سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

نبرد سایه ها(1)/

علت‌ها و اهداف 'موج نوین نبرد اطلاعاتی ایران و غرب' چیست؟/ مشخصات مدل نوین عملیات اطلاعاتی در مقابل ایران

ایران اسلامی تقریبا از همان صبح دم انقلاب در سال 1357 درگیر نبرد اطلاعاتی با مجموعه‌ای از سرویس‌های خارجی بوده است که در دوران پیش از انقلاب به شبکه‌سازی در داخل کشور پرداخته بودند.

به گزارش حوزه سياست خارجي باشگاه خبرنگاران، اینکه ایران و غرب بویژه ایران و اسراییل، درگیر یک نبرد وسیع و نفس گیر اطلاعاتی هستند، رازی است که اکنون دیگر از پرده برون افتاده است. جنگ مخفی اطلاعاتی و نبرد اطلاعاتی بنابرماهیت خود نبردی پنهان و خاموش است، اما اکنون همین نبرد خاموش، تبدیل به یکی از خبرسازترین عرصه های رویارویی ایران و غرب شده است.
در حدود دو سال گذشته، تقریبا هیچ روزی نبوده که خبری درباره ابعاد جدید این نبرد منتشر نشود، یا حجم قابل توجهی از تحلیل های منابع غربی به تفسیر جنبه‌های گوناگون آن اختصاص نیابد. سخن گفتن آشکار از این نبرد پنهان، اکنون یک مشغله دائمی برای سیاستمداران امریکایی و اسراییلی است. حتی مقام های اطلاعاتی و دفاعی هم که مجریان این نبرد اطلاعاتی هستند، از وسوسه سخن گفتن با رسانه‌ها در امان نمانده‌اند و به همین دلیل اکنون ما با حجمی انبوه از آن چیزی مواجه هستیم که می توان آن را «کدهای رسمی» درباره ابعاد نبرد اطلاعاتی ایران و غرب نامید.
بسیار جالب است که حتی فردی مانند ایهود باراک وزیر جنگ رژیم صهیونیستی که درگیر نوعی مسابقه رادیکالیسم علیه ایران در محیط داخلی اسراییل با بنیامین نتانیاهوست، با صراحتی کم سابقه تایید می کند که «ایران و اسراییل در سال های گذشته درگیر یک جنگ خاموش بوده اند». بنابراین، نبرد خاموش اطلاعاتی میان ایران و غرب که ظاهرا صهیونیست ها در یک جنگ نیابتی ایفای نقش پیمانکار در آن را بر عهده گرفته اند، اکنون یکی از مهم ترين جنبه های توصیف کننده هماوردی استراژیک ایران و امریکاست و شناخت ابعاد و زوایای آن ضرورتی جدی محسوب می‌شود.

این سلسله نوشته‌ها تلاشی است برای یافتن پاسخ چند سوال که هدف همه آنها ارائه روایتی کم و بیش دقیق و تحلیلی از ابعاد این نبرد عمیق و البته پنهان است.

1- دور جدید نبرد اطلاعاتی ایران و غرب چگونه و از چه زمانی آغاز شده است؟

2- ابعاد و روش های این نبرد اطلاعاتی چیست؟

3- چه طرف هایی در این نبرد درگیر هستند؟

4- هر کدام از طرف های درگیر چه هدف هایی را دنبال می کنند؟

5- تا کنون کدام یک از این دو طرف پیروز صحنه بوده است؟

6- دورنمای این نبرد چيست و طرف‌های درگیر به چه سمتی حرکت می‌کنند؟

وقتی درباره نبرد اطلاعاتی ایران و غرب سخن می گوییم، قبل از هر چیز باید توجه کرد که در اینجا یک تاریخ بر هم انباشته وجود دارد.
ایران اسلامی تقریبا از همان صبح دم انقلاب در سال 1357 درگیر نبرد اطلاعاتی با مجموعه ای از سرویس های خارجی بوده است که در دوران پیش از انقلاب به شبکه سازی در داخل کشور پرداخته بودند و طبعا نمی توانستند –والبته نمی خواستند- این شبکه‌ها را در شرایط حساس و تقریبا گیج کننده پس از انقلاب، غیر فعال نگه دارند. با این حال تا آنجا که به اسراییل و امریکا مربوط می‌شود، نشانه‌های مهمی وجود داردکه ثابت می‌کند شبکه‌های جاسوسی وابسته به آنها در ایران پس از انقلاب –بویژه در دو دهه اول- تقریبا به طور کامل شناسایی و نابود شده است.

نبود سفارتخانه امریکا در ایران و تاکید ایران بر قطع کامل هرگونه روابط دولتی یا غیر دولتی با اسراییل، فعالیت اطلاعاتی برای آنها در ایران را باز هم دشوارتر کرد.
سفارتخانه‌های امریکا در بسیاری از کشورهای جهان –همانگونه که تجربه اروپای شرقی وآسیای میانه و همچنین تجربه روسیه دوران جنگ سرد نشان می‌دهد- همواره به عنوان مدیر و گرداننده شبکه‌های جاسوسی عمل کرده‌اند. دستگاه‌های اطلاعاتی امریکا و اسراییل در سراسر جهان از پوشش سفارتخانه‌ها استفاده می‌کنند تا با قرار گرفتن زیر چتر مصونیت دیپلماتیک، حداکثر مقدار پوشش و همچنین مصونیت را برای فعالیت‌های خود فراهم کنند.
محروم شدن اسراییل، امریکا و انگلیس از این امکان مهم در ایران، ضربه‌ای جبران ناپذیر به طرح ریزی‌های اطلاعاتی آنها در ایران زده است به گونه‌ای که بر مبنای برخی اطلاعات موجود، امریکا و صهیونیست‌ها ناچار به استفاده از سفارتخانه‌های دست دوم روی آورده‌اند و از برخی کشورهای اروپایی، آسیایی و عربی خواسته‌اند ماموران اطلاعاتی آنها در پوشش اتباع خود به ایران اعزام کنند.

در آینده بحث خواهیم کرد که آنچه در این مجموعه نوشته‌ها «دور جدید عملیات اطلاعاتی –یا به تعبیر مورد علاقه غربی‌ها عملیات اطلاعات پایه- در ایران» نامیده‌ایم، در واقع ربط منطقی چندانی به این سابقه تاریخی ندارد و مشخصا محصول شرایطی است که پس از سال 1388 در ایران شکل گرفت. در اینجا همین قدر باید گفت که دو اتفاق مهم در سال 88 و دو سال ما بعد آن، اسراییل، انگلیس، امریکا و برخی دیگر از کشورهای غربی را به این نتیجه رساند که باید به نبرد اطلاعاتی خود با ایران شدت داده و دوران جدیدی از رویارویی پنهان را آغاز کنند.

یکم- فتنه 88 به سرویس‌های غربی فرصتی داد تا مجددا عوامل خود را وارد ایران کرده و شبکه‌هایی را که برخی از آنها سال‌ها غیر فعال باقی مانده بود، فعال کنند. به عبارت دیگر، فضای سیاسی، امنیتی و اجتماعی ناشی از فتنه 88 زیر ساخت لازم برای آغاز دور جدید فعالیت سرویس‌های اطلاعاتی غربی در ایران را بار دیگر فراهم کرد.

دوم- موفقیت نظام جمهوری اسلامی در مهار فتنه 88، و تقریبا همزمان با آن، آغاز انقلاب های اسلامی در منطقه خاورمیانه، ایران را از حیث تجميع مولفه‌های قدرت ملی در موقعیتی استثنایی قرار داد. مجموعه شرایط داخلی و منطقه‌ای وضعیتی را فراهم آورد که غربی‌ها کاملا به این نتیجه رسیدند که اگر هر چه سریع‌تر ایران را متوقف نکنند یا لااقل از سرعت حرکت آن نکاهند، آن وقت زمانی خواهد رسید که دیگر برای همیشه دیر شده و دیگر هرگز  امکانی برای متوقف کردن ایران وجود نخواهد داشت. این، همان شرایطی است که رهبر معظم انقلاب اسلامی از آن به عنوان پیچ تاریخی یا شرایط بدر و خیبر یاد کرده‌اند و اسراییلی‌ها هم در ادبیات استراتژیک خود آن را با عبارت ورود ایران به منطقه مصونیت توصیف می‌کنند. در یک جمله، تعریف صهیونیست‌ها از منطقه مصونیت این است: «جایی که دیگر هیچ کار با ایران نمی‌توان کرد».
به نظر می رسد غربی‌ها پس از یک باز اندیشی درباره گزینه‌های خود علیه ایران به این نتیجه رسیدند که در پروژه جدید مهار ایران، عملیات اطلاعاتی باید دارای جایگاهی ویژه باشد.

بر این مبنا دوران جدیدی از نبرد اطلاعاتی میان ایران و غرب آغاز شده که تاکنون خود را در قالب آیتم های زیر نشان داده است:

1- ترور

2- خرابکاری

3- عملیات سایبری

4- شبکه سازی از ضد انقلاب و بازسازی جریان فتنه در قالب پروژه هایی مانند طرح تماس 2

5- بهبود روش های جمع آوری اطلاعات

یک سوال اصلی درباره این نبرد جدید این است که مشخصا علت های آغاز آن چه بوده است؟

بر مبنای مجموعه اطلاعات موجود، می توان این علت ها را به شکل زیر فهرست کرد.

اول- نخستین علت مسلما نگرانی از پیشرفت سریع ایران در حوزه فعالیت های علمی مخصوصا برنامه های هسته ای و موشکی، و دیگر فناروی های دانش بنیان بوده است. به رغم همه تلاش ها، سرعت برنامه های کلیدی ایران درحوزه های هسته ای و موشکی نه فقط کم نشده بلکه پیوسته رو به افزایش بوده است و ایران موفق شده هم از جنبه کیفی و هم از نظر کمی، سرعت این فعالیت ها را کاملا مدیریت شده نگهدارد.

دوم- علت دوم بدون شک مربوط به ظهور جریان فتنه در ایران است. این جریان –چنانکه گفتیم- زمینه و بستر لازم برای فعال شدن مجددا سرویس های غربی در ایران را فراهم کرد و به آنها اجازه داد فعالیت هایی را در ایران آغاز کنند که در شراط عادی هرگز امکان شروع آنها نبود. اسراییل و امریکا از سال 88 به این سو به جریان فتنه به عنوان سرمایه ای قیمتی نگاه می کنند که باید به هر روش ممکن از آن را سرپا نگه داشت. ضمن اینکه خود این جریان هم در اصل محصول یک پروژه اطلاعاتی حداقل 20 ساله در ایران بوده است.

سوم- سومین علت که در آینده درباره آن به تفصیل بحث خواهیم کرد این است که دوران جدید نبرد اطلاعاتی با ایران از جمله به این دلیل آغاز شد که غربی‌ها پس از یک ارزیابی تاریخی از روش های سیاستگذاری خود درباره ایران دریافتند هیچ استراتژی تک گزینه‌ای برای مهار ایران کارآمد نیست بلکه برای کارآمد شدن سیاست مهار –یا همان متوقف کردن ایران در پیچ تاریخی و تبدیل وضعیت بدر و خیبر به وضعیت شعب ابی طالب- بهترین روش آن است که مجموعه ای از گزینه‌های فشار شامل 1-ایجاد تهدید معتبر نظامی، 2- تحریم،  3- عملیات اطلاعاتی، 4-مذاکره، 5- تلاش برای تاثیرگذاری برفرآیندهای داخلی ایران با تمرکز بر حمایت از جریان فتنه و 6- عملیات روانی و رسانه ای؛ را با یکدیگر ترکیب کنند.
اینکه این ترکیب چگونه انجام شده موضوع نوشته هایی دیگر در آینده خواهد بود، ولی روشن است که غربی ها برای عملیات اطلاعاتی درون این ترکیب جایگاهی ویژه قائل شده اند. چنانکه خواهیم دید از دید استراتژیست های غربی گزینه عملیات اطلاعاتی می تواند به نحو بسیار موثری گزینه های فشار دیگر را تکمیل کرده و کل راهبرد فشار را کارآمد کند.

چهارم- چهارمین علت آغاز این نبرد جدید را باید در مناسبات اطلاعاتی امریکا و اسراییل درباره ایران جست وجو کرد. بیش از دو سال است اسراییل دولت امریکا را برای ورود به درگیری مستقیم نظامی با ایران تحت فشار قرار داده است و امریکایی ها به دلایلی که اینجا مجال بحث از آن نیست، به هیچ وجه مایل به درگیر شدن در چنین سناریوی مرگباری نیستند. یکی از نتایج این منازعه راهبردی این است که امریکا تلاش کرده با فعال کردن دیگر اهرم های فشار از جمله سرمایه گذاری وسیع روی گزینه نبرد اطلاعاتی، اسراییل را متقاعد کند که شیوه های دیگری برای تاثیر گذاری بر محاسبات راهبردی ایران وجود دارد و نیازی به درگیری نظامی نیست. بدون شک، بخش مهمی از نبرد اطلاعاتی فعلی غرب با ایران –خصوصا تا آنجا که به مشارکت امریکا در این نبرد مربوط می شود- مربوط به مناسبات دو جانبه واشینگتن-تل آویو است.

پنجم- علت پنجم پدیده ای است که می توان آن را بحران راهبردی غرب در اشراف بر محیط داخلی ایران نامید. مدت‌هاست امریکایی ها دریافته‌اند که به دلیل عدم حضور در ایران و اکتفا به گزارش‌های دست دوم یا بسنده کردن به جمع آوری و تحلیل اطلاعات آشکار، از فهم صحیح وضعیت درونی ایران، مناسبات قدرت، مکانیسم های تصمیم سازی، آخرین وضعیت مناسبات دولت -ملت و دینامیک درونی رویدادها در جامعه ایرانی عاجز مانده اند. فتنه 88 به غربی‌ها نشان داد چیزهای بسیاری درباره ایران هست که آنها از آن بی خبرند و بنابراین به نظر می‌رسد تصمیم گرفته شده برای پر کردن این خلا، یک عملیات گسترده اطلاعاتی داخل ایران کلید زده شود.

آنچه تا اینجا گفتیم توصیفی اجمالی از علت های آغاز دور جدید نبرد اطلاعاتی میان ایران وغرب بود. پس از درک علت ها نوبت آن است که ببینیم هدف این نبرد چیست. ارزیابی های موجود نشان می دهد 5 هدف زیر اصلی ترین دستورکارهای سرویس های غربی درگیر نبرد اطلاعاتی با ایران است.

1-هدف نخست ایجاد اشراف اطلاعاتی بر مجموعه هدف هایی است که ضربه زدن به آنها در وقت ضرورت برای غرب واجد ارزش حیاتی است.

2- هدف دوم کند کردن یا اگر ممکن بود توقف برنامه های کلیدی صنعتی، علمی و دفاعی ایران است.

3- سومین هدف آن است که جامعه علمی ایران نسبت به حضور در پروژه های ملی دچار رعب شده و در نتیجه این پروژه ها به سمت مرگ تدریجی حرکت کنند.

4- چهارمین هدف اعتبار زدایی از جامعه اطلاعاتی و امنیتی ایران است. ارزیابی غربی ها این است که برای کلید زدن دور جدیدی از فتنه حتما ابتدا باید دستگاه امنیتی ناکارآمد و گرفتار جلوه کند.

5- پنجمین هدف، ایجاد نارضایتی فراگیر اجتماعی از طریق انجام عملیات‌های بزرگ خرابکاری، به هم ریختن سیستم زندگی اجتماعی مردم و همچنین اختلال در فرآیندهای عمومی خدمات رسانی به آنهاست.



* مشخصات مدل نوین عملیات اطلاعاتی در مقابل ایران

«این جنگ با همه انواع مشابه دیگر فرق می‌کند»: این جمله احتمالا مهم ترین نقطه شروعی است که برای بحث درباره ابعاد، زوایا و جزئیات موج نوین نبرد اطلاعاتی ایران و غرب باید آن را در نظر گرفت. نشانه‌هایی وجود دارد که اکنون غربی‌ها بویژه محور امریکا، انگلیس، اسراییل و  برخی عوامل منطقه‌ای آنها خصوصا سعودی اکنون ایران را مهم‌ترین حریف اطلاعاتی خود محسوب می‌کنند. از این حیث، ایران یکی دو سالی است که جای روسیه و چین را گرفته است. مسئولان سرویس‌های سیا، موساد، MI6 و سرویس اطلاعاتی عربستان سعودی هر کدام جداگانه به این موضوع تصریح کرده اند که درگیری با ایران در اولویت آنها قرار دارد و بخش قابل توجهی از انرژی و امکانات آنها به طراحی علیه آن اختصاص یافته است.
برخی کدها نشان دهنده آن است که اکنون این سرویس‌ها نخبه ترین کادرهای خود را به عنوان مسئول میز ایران منصوب کرده اند و دوران جدیدی از همکاری و تبادل اطلاعاتی مستمر درباره ایران را نیز آغاز کرده اند.

روزنامه واشینگتن پست، حدود دو سال پیش، زمانی که لئون پانه تا هنوز رییس این سازمان بود، در تحلیلی توضیح داده است که این سازمان چگونه تصمیم گرفت طراحی درونی خود را با «اولویتی به نام ایران» منطبق کند. این روزنامه نوشت: ایران احتمالا بزرگ‌ترین چالش پیش‌روی پانتا است. سیا در تلاش است تا با منابع بیشتری در داخل ایران ارتباط برقرار کند و هم‌زمان با آن، با هدایت چند عملیات می‌کوشد تا مانع از دست‌یابی ایران به توانایی هسته‌ای شود. اما این سازمان نمی‌تواند (و نمی‌خواهد) عملیات تخریبی مهلکی - مشابه آنچه به نظر می‌رسد اسرائیلی‌ها در حال اجرایش هستند- را در این کشور به انجام برساند. تحلیلگران سیا معتقدند که حملات نظامی علیه ایران از سوی ایالات متحده یا اسرائیل، تنها یاری‌رسان نظام ایران خواهد بود. پانتا چندی پیش معاون مورد نظر خود را هم منصوب کرد. مایکل مورل ۵۱ ساله، به دستور او جایگزین استیفن کاپس - افسر که مشاور او در حوزه عملیات بود- شد. مورل هم از 30 سال پیش تاکنون در سیا مشغول به کار بوده، اما بیشتر در بخش تحلیلی این سازمان فعالیت کرده است. شاید با این انتصاب، سرویس عملیات محرمانه فضای بیشتری برای کار بیابد. اولویت اصلی مایکل مورل، افزایش تعامل میان تحلیلگران و عوامل اجرایی است. شاید با دو مثال بتوان روشن‌تر توضیح داد: تاسیسات پنهان غنی‌سازی در شهر قم در ایران بعد از آن کشف شد که یک عامل انسانی سر نخ آن را به عوامل اطلاعاتی داد، سپس تحلیلگران از طریق عوامل جمع‌آوری اطلاعات دریافتند که مشخصا در چه نقاطی باید به دنبال این تاسیسات بگردند. در مورد رآکتور پنهان اتمی در سوریه هم که در سال ۲۰۰۷ کشف شد، اطلاعات اولیه از مطالعه تحلیلگران بر روی بخش‌های مشکوک یک مکالمه گسسته به دست آمد. پس از آن بود که آنها به بازوهای اجرایی هشدار دادند که باید در جستجوهای خود به دنبال یک رآکتور اتمی باشند.

 صرف نظر از اینکه ادعاهای نوبسنده این مقاله درباره تاسیسات فردو و راکتور دیرالزور سوریه، تا چه حد صحیح است، مسئله اصلی این است که این مقاله نشان می دهد سازمان سیا در دور جدید طرح ریزی اطلاعاتی خود علیه ایران، دو کار مهم انجام داده است. نخست اینکه اولویت را به بخش عملیات داده و دوم اینکه سعی کرده است ارتباط نزدیک تری میان بخش بررسی (تحلیل) و بخش عملیات ایجاد کند.

اما سوال مهم در اینجا این است که چرا ایران از حدود دو سال قبل به این سو، به اولویت برخی از مهم ترین سازمان های اطلاعاتی غربی و منطقه ای تبدیل شده است. اطلاعات موجود در منابع غربی در این باره چندان گویا نیست اما از یک منظر تحلیلی، نکات زیر قطعی است:

1- پیش بینی اینکه ایران در حال ظهور به عنوان یک قدرت اطلاعاتی تقریبا بی رقیب در منطقه است برای کشورهای غربی و برخی طرف های منطقه ای هیچ خوشایند نبود. ایران از سال 2001 به این سو، که دوران حضور مستقیم امریکا و انگلیس در برخی کشورهای منطقه آغاز شده، به این دو کشور عملا نشان داده که از توان اطلاعاتی بسیار بالایی برخوردار است. هم از حیث تنوع منابع و توان جمع آوری اطلاعات، و هم از جهت طراحی و اجرای عملیات اطلاعاتی، این دو کشور در این سال ها بارها طعم رویارویی مستقیم با ایران را چشیده و آن را از نزدیک حس کرده اند. رابرت گیتس وزیر دفاع امریکا در دولت های بوش و اوباما زمانی در توصیف این جنبه از قدرت ایران گفته بود ایران به مرحله ای رسیده که در مذاکرات هیچ چیز از غربی ها نمی خواهد در حالی که غرب نیازمندی های بسیاری دارد که فقط ایران قادر به تامین آنهاست. گیتس سپس اضافه کرده بود: «کسی که چیزی از شما نخواهد چیزی هم به شما نخواهد داد». کاندولیزا رایس وزیر خارجه بوش هم خشم خود نسبت به ایران را با این عبارت بیان کرده بود که ایران اکنون تبدیل به یک باج گیر بزرگ منطقه ای شده است که وسط منطقه خاورمیانه ایستاده و برای امریکا شرط و شروط می گذارد. بر اساس این مبانی بود که پس از یک دهه رویارویی اطلاعاتی در منطقه، کشورهای غربی به این ارزیابی رسیدند که ایران در حال تبدیل عملیات اطلاعاتی به یکی از مزیت های نسبی خود است و به همین دلیل هم بود که مهار این مزیت در دستور کار قرار گرفت. بنابراین از یک جنبه ورود غرب به فاز جدید عملیات اطلاعاتی علیه ایران در واقع واکنشی به ابتکار عمل و برتری اطلاعاتی ایران در منطقه ظرف یک دهه گذشته بوده است.

2- مجموعه سیاستگذاری‌های رهبر معظم انقلاب اسلامی در حوزه های داخلی و منطقه ای، دورنمایی از تبدیل شدن ایران به یک قدرت بلامنازع در منطقه خاورمیانه ایجاد کرده بود که می‌توانست تمامی راهبردهای منطقه‌ای امریکا و انگلیس و طراحی های چند دهه ای آنها برای خاورمیانه را به هم بریزد. شکست تقریبا قطعی امریکا در نبرد عراق و آشکار شدن افق های تاریک در افغانستان، به همراه توان بالای ایران در ایجاد ثبات داخلی و مدیریت پروژه های پی در پی در حوزه فناوری های پیشرفته، نشان می داد که اگر از سرعت ایران کاسته نشود زمانی خواهد رسید که چاره ای جز عادت کردن زندگی با یک ایران قدرتمند برای غربی ها باقی نخواهد ماند.

3- ارزیابی غربی ها این است که از مجموعه گزینه هایی که در مقابل ایران در دست دارند، گزینه عملیات اطلاعاتی (جمع آوری و عملیات تروریستی) احتمالا کم هزینه ترین و پردستاوردترین گزینه ممکن است. ماهیت پنهان این گزینه باعث می شود در صورت شکست هزینه چندانی بر کشور طراح عملیات تحمیل نشود و در صورت پیروزی، با هزینه ای اندک دستاوردی مهم حاصل آمده باشد. در عین حال، به نظر می رسد کشورهای غربی معتقدند این گزینه سطح تنش با ایران را در حیطه ای کنترل شده نگه می دارد و از بروز وضعیت های بسیار خطرناک مانند وضعیت جنگی جلوگیری می کند.

4- علاوه بر اینها به نظر می رسد شکست های پی در پی راهبردی از ایران، امریکا و متحدانش را در موقعیتی قرار داده بود که حس می کردند هر چه سریع تر به فراهم کردن یک بسته حفظ آبرو[4] برای خود نیاز دارند. این سر جای خود بحثی مفصل است که برای غربی ها حفظ آبرو در مقابل ایران همواره یکی از اولویت های راهبردی بوده و مایل بوده اند حتی در مواردی که در محیط دیپلماتیک یا اطلاعاتی شکست می خورند، در فضای رسانه ای این شکست را پیروزی جلوه دهند تا اصطلاحا با بحران آبرو مواجه نشوند. یکی از مهم ترین هدف های ورود غرب به عرصه نوینی از جنگ اطلاعاتی با ایران بی تردید این بوده است که در مقابل ایران که بارها با موفقیت غربی ها را تحقیر کرده، اندکی کسب وجهه کنند.

اکنون نوبت آن است که ببینیم این نبرد اطلاعاتی مدرن، مشخصا دارای چه ویژگی هایی است و چرا ما اصرار داریم آن را جدید بنامیم. شواهد روشنی وجود دارد که ثابت می کند این منازعه جدید، یک نبرد اطلاعاتی به مفهود کلاسیک کلمه و منطبق بر تجربه های مشابه قبلی مانند دوران جنگ سرد نیست، بلکه کشورهای غربی سعی کرده اند الگویی جدید از نبرد اطلاعاتی در مقابل ایران طراحی کنند که کاملا نشان دهنده آن باشد که مسئله ایران یک مسئله ویژه و بی سابقه برای سرویس های آنهاست به گونه ای که استفاده از روش های قبلی در مقابل آن مطلقا کارآمد نخواهد بود.

به تعبیر دیگر اینطور می توان گفت که امریکایی ها دریافتند میزان غافلگیری آنها در مقابل ایران از خطوط قرمز تعیین شده رفته است. ناتوانی از پیش بینی رفتار ایران و بدتر از آن، عجز از خنثی کردن طراحی های عملیاتی ایران بر ضد غرب در منطقه و فرامنطقه، سرویس های غربی را به این نتیجه رساند که اگر در شیوه ها و تکنیک های خود تجدید نظر نکنند، چه بسا سال ها بگذرد و آنها همواره یک گام از ایران عقب تر باشند.

اگر چه مانند بسیاری موارد دیگر و به دلیل ماهیت عموما محرمانه موضوع، تشخیص اینکه سرویس های غربی و عربی برای کارآمد سازی راهبرد خود در مقابل ایران چه اصلاحاتی در الگوی سنتی نبرد اطلاعاتی بوجود آورده اند و شیوه ها و روش های آنها به چه نحو به روز رسانی شده، آسان نیست، ولی با نگاهی تحلیلی به آن بخش از صحنه این نبرد که تا به حال آشکار شده، می توان برخی از این طراحی نوین را تمییز داد و بررسی کرد.

پنج ویژگی زیر تا حدودی توضیح می دهد که چرا نبرد اطلاعاتی فعلی ایران و غرب، یک «مدل جدید» در تاریخ جنگ های اطلاعاتی است.

اول- افزایش حجم عملیات ها و فشرده سازی زمان

یکی از شاخص ترین ویژگی های نبرد اطلاعاتی فعلی ایران و غرب این است که سرویس های غربی تلاش کرده اند همه انواع عملیات اطلاعاتی را یک جا و در قالب یک بسته علیه ایران اجرا کنند. در فصل اول گفتیم که مطالعه کیس های ضربه خورده نشان می دهد حداقل 6 نوع عملیات اطلاعاتی به طور همان در ایران در حال اجراست: ترور، خرابکاری، عملیات سایبری، جمع آوری اطلاعات و شبکه سازی از ضد انقلاب و بازسازی جریان فتنه و عملیات روانی. محور امریکا، انگلیس و اسراییل با تغذیه مالی سعودی سعی کرده شرایط را به گونه ای پیش ببرد که جامعه اطلاعاتی ایران حس کند حجم عملیات علیه آن بسیار بالاست و در نتیجه یا منفعل شود و یا اینکه در مدیریت صحنه و خنثی سازی توطئه ها شکست بخورد. هدف از عملیات ترور بیشتر حذف چهره های کلیدی بوده است که سرویس های غربی تصور می کردند نقش مهمی در پیش برد پروژه های صنعتی، علمی و نظامی ایران دارند. تا امروز و در چاچوب موج جدید نبرد اطلاعاتی 5 ترور در ایران انجام شده و در نتیجه آن دکتر مسعود علی محمدی، دکتر مجید شهریاری، مهندس داریوش رضایی نژاد، مهندس مصطفی احمدی روشن (و همراهش رضا قشقایی) به شهادت رسیده اند و دکتر فریدون عباسی دوانی هم که هم زمان با دکتر شهریاری ترور شد، مجروح شده است. همچنین مسئولین اطلاعاتی گفته اند ترورها و عملیات های خرابکارانه متنوع دیگری هم در برنامه بوده است که با دستگیری تیم عمل کننده خنثی شده است. این سرویس ها در اجرای عملیات خرابکاری در ایران هم بسیار فعال بوده اند اگرچه در این حوزه اشراف اطلاعاتی بالا، برخورد به موقع و توان صنعتی چشمگیر برای خنثی سازی خرابکاری های احتمالی باعث شده با توفیق بسیار اندکی مواجه شوند. عملیات سایبری سومین ابزاری بوده که در حدود دو سال گذشته به طور بی سابقه ای علیه ایران فعال شده است. در این مدت، سرویس های غربی حداقل با دو بدافزار بسیار خطرناک با نام های استاکس نت و فلیم به تاسیسات و زیربناهای ایران حمله کرده اند و علاوه بر اینها، حملات مکرری نیز به طور روزانه و حتی در بازه های زمانی کوچکتر علیه نهادهای دولتی و همچنین بخش خدمات رسانی عمومی خنثی شده است. قرائنی هست که نشان می دهد در حوزه جمع آوری اطلاعات نیز غربی ها سرمایه گذاری سنگینی انجام داده اند. تبدیل کردن ضلع خارجی فتنه سبز با محوریت شورای هماهنگی راه سبز امید به یک تشکیلات نیمه اطلاعاتی ونیمه مخفی، به کارگیری شبکه های رسانه ای مانند بی بی سی و خبرگزاری رویترز به عنوان پوشش هایی برای جمع آوری و تحلیل اطلاعات و پمپاژ عملیات روانی مبتنی بر سناریوهای اطلاعاتی، تبدیل کردن گروهک منافقین به یک گروه سازمان یافته جاسوسی و گسترده کردن تلاش ها برای تخلیه اطلاعاتی مسئولان و نخبگان در ایران، تنها بخش کوچکی از اقداماتی است که در این حوزه انجام شده است. ارائه مشورت های دائمی به جریان فتنه –که در آینده به تفصیل درباره آن بحث خواهیم کرد- و تلاش برای شبکه کردن اضلاع متنوع ضد انقلاب و ایجاد پیوند میان آنها با کانون‌های داخلی، هم ضلع پنجم نبرد اطلاعاتی نوین غرب علیه ایران بوده است. درباره موضوع عملیات روانی باید به این موضوع توجه کرد که در اینجا مقصود صرفا عملیات رسانه ای نیست بلکه استفاده از عوامل انسانی را هم در بر می گیرد. ثانیا این عملیات روانی نه فقط مردم بلکه مسئولان را نیز هدف قرار می دهد که در هر دو مورد هدف تغییر محاسبه و در نتیجه تغییر رفتار است. ثالثا ابعاد این عملیات روانی کاملا جهانی است و فراتر از مرزهای ایران را در بر می گیرد. به لحاظ تاریخی کمتر کشوری را می توان یافت که در زمانی تا این حد کوتاه، هدف حملاتی چنین وسیع و سازمان یافته قرار گرفته باشد و در نتیجه با قاطعیت می توان گفت که الگوی نبرد اطلاعاتی با ایران یک درجه بالاتر از تمامی الگوهای دیگری است که پیش از این به طور تاریخی در این باره در جهان تجربه شده است.

دوم- قرار دادن عملیات اطلاعاتی در چارچوب یک بسته کلان جنگ نرم

در آینده بحث خواهیم کرد که چگونه عملیات اطلاعات پایه غرب علیه ایران خود به مثابه تکه ای از یک پازل بزرگتر عمل می کند که مجموعه متنوعی از گزینه های فشار را گردهم آورده است. آنچه در اینجا توجه به آن ضرورت دارد این است که اولا، دور جدید عملیات اطلاعاتی علیه ایران در واقع مکمل سایر عملیات های دیگری است که در حوزه های سخت و نیمه سخت علیه ایران در حال انجام است و ثانیا، عملیات اطلاعاتی این بار یک جنبه نرم هم به خود گرفته است که عمدتا با ادراک و ذهنیت جامعه و مسئولان ایرانی درگیر می شود نه با واقعیت های فیزیکی اطراف آنها. به تعبیر دیگر، اکنون غربی ها تلاش می کنند عملیات های اطلاعاتی خود علیه ایران را به گونه ای تنظیم و اجرا کنند که نظام و مردم پس از مدتی به لحاظ ذهنی و نظری به این نتیجه برسند که فشار بسیار سنگین شده و بنابراین چاره ای جز کوتاه آمدن نیست. بوجود آوردن این احساس، یکی از اصلی ترین هدف های این جنگ اطلاعاتی است و این ممکن نیست مگر اینکه هر عملیات دارای یک ضمیمه رسانه ای و عملیات روانی باشد که بلافاصله پیام های مطلوب اجرا کننده عملیات را به مخاطب های مورد نظر برساند. تکنیک های زیر در این باره به طور دقیق اجرا شده است:

    ایجاد ابهام در قبول رسمی مسئولیت عملیات و در عین حال نشر وسیع اطلاعات در فضای غیر رسمی در این باره که مجری عملیات اطلاعاتی علیه ایران امریکا، انگلیس، اسراییل و ارتجاع عربی است.
    ایجاد این ذهنیت که این عملیات ها روز به روز وسیع تر و عمیق تر خواهد شد و نظام قادر به مهار آن نیست.
    شکل دادن عملیات ترور به گونه ای که نوعی استمرار و نا امنی مزمن را تداعی کند.
    بسیج چهره های اطلاعاتی و سیاسی سابق اروپایی و امریکایی در تشریح جزئیات آنچه سرویس های وابسته به این کشورها هم اکنون در حال انجام آن علیه ایران هستند باهدف دادن جنبه نیمه رسمی به قضیه.
    مخاطب قرار دادن مردم و نخبگان پس از هر عملیات با عباراتی از این دست که مسئول این اتفاقات سیاست های نظام است نه بدخواهی و بددلی غرب.
    تصریح بر این نکته که این سلسله عملیات ها پایان نخواهد یافت مگر اینکه ایران در محاسبات راهبردی خود به طور کامل تجدید نظر کرده باشد.

ظاهرا تصور غربی ها این است که اگر بتوانند ارسال این پیام ها را با برنامه های اطلاعاتی خود تلفیق کنند، پس از مدتی مطالبه تغییر محاسبات در جامعه ایران عمومی خواهد شد.

سوم- چند لایه و پیچیده سازی عملیات اطلاعاتی

مطالعه کیس های ضربه خورده تا اینجا نشان می دهد که محور امریکا، انگلیس و اسراییل همه تجربه های خود در نبردهای اطلاعاتی پیشین را تجمیع کرده و با افزودن امکانات مالی سعودی ها در حال به کارگیری صددرصدی درس های آموخته شده از مجموعه آنها در رویارویی نوین اطلاعاتی خود با ایران است. در واقع وضعیت به گونه ای ست که می توان گفت ایران اکنون با پیشرفته ترین و روزآمدترین تکنیک های نبرد اطلاعاتی و امنیتی که اساسا در دنیای سرویس های اطلاعاتی وجود دارد روبروست.

از جنبه طراحی اطلاعاتی، شیوه عملیات سلولی احتمالا برای نخستین بار در ایران در حال تجربه شدن است. آنطور که مسئولان اطلاعاتی کشورمان گفته اند این شیوه که نخستین بار پس از دستگیری مجید جمالی فشی، عضو تیم ترور دکتر مسعود علی محمدی کشف شد، مبتنی براین اصل است که مجموعه نیروهای درگیر در یک عملیات که همه آنها سرجمع در حال ایفای نقش در یک پروژه واحد هستند باید در یک تقسیم کار پیچیده به گونه ای درگیر شوند که کار آنها یکدیگر را تکمیل کند و سرجمع مجموعه پروژه را جلو ببرد بی آنکه این نیروهای عمل کننده از نقش و کارکرد یکدیگر یا حتی از وجود همدیگر خبر داشته باشند. روشن است که این شیوه حفاظت عملیات را بسیار بالا برده و ضربه پذیری آن را کم می کند به گونه ای که کشف یک جنبه از عملیات یا ضربه خوردن یکی از تیم های عمل کننده، در واقع هیچ امکانی برای خنثی کردن کلیت کار فراهم نمی آورد چرا که هر فرد درگیر در عملیات اطلاعات بسیار محدودی دارد که فقط مربوط به نقش تعریف شده برای اوست و از اینکه غیر از او چه کسانی و چگونه درگیر عملیات بوده اند کاملا بی اطلاع است؛ همچنانکه که دیدیم میان دستگیری مجید جمالی فش به عنوان کسی که موتور سیکلت حامل بمب را جلوی درب منزل دکتر علی محمدی قرار داد تا وقتی که بقیه اعضای تیم ترور دستگیر شدند و ابعاد قضیه به طور کامل روشن گشت، چیزی حدود دو سال فاصله زمانی وجود دارد.

در عین حال به نظر می رسد صهیونیست ها در عین حال که سعی کرده اند در مواردی شیوه پیچیده عملیات سلولی را در دستور کار داشته باشند، در مواردی دیگر به دلیل احساس فوریت از روش های کف خیابانی و دم دستی نیز استفاده کرده اند که برخی بازداشت های اخیر موید آن است.

به لحاظ اجرا هم استفاده از واسطه های چند لایه، و همچنین اقدامات اورژانسی، سرعتی و انبوه در موراد خاص، و به کارگیری نیروهای سطح پایین، دارای عقده های روانی و آسیب دیده از مشکلات اجتماعی، رفتن به سراغ افراد آماتور و تبدیل کردن آنها به جنایتکاران حرفه ای در زمانی کوتاه، و همچنین محو کردن رد پای سرویس از طریق پیچاندن پروژه در مجموعه تو در تویی از واسطه ها، ویژگی مهم عملیات اطلاعاتی نوین غرب علیه ایران بوده است.

چهارم- مدرن سازی جاسوسی

بیش از یک دهه است که امریکایی ها تلاش کرده اند ماهیت عملیات جاسوسی و جمع آوری اطلاعات را به گونه ای تغییر بدهند که از فعالیت های مدنی و اجتماعی قابل تفکیک نباشد. شکل کار در این مورد اینگونه بوده است که پس از درگیر کردن افراد در یک پروژه شبه مدنی و ایجاد سر و صدای رسانه ای درباره آن، به تدریج از افراد خواسته می شده است که در پوشش فعالیت مدنی واجتماعی به جمع آوری اطلاعات بپردازند و شبکه مرتبطین خود را که ظاهرا درگیر فعالیتی مدنی است به جمع آوری اطلاعات در حوزه های مورد نظر سرویس های اطلاعاتی مشغول نمایند. یک نمونه روشن از این نوع، پروژه ای است که برادران علایی در ایران در پوشش تحقیق درباره بیماری ایدز کلید زدند اما به تدریج این تبدیل به تلاش برای جمع آوری اطلاعات از مراکز حساس دولتی در کشور شد. رامین جهانبگلو هم ظاهرا ماموریت های تحقیقاتی داشت ولی در اصل قصد داشت خلاهای تحلیلی سرویس های غربی در موضوع براندازی نرم را پر کند. یا در یک مورد دیگر، امریکایی ها در چارجوب پروژه exchange  (تبادل) تعداد کم و بیش قابل توجهی از افراد نشان شده را در پوشش دوره های مطالعاتی و روزنامه نگاری، آموزش فعالیت مدنی و غیره به مسافرت هایی در اروپا و امریکا بردند و فقط در فتنه 88 بود که روشن شد پروژه تبادل در واقع نوعی تاکتیک شبکه سازی برای ایجاد مجموعه ای نیروها بوده است که در روز مبادا برای عملیات خیابانی یا شیوه های دیگر نافرمانی و آشوب، قابل فراخوانی باشند. نمونه جالب تر، فعالیت هایی است که سفارت انگلستان در ایران انجام می داد. این فعالیت ها ظاهرا چیزی جز انجام مامورت ساده کنسولی و دیپلماتیک برای فهم وضعیت ایران و ارتباط گیری با افراد و محافل مختلف به منظور گزارش دهی وضعیت تهران به لندن نبود ولی باز در فتنه 88 بود که روشن شد رابطان محلی سفارت انگلیس به نحو حرفه ای به عنوان لیدرهای اغتشاش ایفای نقش کرده اند. نمونه های بسیار دیگری از این قبیل می توان برشمرد که در آن جاسوسان، پژوهشگر، روزنامه نگار و فعال مدنی خوانده می شوند و سرویس های اطلاعاتی هم پشت ان جی او ها، دانشگاه ها یا مراکز تحقیقاتی پناه می گیرند تا یک عملیات جاسوسی به گونه ای تعریف شود که یا اصلا قابل کشف نباشد یا اگر کشف شد نتوان آن را اثبات کرد. در برخی موارد این کار آنقدر پیچیده شده است که حتی خود فرد جاسوس هم باور کرده کاری که می کند فعالیت مدنی است نه جمع آوری اطلاعات برای یک کشور متخاصم. ضمن اینکه در این قبیل پروژه ها حتی وقتی شبکه جاسوسی کشف و با آن برخورد می شود تازه بازی جدید تحت عناوین حقوق بشری و امثال آن راه می افتد و پرونده سازی هایی از این دست آغاز می شود که: در ایران فعالان مدنی بازداشت می شوند، روزنامه نگاران زندان می روند، استادان دانشگاه دچار محدودیت هستند و ...

پنجم- قبح زدایی از مشارکت گروه های شبه سیاسی در عملیات اطلاعاتی

ویژگی پنجم، تلاش برای تبدیل کردن محور فتنه-ضد انقلاب-بیگانه به یک محور واحد و به هم پیوسته و قبح زدایی از آشکار شدن ارتباط گروه ها و جریان هایی است که ادعای کار سیاسی دارند با گروه هایی که در تمام سابقه و تاریخ خود جز زبان اسلحه و جنایت منطق دیگری نداشته اند. بویژه از زمان فتنه 88 به این سو و با معرفی برخی افراد به عنوان نمایندگان رسمی سران فتنه در خارج از ایران، تلاش های گسترده ای برای ارگانیک کردن ارتباطات جریان فتنه و ضد انقلاب و مشارکت همزمان آنها در پروژه هایی انجام شده است که مستقما از سوی امریکا، انگلیس و اسراییل اجرا شده است. برگزاری کنفرانس هایی که در آن اسلحه به دست ها با مدعیان روشنفکری و تفکر کنار هم می نشینند، تقسیم کار میان آنها، انتقال اولویت ها به داخل و خط دهی به گروه های داخلی برای هماهنگ شدن با اولویت های طرف خارجی باعث شده عملا شبکه ای از روابط شکل بگیرد که سرویس های غربی معتقدند عملیات اطلاعاتی در ایران را به نحو بی سابقه ای تسهیل و برخورد با آن را هم به شدت دشوار می کند. اکنون تروریست ها  و کسانی که چند روز قبل در فلان شهر مرزی مردم بی گناه را به مسلسل بسته اند، عنوان زندانی سیاسی پیدا کرده و از گروه های سیاسی شناخته شده که ادعای پیروی از خط امام را هم دارند بیانیه حمایت دریافت می کنند. به این ترتیب است که فعالیت اطلاعاتی و جاسوسی حتی پوشش و حمایت سیاسی پیدا می کند و برخورد با آن می تواند منجربه کشمکش ها و بحران های سیاست داخلی بشود.

در آینده به جزئیات این بحث با ذکر مصادیق و نمونه های قابل پی گیری بازخواهیم گشت اما مقصود در اینجا بیشتر این بود که نشان داده شود که طراحی عملیات اطلاعاتی دشمن علیه ایران در فاز جدید خود طراحی بسیار اندیشیده، پیچیده، مبتنی بر تجربه های تاریخی عمیق، دارای ابعاد و جزئیات بسیار ظریفی و در عین حال دارای ماهیت ترکیبی است که نشان می دهد وقت و انرژی بسیار صرف ایجاد و راهبری آن شده است. صرف توجه به همین موضوع به خوبی روشن می‌کند که موفقیت جامعه اطلاعاتی ایران در مقابله توطئه‌ای تا این حد پیچیده و ذوابعاد، دستاوردی بسیار بزرگ و جزو افتخارات تاریخی کشور است.

انتهاي پيام/ش3
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.