سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

به نام تختي که عيار پهلواني است /تو اندر سينه‌هاي گرم خواهي زيست!

تختي ورزشکار بود اما او هيچ بودي را به انسان بودن و ماندن مقدم نکرد.

به گزارش گروه وبگردي باشگاه خبرنگاران به نقل از سرزمين خبر؛ پيرمردان «رو حوضي»سال ها از جوانمردي افسانه مي گفتند تا آنکه 5شهريور 1309افسانه ها واقعيت حيات «تختي» شد.او که هيچگاه در تنگي تشک کشتي نماند طلاي نامش را نيز از مدال هاي خوشرنگ المپيک وام نگرفت.
او در هوايي که بوي نفت مي داد نفسش  به شماره افتاد اما آسمان آبي کشورش  را به صبحهاي خاکستري غربت ترجيح نداد.او غرورش حقوق 3هزار دلاري فدراسيون کشتي کانادا را نپذيرفت اما دستش را مقابل مردمش دراز کرد.
بوئين زهرا که لرزيد تختي نماد آن تضادي شد که حکومت آن را بزک مي کرد.مردمي که اعتمادي به حکومت خود نداشتند لباس ها،طلا ها و از آن مهم تر، آرزو هايشان را به کاميون تختي سپردند.
تختي، مرد شعرهاي سوزناک و بيانه هاي جانگداز نبود اما آنگاه که بر آرامگاه مصدق بوسه زد کسي فراموش نکرد که او همان قهرمان مغروري است که حتي براي مدالي که شاه به گردنش آويز مي کرد ،سررا پايين نياورد.
تختي که هيچگاه سفارشي از دربار نمي پذيرفت،لبخندهاي در کادر نشسته اش با مخالفاني چون آيت الله طالقاني،اخم هاي درباريان را درهم مي کشيد.
تختي ورزشکار بود اما او هيچ بودي را به انسان بودن و ماندن مقدم نکرد.آنگاه که روزنامه ها از خودکشي تختي خبر مي دادند کوچه ها و شعر ها از شهادتش سياهپوش مي شدند.شعرها نيز هماني مي گفتند که جلال آل احمد، سال ۴۷گفت: «از آن همه جماعت هیچ کس، حتا برای یک لحظه، به احتمال خودکشی فکر نمی‌کرد.»
«مهدي سهيلي» شعرش را از زبان تختي خطاب به تنها فرزند او،بابک اين گونه سرود:
...پسر جان، بابکم، افسانۀ بابا به سر آمد
پس از من، نوبت افسانۀ عمر پسر آمد
اگر خاموش شد بابا، تو روشن باش
اگر پژمرده شد بابا، تو گلشن باش
بمان خرم، بمان خشنود
بدان، هنگام مردن، پيش چشم گريه‌آلودم
همه تصوير «بابک» بود
اميد جان، خداحافظ
عزيزم، بابکم، بدرود

نعمت ميرزا زاده نيز از حماسه تختي اينگونه سرود:

تو با انبوه پاک مردمان خوب قلب شهر، خواهي ماند. . .



اما جان کلام تمام شعرها هماني بود که سياوش کسرايي سرود:

که مردي نه در تندي تيشه است
که در پاکي جان و انديشه است

در سال روز تولد تختي بايد که کليشه ها  را از قامت او تکاند.بايد که به ياد آورد او به مناطق زلزله زده رفت نه براي عکس هاي يادگاري نه براي استفاده ابزاري بلکه براي مسئوليتي که شانه هايش از آن خبر مي داد.
اين روزها که گوشه ديگري از اين خاک زير و رو شده است فراموش نميکنيم کلام حافظ را:«نه هر که سر تراشد قلندري داند»
روزگار سختگير ترين آموزگاران است و بارها مي آزمايد. سوار بر موج شدن و هديه اي نثار زلزله زدگان کردن از کسي  «تختي» نمي سازد اگر  جنس دست ها  بوي مروت تختي  نداشته باشند.
برچسب ها: تختی ، کشتی ، فدراسیون
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
۲۱:۲۸ ۰۸ فروردين ۱۴۰۱
خوبه