انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۱
جالب بود خوشمان آمد
روزي فردي داخل چاله اي افتاد و از درد ناله می کرد. فرد ظاهر بين و متعصبي او را
ديد و گفت: حتماً گناهي انجام داده اي که... يک دانشمند سر رسيد عمق چاله و
رطوبت خاک آن را اندازه گرفت! يک روزنامه نگار در مورد دردهايش با او
مصاحبه کرد، يکي از طرفداران عرفان هاي نوظهور و جعلي به او گفت: اين چاله و
همچنين دردت فقط در ذهن تو است و در واقعيت وجود ندارد! يک پزشک براي او
دو قرص آسپرين پايين انداخت! يک پرستار کنار چاله ايستاد و با او همدردي
کرد!
يک روانشناس او را تشويق کرد تا دلايلي را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاله کرده بودند پيدا کند، يک تقويت کننده فکر او را نصيحت کرد که: خواستن توانستن است! يک فرد خوشبين به او گفت: ممکن بود يکي از پاهات بشکنه! سپس فرد بي سوادي از آن حوالي گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بيرون آورد!