يکي از امراي قاجار فرمان داد بامداد فردا، حلاجي بياورند تا پنبه بزند، در همان حال شکايتي نزد او آوردند از نانوايي که کم فروشي کرده بود. دستور داد نانواي خطاکار را نيز بياورند تا تنبيه شود. فردا گماشته آمد و گفت: کسي را که گفته بوديد دم در است. امير فرمان داد چوب و فلک آوردند و مرد را بستند و بسيار زدند، پس از انجام کار معلوم شد که او نانواي خطاکار نبوده بلکه پنبه زن بوده. در اين اثنا فراشان نانوا را نيز آوردند. امير رو به او کرد و گفت: شرمنده ام جناب نانوا، کتک شما را حلاج خورد.
امثال و حکم