به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران،رعایت ِ نوع حجاب و پوشش در میان اقوام و منطقههای ایران، متفاوت است. در میان برخی، پوشش، حداکثریست و در برخی به الزامات دینی و در برخی دیگر به حساسیتهای عرفی ختم میشود. به عنوان نمونه، در منطقههایی مثل ِ مازندران و گیلان که زنان نقش ِ جدیئی در کار و فعالیت دارند، نوع پوششی که رعایت میشود متفاوت است و با معیارهایی که از پوشش در متون شرعی دیده میشود، همخوانی ندارد. این نوع نگاه، نه تنها در شمال که در منطقههایی همچون کردستان و اقوام ترکمن نیز وجود دارد.
این در حالیست که از این نحوهی پوشش، تلقی ِ عمومی نیز «بیحجابی» و «بدحجابی» نیست. به نحوی که اهالی آن روستا، شهر و منطقه، ایشان را بیحجاب و یا حتا بدحجاب نمیدانند. حتی شاید بتوان گفت که اگر کسی با پوششهای محلی نقاط نامبرده نیز وارد تهران شود، کسی او را باز با عنوانهای بدحجاب و بیحجاب تعبیر نمیکند.
چه چیز منجر میشود که تلقی عمومی از یک نوع پوشش، تلقی ِ بدحجابی باشد؟ این در حالیست که نوع پوشش دستهای از افراد در شهرهای ِ شبه مدرن، همچون تهران، با عبارتهایی همچون بدحجابی، بیحجابی گره خورده است. اگر بر اساس خطکشیهای فقهی مبنی بر پوشاندن تمام اعضای بدن به جز وجه و کفین[آن مقدار از صورت که در وضو واجب است شسته شود و کفین نیز عبارت است از مچ تا سر انگشتان] بخواهیم نظر بدهیم، دو نفری که در تهران و یکی از شهرهای نامبرده، این میزان و شاخص را رعایت نکرده است، چرا باید با دو دید مختلف تعبیر شوند؟ چه چیز در این دو متفاوت است که یکی بیحجاب تعبیر شده و دیگری اینگونه تعبیر نمیشود؟ چه تفاوتی هست میان ِ دو نفری که پوشش را به یک اندازه رعایت نکردهاند؟
در نگاهی دیگر و با بیانی دیگر، از دید حاکمیت، چه حساسیتهایی نسبت به نوع پوششها وجود دارد و چه نوع پوششی افراد را در دایرهای قرار میدهد که گشت ارشاد باید با آنها برخورد کند؟ آیا پوشش ِ خاصی به عنوان معیار، شاخص و میزان در نظر گرفته میشود و بر اساس آن، دستهای بیحجاب و بدحجاب نام میگیرند و یا مسئلهای دیگر در میان است؟
به نظر میرسد آنچه که بنای گشت ارشاد در برخوردهاست، در ذیل مفاهیمی چون «جلوهآرایی»، «تبرج»، «انگشتنما شدن»، «لباس شهرت» و مفاهیمی نزدیک به ایشان قرار میگیرد. یعنی مصداقهایی را که نحوهی پوشششان یکی از مفاهیم زیر را عیان میکند.
اینکه چرا پوششهای محلی و از جهت نقص ِ در رعایت میزان پوشاندن، در بسیاری موارد، ایراد تلقی نمیشوند، در همین مفهوم ِ عریانی و جلوهآراییست. به نحوی که پوشش در نوع اول، سعی در «نمایش» و «نمایاندن» ندارد و بسیار «عادی و معمولی» جلوه میکند و در نوع دوم، پوشش به همراه زینتهای ظاهری در معرض «نمایش» و حاکی از سعی و تلاش شخص برای «دیده شدن» دارد. این حلقهی گمشدهایست که اگر چه کیفی، با رجوع به افراد و عرف قابل برداشتهای کلی نیز میباشد.
مسئله و مشکل ِ بسیاری با این مفاهیم این است که این مفاهیم، مفاهیمی کیفی بوده و تا حد زیادی قابل سنجش با معیارهای کمی نیستند. یعنی نمیتوان بر اساس خطکشیهایی، پوشش را پوششی دانست که عنوان بد حجابي بر آن صدق کند. مسئله وقتی بدتر و شدیدتر میشود که از نیروهای نظامی و انتظامی بخواهیم تا مبنایِ تشخیص شوند. تشخیصهایی که در مواردی نیز باعث برانگیختنِ مخالفت مردم با رفتار آنها را دارد.