به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران، مراسم عمامه گذاری دانشجویان دانشگاه امام صادق، بعد از نماز ظهر و عصر
امروز، با حضور اساتید و دانشجویان در مسجد این دانشگاه انجام شد.
آیت
الله مهدوی کنی، رئیس مجلس خبرگان و رئیس دانشگاه امام صادق(ع) در این
مراسم به سخنرانی و بیان خاطراتی جالب از زندگی خود پرداخت. متن کامل سخنان
ایشان را در زیر می خوانید:
اولین روزی که من معمم شدم، 14 یا 15 سال سن داشتم. روز
عید غدیر بود
و به دست آیت الله برهان، رحمت الله علیه معمم شدم. ایشان خیلی اصرار
داشتند که ما در روز غدیر معمم شویم و بنده آن روز لباس نداشتم و ایشان که
قدشان چندان بلند نبود، گفتند من لباس خودم را به شما عاریه می دهم- البته
نمی بخشم!- یک قبا و عبا به من دادند و گفتند عمامه را برو خودت بخر.
من
نزد پدرم رحمت الله علیه رفتم، ایشان معمم نبود ولی به روحانیت علاقه داشت
و منزل ما همیشه مرکز تجمع و رفت و آمد علما در کن بود. پدرم، خیلی علاقه
داشت که من روحانی شوم و من را به همین منظور به قم برد.
به
من گفت حالا که می خواهی معمم شوی، اگر در کوچه و خیابان مردم از تو مسأله
بپرسند، سواد نداری که جواب آنها را بدهی. گفتم من نمی دانم، استادم آیت
الله برهان گفته اند که من باید معمم شوم. من مرید آیت الله برهان بودم و
هر چه ایشان می گفت، عمل می کردم.
آن زمان افراد معمم بسیار کم
بودند. شهریور ماه سال 20 بود و مدرسه های علوم دینی تعطیل شده بودند و
علما و طلبه کم بودند. در تهران مدرسه مروی دست وزارت فرهنگ وقت بود و
دانشگاهیان در آنجا درس می خواندند. مدارس را در اختیار دولت قرار داده و
همه موقوفات را گرفته بودند.
پس
از معمم شدن، برای سفارش لباس رفتیم سراغ مرحوم استاد شیخ رجبعلی خیاط و
اولین لباس من را ایشان دوخت. ایشان به من گفت آقا می خواهی چه کار بشوی؟
گفتم می خواهم طلبه شوم. گفت می خواهی آدم بشوی یا طلبه؟ گفتم من آدم شدن
را نمی فهمم یعنی چی؟ می خواهم طلبه شوم. گفت: اگر آدم بشوی بهتر است تا
طلبه.
آدم هم می تواند طلبه باشد و هم آدم. گفتم چگونه می شود آدم
شد؟ گفت: هر کاری که می کنی برای خدا بکن. اگر چلوکباب هم می خوری برای
خداوند بخور.گفتم چلوکباب را که نمی شود برای خدا خورد! گفت: چرا می شود،
اگر برای شکم بارگی غذا خوردی، این هوا هوس است اما اگر برای این هدف غذا
بخوری که قدرتی بگیری تا خدمت و عبادت کنی، این می شود برای خدا. به من گفت
تا آخر عمرت یادت باشد که هر کاری می کنی برای خدا بکن. شاید نفس آن مرد
که خیاطی اهل دل بود و برخی از علما به ایشان ارادت داشتند، در دل ما اثر
کرده باشد و برخی کارهای ما برای خدا باشد.
یکی از کارهایی که برای خدا انجام می دهیم همین است که امروز می خواهیم تعدادی از بندگان خدا را معمم کنیم!(خنده حضار)
برادران
عزیز! روز پوشیدن لباس سربازی، روز مهمی است. این لباس البته ظاهر است و
مهم، لباس تقواست. قران می فرماید لباسی که لباس تقوا باشد، بهتر از همه
لباسهاست. بنابراین لباس های شما هم شاید خوب باشد اما این لباس، بهتر است.
اگر
بخواهیم امروز درباره غدیر صحبت کنیم خیلی مفصل می شود. همین قدر عرض کنم
که هر نظامی و هر اصلی از اصول واقعی این عالم نیاز به استمرار دارد. بروز
آن زحمت دارد اما استمرارش بیشتر زحمت دارد. بروز انقلاب خیلی سخت بود، اما
استمرارش سخت تر است.
پیش
از انقلاب، وقتی من معمم بودم و در خیابان راه می رفتم، فحش می خوردم.
البته همین الان هم فحش می خوریم اما آن زمان بیشتر فحش می خوردیم. آن زمان
وقتی سوار تاکسی می شدیم، راننده عمدا یک خانم لختی را کنار ما سوار می
کرد، وقتی می گفتیم آقا این کار خوب نیست. می گفت او هم بنده خداست باید
سوار شود!
(خنده حضار)وقتی
سوار اتوبوس می شدیم، یک خانم جلوی ما و یک خانم عقب ما قرار می گرفتند،
وقتی اتوبوس ترمز می کرد، ما ناخواسته می افتادیم روی دامن خانم، بعد می
گفتند آقا شیخ را ببینید می افتد روی خانم ها!(
خنده حضار)وقتی
جمعه ها می خواستیم برای دیدن پدر و مادرمان به کن برویم، برخی اوقات تا
دو ساعت هیچ ماشینی ما را سوار نمی کرد. امام یک بار گفتند که مردم می
گویند روحانیون اگر سوار ماشین بشوند، ماشین پنچر می شود!
مرحوم علامه جعفری
نقل می کرد و می گفت سوار اتوبوس بودیم و به مشهد می رفتیم که بین راه
اتوبوس پنچر شد. آن زمان پنچری ماشین را باید خود راننده ها می گرفتند و
یدک نبود. یکی دو ساعت طول می کشید تا پنچری را بگیرند. ماشین هایی که از
مشهد می آمدند به راننده می گفتند که این آخوندها را سوار نکن، چرا سوار
کردی ماشینت پنچر شد؟ بعد از این که پنچری ماشین را گرفتند، راننده همه را
صدا زد و من هم مظلومانه کناری ایستاده بودم تا ببینم چه می شود تا این که
راننده آخر سر صدا زد: آقا شیخ بیا سوار شو. امروزه هم این گونه مشکلات
برای روحانیون در جامعه کم نیست.
کسی
که لباس سربازی می پوشد باید قبول کند که مسئولیت و محدودیت دارد اما همه
این لباس را نمی پسندند. این لباس، لباس مبارکی است و برکت دارد. به
قول مرحوم آیت الله طالقانی، متاع دین هیچ گاه بی مشتری نیست. مهم این است
که ما که این لباس را می پوشیم حریم و حرمت و عصمت این لباس را حفظ کنیم.
این لباس، لباس سربازی است و حتما امام زمان دوست دارد کسانی را که از برخی
امتیازات مادی و آزادی های اجتماعی می گذرند و این لباس را می پوشند. خیلی
ها اصلا صلاحیت ندارند معمم شوند.
برخی افراد، خیلی متدین و
باسواد هستند اما روحیه آخوندی ندارند. آخوندی، روحیه می خواهد روحیه
آخوندی خاص است. منظورم تقدس بازی نیست، بلکه منظورم این است که آدم بتواند
مشکلات را تحمل کند. برخی خانواده ها دوست ندارند فرزندشان روحانی شود یا
برخی خانم ها دوست ندارند شوهرشان روحانی شود.
هم الان و هم قبل از
انقلاب وقتی یک روحانی به خواستگاری می رفت تا می فهمیدند معمم است، می
گفتند ما روحانی نمی خواهیم. بنده هم به خواستگاری دختری رفتم که گفتند ما
داماد روحانی نمی خواهیم. اما خانواده هایی هم هستند که به روحانیون علاقه
دارند. افرادی به من مراجعه می کنند و می گویند داماد روحانی برای ما پیدا
کن. خانواده هایی هستند که افتخار می کنند دامادشان روحانی باشد.
برای
بقای دین، عده ای باید در جهات مختلف مجاهده کنند. یکی از موارد جهاد در
راه خدا، پوشیدن این لباس و رعایت حدود و حرمت آن است. پوشیدن این لباس،
سختی ها و مشکلاتی دارد. اگر کسی بخواهد همه جهات لباس روحانیت را حفظ کند،
بسیار سخت است. این آقایانی که امروز می خواهند معمم شوند، از فردا دیگر
به خیلی از جاها نمی توانند تردد کنند و محدودیتشان بیشتر می شود. ممکن است
وقتی سر خیابان به انتظار ماشین ایستاده اید، افراد زیادی به شما توهین
کنند، اشکالی ندارد.
باید تحمل کنید تا پوست کلفت شوید!باید
مشکلات را تحمل کنید. برادرانی که می خواهند این لباس را بپوشند باید
بدانند که متاع دین بی مشتری نیست و لباس روحانیت، لباس برتر است. هفته
گذشته یکی از شاگردانم که رشته اش الهیات و فقه و مبانی حقوق است به من می
گفت من هنوز نتوانستم خودم را برای این لباس آماده کنم، دارم فکر می کنم که
می توانم یا نه. گفتم فکرت را بکن. کسی که می خواهد با فکر و سنجش ضرر و
زیان معمم شود، بهتر است که نشود. کسی که می خواهد این لباس را بپوشد باید
انگیزه کافی داشته و عاشق این لباس باشد.
من روز اول که این لباس را
پوشیدم حدود 15 ساله بودم، مردم آخوند کوچک ندیده بودند، وقتی سوار اتوبوس
شدم مردم می گفتند آخوند کوچولو، آخوند کوچولو.
(خنده حضار)
البته نه این که مسخره کنند بلکه چون روحانی و طلبه در جامعه کم بود،
خوشحال می شدند. در خیابان خراسان بودم که آنجا محل متدینین بود و به گونه
ای نبود که مسخره کنند اما تعجب می کردند که یک آخوند کوچولو هم پیدا شده.
بالاخره عده ای تشویق می کردند و عده ای مخالفت می کردند. در مدت این 70
سالی که معمم بودم خداوند به من عزت و توفیق داده که بتوانم مشکلات را تحمل
کنم. استاد ما می گفت وقتی به حرم حضرت معصومه می روید از ایشان بخواهید
که وجود شما برای خودتان و برای اسلام و تشیع مفید باشد. می فرمودند که شمع
نباشید که بسوزید و دیگران از وجود شما استفاده کنند و خودتان چیزی نداشته
باشید.
ما چیزی نشدیم اما توانستیم قدم های کوچکی برای این انقلاب
برداریم و برای تربیت فرزندان این مملکت قدم های کوچکی برداریم. آخوندی،
برای من یک افتخار است.
برای من ریاست مجلس خبرگان و وزارت کشور و نخست وزیری افتخاری ندارد.
چه آن زمان که وزیر کشور یا نخست وزیر یا رئیس این دانشگاه شدم، برای من
هیچ تفاوتی نمی کرد، مهم این است که خداوند خدمات ما را بپذیرد و آن روزی
که به پیشگاه خداوند می رویم دستمان خالی نباشد.
ما باید جزو کسانی
باشیم که وجودمان منشأ ناامیدی کفار باشد. بنی صدر وقتی رئیس جمهور بود و
آن موقع که امام مریض بود، بنی صدر می گفت امام تا 6 ماه دیگر زنده نمی
ماند و ملت پدر می خواهد و من پدر ملت هستم. این حرف را هم از مصدق یاد
گرفته بود که می گفتند مصدق، پدر ملت است. البته امام چند سالی بعد از آن
بیماری زنده ماندند. روزی که امام خمینی به رحمت خدا رفت، من برای معالجه
به لندن رفته بودم، دشمنان داخلی و خارجی می گفتند امام که برود کار انقلاب
تمام است. آن روز، همه خبرنگاران خارجی می خواستند به ایران بیایند، چون
تصورشان این بود که ایران به هم می ریزد. جمعیت زیادی در فرودگاه برای
پرواز به ایران آماده شده بودند. حدود ساعت 5 بعداز ظهر بود که رادیو ایران
خبر داد مجلس خبرگان رهبری،
آیت الله خامنه ای
را به رهبری برگزید. همین که این خبر اعلام شد، خبرنگاران زیادی که با
اشتیاق می خواستند به ایران بیایند و به خیال خود فضای ناارام ایران را
گزارش کنند، اغلب آنها از آمدن به تهران منصرف شدند. آنها فکر می کردند
مردم و مجلس خبرگان و حوزه های علمیه به جان هم می افتند.
هر نظامی
برای استمرار خود به پشتوانه ای نیاز دارد. مخالفین پیامبر می گفتند پیامبر
پسر ندارد و کار اسلام به اتمام می رسد. ولی دیدند علی (ع) آمد. اگر چه با
خلافت امیرالمومنین مخالفت کردند اما علی(ع) وجود داشت و حتی خلفا را هم
هدایت می کرد. ابوبکر و عمر و عثمان را راهنمایی می کرد. اگر علی نبود
اسلام از بین می رفت. عمر همیشه می گفت لولا علی هلک العمر. نگهداری این
نظام به دست هیچ کسی جز روحانیون ممکن نیست. اگر علما و امام نبودند این
انقلاب در روزهای اول دفن شده بود.
آمریکایی ها فکر می کردند یک
دولت از ملی - مذهبی ها سرکار می آید که با آنها سازگار می شود. من البته
کاری به شخصیت های ملی مذهبی ندارم، افرادی مثل مهندس بازرگان و دکتر
سحابی، آدم های خوبی بودند اما این گروه، سلیقه خوبی نداشتند. آمریکایی ها
بعدا دیدند که لانه جاسوسی اشغال شد و امام اعلام کرد که ما مرد جنگیم و تا
آخر ایستاده ایم و آمریکا شیطان بزرگ است، از انقلاب ناامید شدند. ما نهضت
های زیادی از زمان مشروطه به بعد داشتیم که نتوانستند نهضت ها را حفظ
کنند. اما امام تا آخر ایستاد و خداوند هم تأییدش کرد، چرا که امام اخلاص
داشت.
امام
روحانیت را هم حفظ کرد. اگر امام نبود، روحانیت هم از بین می رفت. زمانی
صدام گفته بود دو مرد در دنیا هست، یکی من هستم و دیگری خمینی!این
برادرانی که امروز می خواهند معمم شوند باید تعهد کنند که مرد باشند و
لباس مردانه و روحانیت بپوشند. اگر چه این عالم هم عالم ماده است و هم عالم
معنویت، ولی روحانی باید کسی باشد که جنبه های معنویتش بر جنبه های مادی
او بچربد. هر دو باید با هم باشند. هنر این است که همان طور که خداوند روح
خود را در جسم ما قرار داده، شما نیز در عین پوشیدن لباس روحانیت و توجه به
معنویات بتوانید در این دنیای مادی زندگی کنید.