سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

اراک/

چرا رسانه هاي غربي بر طبل جدايي دين از سياست مي كوبند؟

نظام كاپيتاليسم استعماري (امپرياليسم) با ايدئولوژي ماترياليستي (خرد متكي بر سود مادي)، از ابزارهاي مختلف و راهكارهاي گوناگون براي حفظ سلطه و منافع سياسي- اقتصادي خود در جوامع هدف (غالباً ملل جهان سوم)، بهره مي برد.

به گزارش خبرنگار  باشگاه خبرنگاران اراک، اما اين ابزارها و راهكارها با وجود تفاوت در نوع و گوناگوني در شيوه (بنا بر مكان و زمان)، در نهايت يك هدف عمده را دنبال و آن ايجاد اخلال و گسست در ساختارها و سطوح كلان جامعه است. از آن جمله اخلال و گسست در سطح فرهنگي يا سطح فرهنگي- سياسي جامعه. براي نمونه؛ رسانه و از آن جمله توليدات فرهنگي- هنري، يكي از مؤثرترين ابزارهاي نظام سلطه براي اين منظور است.
بدين معنا كه رسانه با طرح مسائل و نظرات گوناگون فرهنگي و سياسي، با قصد تأثيرگذاري بر اذهان توده و جهت دهي به افكار عمومي ملل جهان سوم، با دو ويژگي توأم بازدارندگي- از تفكر اصيل و آگاهي متكي به هويت تاريخي- و پيش برندگي- به سوي انديشه كذب مورد خواست نظام سلطه- از سويي اقدام به هويت زدايي فردي و اجتماعي و تاريخي و فرهنگي جوامع هدف مي كند و از سوي ديگر عملا اقدام به شكل دهي تفكر مورد نياز خود در سطح توده و افكار عمومي مي نمايد و بدين ترتيب زمينه درگيري فكري- فرهنگي، گسست و ناهمگوني در انديشه كلي و تاريخي جامعه هدف را مهيا مي سازد.
بدين ترتيب تمام افراد، اقشار و احزاب- از عوام گرفته تا انديشمندان، و از خيابان ها گرفته تا محافل درسي و دانشگاهي- در جوامع هدف با عدم منطق و خشونتي روز افزون كه خواست نظام سلطه نيز مي باشد، خود را مشغول جدل و درگيري در مباحث نظري و تخصصي مي بينند كه اصولا به لحاظ عقلانيت اجتماعي و سياسي لزومي به بحث در چنين سطح كلان فرهنگي و مطرح شدن در ميان افكار عمومي جامعه را ندارد.
يكي از اين مباحث در ايران معاصر، كه تقريباً از پيش از پيروزي انقلاب اسلامي تا به خصوص ساليان اخير، نقل مجالس نقد و نظر رسانه اي، و به عبارت بهتر هم باعث بحث و جدل و هم موجب تفريح و سرگرمي از سوي رسانه هاي بيگانه بوده است، بحث جدايي دين از سياست يا به اصطلاح همان سكولاريسم و حدود و ثغور آن بوده است.
سياست در معناي لغوي خود داراي پيچيدگي هايي است كه همين پيچيدگي ها با توجه به نماي كمابيش زشتي كه اغلب از سياستمداران معاصر غرب در ذهن عموم باقي مانده، باعث تفكري تيره و وهم آلود نسبت به سياست شده است. بدين معنا كه عموماً سياست را امري پيچيده، زشت و نادرست برمي شمارند، حال آنكه سياست خود يكي از ساده ترين و درست ترين ابزارها براي زندگي اجتماعي است.
سياست در حقيقت به معناي حفظ تعادل است، و اعتدال به زعم ارسطو، كه خود معتقد بود انسان جانور سياسي است، برترين فضيلت به شمار مي آيد. در واقع تعريفي كه تمام فلاسفه سياسي معاصر از مكس وبر تا يورگن هابرماس از مقوله سياست و فعل سياسي بدست داده اند حامل همين معناست كه سياست همانا شيوه اي عادلانه و عاقلانه است براي رعايت اعتدال و تبديل هر خشونت، ناآرامي و بي ثباتي به آرامش و ثبات كه خود همچنان كه منتج از اعتدال مي باشد، زمينه ساز صلح و ثبات نيز هست.
بدين ترتيب واضح و مبرهن است زشتي و ناهنجاري كه در ذهن عموم نسبت به سياست ساخته و پرداخته شده است، يك تفكر سطحي معادل اين طرز فكر است كه سياست يعني بي اخلاقي و دروغ گويي، حال آنكه در حقيقت سياست خود بخشي از راه و روش و اسلوبي است كه هر فرد انساني براي زندگي در مقام اجتماع بدان نيازمند است. چنان كه امانوئل كانت نيز نخستين فرض براي انتخاب سياسي را عاقل بودن مي داند و با توجه به جايگاه عقل در نظام اخلاقي فلسفه كانت، منطقاً جايگاه اخلاقي سياست در شالوده فلسفي بزرگ ترين انديشمند عصر جديد (بعد از دوران ميانه)- و همچنين بواسطه اشتراك در مقوله و جايگاه عقل در فلسفه اسلامي، در جهان حكمي جامعه و تاريخ ايران نيز- غير قابل اغماض مي نمايد. به صورتي كه مي توان اذعان داشت نه تنها دين، كه بسا اخلاقيات (فارغ از احكام شرع) نيز جدا از سياست قابل تصور نخواهد بود.
اما پيش از اشاره به نمونه هاي تاريخي از چگونگي كاربرد سياست در دين و به عكس، نخست بايد اين نكته مهم را يادآور شد كه؛ آنچه امروزه به نام سكولاريسم (جدايي دين يا ايدئولوژي از سياست) و اغلب از سوي نظام امپرياليسم و دستگاه عظيم تبليغاتي و رسانه اي آن، ترغيب و ترويج مي شود، در واقع دروغ بزرگي بيش نيست.
بايد توجه داشت آنچه به نام جدايي دين از سياست يا همان به اصطلاح سكولاريست مطرح است، در واقع بحثي حاشيه اي از ايدئولوژيك بودن حاكميت است. در اين خصوص ابتدا ذكر اين نكته الزامي مي نمايد كه اصولا انسان جانوري ايدئولوژيك يا ايده پرور است. «لوئيزا والنزوئلا» نويسنده مبارز با حاكميت نظامي دهه هاي 80و 70 آرژانتين- در اين خصوص عقيده شايان توجهي دارد كه به هر حال هستي فعل نويسندگي (نويسنده) را، وجودي در چند بعد مي داند كه با رعايت تمام بي طرفي ها در هستي خويش، باز موجودي حساس نسبت به جريانات فكري، سياسي و ايدئولوژيك زمانه و زندگي خويش است. بدين شكل در تمام طول تاريخ و حيات انسان- چه در تاريخ هزاران ساله ايران و چه در سطح جهان- هرگز حكومت و حاكميت غيرايدئولوژيك وجود نداشته و نخواهد داشت. اما براي ورود به بحث اصلي و مقصود نهايي اين گفتار، يعني بيان فرهنگ سياسي مطلوب و مورد نياز براي جامعه اي سالم و يكپارچه، به يك دوره تاريخي از حاكميت ايدئولوژيك در تاريخ ايران اشاره اي مختصر و گذرا مي كنم- كه در صورت تمايل، خواننده محترم مي تواند مطالعه و تحقيق در تاريخ را خود از اسناد بي طرف و معتبر پي گيرد./س
برچسب ها: دین ، سیاست ، استعمار
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.