصد و رسیدن به اهداف خود میخواهند و تمامی بحث های ایدئولوژیک که میگفتند شما پاره تن رهبری هستید و امضاء خون و نفس کشک و دوغ بوده است.
وقتی بیاد روابط و مناسبات کثیف مابین افراد سازمان که خصوصا در سالیان آخر بیشتر و بیشتر شده فکر میکنم که ثمره انقلاب پوشالی و کشککی مریم رجوی بود فکر میکنم و اینکه آقای رجوی همه و همه را برای خودش میخواست و باعث شد که پاکترین فرزندان ایران زمین بقول خودش به هر گناهی آلوده شوند.
وقتی بیاد این می افتم که چه بچه هایی بخاطر هیچ و پوچ کشته شدند و دیگر اسمی ازشان نیست و چه مادران و پدرانی که در حسرت دیدار عزیزانشان ماندند و دیدارها به قیامت افتاد.
وقتی بیاد فریادهای رجوی در نشستهای مختلف میافتم که میگفت در روز سرنگونی من و مریم پیشاپیش ارتش آزادی خواهیم بود ولی چند ماه قبل از اینکه تقی به توقی بخورد مریم و سران به فرانسه گریختند و خودش هم هنوز در زیر زمین مخفی است.
وقتی بیاد حرفهای رجوی می افتم که میگفت ما با امریکا تضاد استراتژیک داریم و هرگز به تفاهم نمیرسیم ولی اکنون چطور به مزدور امریکا و اسراییل تبدیل شده است.
و هزاران نمونه دیگر که برای نوشتنش هزاران ساعت وقت و بسیار بیشتر حوصله نیاز است می افتم فقط و فقط نفرتم از این فرقه کثیف که نون را به بهای مزدوری میخورند بیشتر و بیشتر میشود! ای ننگ و نفرین ملت ایران بر شما مزدوران هر کس و ناکس باد که روی هرچه خائن و مزدور را سفید کردید!
مسعود رجوی واقعأ چه جوابی برای، مادران و پداران دل سوخته داری؟
چه جوابی برای مردم ایران داری؟
چه جوابی برای جوانان انقلابی که میگفتی آنها رو باید گذاشت کنار دیوار داری؟
چه جوابی برای تاریخ داری ؟
علیرضا نصراللهی انجمن یاران ایران ۵٫۱۱٫۲۰۱۲