آیه 79سوره نساء
ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ
سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ وَ أَرْسَلْناکَ لِلنَّاسِ رَسُولاً وَ کَفى
بِاللَّهِ شَهيداً
(ای رسول ما) آنچه از خوبی بر تو می رسد از جانب خداست و آنچه از سختی و بدی بر تو آید از نفس توست و ما تو را به رسالت بر مردمان فرستادیم و بر حقانیت این رسالت همان گواهی خداوند کافی است.*در نظام کلیِ جهان تنها یک موثر و فاعل وجود دارد و غیر از آن هر چه هست یا وهم و خیال است یا مجرای ظهور همان مشیت؛ اما وقتی از فضای «نظام کلی» به عالم نسبت و کثرت باز می گردیم در این عالم هر فعلی را فاعلی جداگانه است و آن فاعل مسئول فعل خود است.
*ما در نظام اجتماع همچنان که دیگران را مسئول کارهایشان می دانیم خود نیز مسئول کارهای خویش را بر دوش داریم. وجود قوانین و اعتقاد به فضایل و رذایل و اصول اخلاقی و اجتماعی همه حکایت از آن دارد که هر کس مسئول کردار خویش است. بنابر این هر کجا در قرآن سخن از این می رود که همه کارها به دست خداست آنجا نطام کل و مشیت کلی مقصود است.
*در عرصه نظام نسبتها و روابط عالم با هم دستور این است که گناه و بدیها را به خود منسوب کنیم و خوبیها را همه از جانب خدا بدانیم که این به حقیقت حال نزدیکتر است. زیرا خداوند ما را تفویض اختیار کرده است. بنابر این هر مرنبه ای وجود حکمی دارد گر حفظِ مراتب نکنی زندیقی(جامی)
*حکمتی که در پشت این نگاه وجود دارد به اختصار این است که خیر از جنس وجود است و هر کجا یافت شود بدان خیر مطلق منسوب می گردد و «شرّ» از مقوله عدم است و آن به فقر ذاتی موجودات می گردد.
*الکساندر پوپ شاعر انگلیسی همین بحث نظام کل و نظام جزء را طرح کرده و گفته است آنچه در نظام جزء ممکن است شر و گمراهی به نظر آید همه در نظام کل خیر محض و هدایت است و تصادف چیزی جز جهل ما به علل حوادث نیست.
طبیعت سراسر هنر است، اما بر تو مکشوف نیست
و شر و بدیهای جزئی در نظام کل، همه خیر محض است
یک حقیقت، چون آفتاب، روشن است
و آن این است که هر چه هست همه در جای خود نیکوست.
*شاعران بزرگ پارسی گو دو عرصه نظام کل و نظام سنت ها را در نظر داشته اند و به همین مناسبت ظاهربینان گاه ایشان را جبری و گاه قدَری(پیرو اختیار) خوانده اند در حالی که ایشان در عین تسلیم به سنت ازلی و منسوب کردن آن به قادر مطلق، در نظام سنتها، مذهب اختیار را برگزیده اند. مولانا در ساحت نظام کل گوید:
ما همه شیران ولی شیر علَم حمله مان از باد باشد دم به دم
حمله مان از باد و نا پیداست باد جان فدای آنکه نا پیداست باد
ما که ایم اندر جهانِ پیچ پیچ چون الف از خود چه دارد هیچ هیچ
و از سوی دیگر ده ها دلیل بر وجود اختیار می آورد در نظام سنتها:
اینکه گویی این کنم یا آن کنم خود دلیل اختیار است ای صنم