خداحافظ ای کوفه ای شهر غم
که درکام من ریختی زهر غم
خداحافظ ای نخلها، چاه ها
به پایان رسید اشک ها ، آه ها
خدا حافظ اي روزها، روزه ها
دعاها، مناجاتها، سوزها
خداحافظ ای کوچه های خموش
نیاید دگر نان و خرما به دوش
خداحافظ ای نان خشک و نمک
خداحافظ ای ماجرای فدک
خداحافظ ای بیت الاحزان او
خداحافظ ای قبر پنهان او
خداحافظ ای بی وفادوستان
خداحافظ ای آتش و ریسمان
خداحافظ ای انتظاراجل
خداحافظ ای زانوی دربغل
خداحافظ ای خشم لب دوخته
خداحافظ ای خانه سوخته
بگو تیر، مرغ شباهنگ خورد
دل شیشه اش از همه سنگ خورد
بگو این حقیقت به اهل مجاز
نماز است از من نه من از نماز
همان به، به مسجد رخم تر کنند
نماز مرا بلکه باور کنند
کسی را چون من دهر تنها نکرد
زدم هم دری را یکی وا نکرد
خداحافظ ای بوریا نان جو
کهن جامه و وصله نو به نو
میالای به نام خود این ننگ را
بگیر از کف کوفیان سنگ را
الا کوفه کو یوسف مصطفی
چه کردی علی را تو ای بی وفا
به شامم فلک آفتابی نداد
سلام علی کس جوابی نداد
خداحافظی کرده ام با همه
که چشم انتظارم بود فاطمه
خدایا زکارم گره واشده
خدایا دلم تنگ زهراشده
بیا ای غروب سعادت بیانجات علی(ع) ای شهادت بیا