ويتو كورلئونه
نميتوان فهرستي از گنگسترها تهيه كرد و درصد آن از «پدر خوانده» ياد نكرد. در فيلم محصول 1972 با همين عنوان، «مارلون براندو» كه به خاطر بازي در اين فيلم اسكار بازيگري دريافت كرد، نقش مردي را بازي كرد كه دوستانش را نزديك به خود نگه ميدارد و دشمنانش را نزديكتر. «دون ويتو» بهعنوان رييس خانواده خلافكار «كور لئونه» به قدرتمندترين گنگستر در نيويورك بعد از جنگ جهاني دوم بهحساب ميآيد. او هرچند جنايتكار و خلافكار است اما يك مرد خانواده هم هست. او ميگويد: «مردي كه نتواند زماني به خانوادهاش اختصاص دهد يك مرد واقعي نيست.»
او همچنين بهشدت مراقب زنان اطراف خود و زندگياش است و معتقد است «زنان و بچهها ميتوانند اشتباه كنند اما مردان نه.»
علاوه بر اينها او يك تاجر موفق هم هست و ميگويد: «پيشنهادي به او ميدهم كه نتواند رد كند. «پدرخوانده» و به عبارتي «دون ويتو» از سوي مجله سينمايي «امپاير» به عنوان يكي از صد كاراكتر برتر سينما معرفي شده است. او كسي است كه همه او را دوست دارند.
توني سوپرانو
هر جنايتكاري ولو احمق هم كه باشد نيازمند آن است كه هنگام غذاخوردن فكر و خيالي آسوده داشته باشد اما «توني سوپرانو» كه يكي از باشكوهترين جنايتكاران سينما به حساب ميآيد، هرگز از ذهني آرام برخوردار نيست. نقش اين آدم باشكوه را «جيمز گاندولفيني» بازي ميكند كه در سكانسي مربوط به غذاخوردنش نشان ميدهد تا چه حد مشغوليتهاي خطرناك دارد.
پشت همه اين مشغوليتها «پائولي گائولتيري» (توني سيريچو) قرار دارد كه خود بيمار پارانوئيدي در خانواده خلافكار «دي مئو» است. در حالي كه نزاع آنها بر سر از دست دادن زبان «توني» است، «توني» به شدت تلاش ميكند تا يك اقرارنامه كامل از دوستش بگيرد. به هرحال «توني سوپرانو» شايد تنها جنايتكاري در سينما باشد كه به دليل مشكلات بسيار زيادي كه حول و حوش خانوادهاش وجود دارد، مجبور ميشود به يك روانكاو پناه ببرد و رازهاي نهان خود را با او در ميان بگذارد.
«سوپرانو» كه «توني» كاراكتر محوري آن است، يكي از كاملترين، جالبترين و به يادماندنيترين سريالهاي تلويزيوني تاكنون بهحساب مي آيد اين سريال شش فصل از شبكه HBO را به خود اختصاص داد. اغلب قسمتهاي اين سريال اختصاص به خود «توني سوپرانو» و مراجعات او به دكتر روانكاو دارد. «گاندولفيني» بسيار خوب در اين نقش قرار گرفته است طوري كه ديگر به سختي ميتوان او را در فيلمي ديد و يادي از «توني» نكرد.
توني مونتانا
«آل پاچينو» نقش «توني مونتانا»ي فراموش ناشدني با نقلقولهايي عالي كه در حد ضربالمثل هستند را بازي ميكند. «توني مونتانا» يك كوبايي است كه از كشور خود به ميامي مهاجرت كرده است و بيش از هرچيز در پي كسب قدرت و ثروت است. او كه ميخواهديك شبه ره صدساله را بپيمايد، تصميم ميگيرد وارد كار قاچاق موادمخدر شود بنابراين وارد معامله با يكي از بزرگترين عاملان مواد مخدر در منطقه ميشود. همزمان با ورود او به چنين سطحي از اينگونه معاملات ناسالم، جمع زيادي از دشمنان گرداگرد او را ميگيرند. اين وضعيت باعث بهوجود آمدن خشمي ديوانهوار در او و البته ديگران ميشود. طوريكه ديگر هيچ كس ابايي از تيراندازي به سمت ديگران ندارد و اين خشونتها بهطرزي غيرقابل كنترل آغاز ميشود و ادامه مييابد. در اين وضعيت «توني» چارهاي ندارد جز آنكه به دوستانش كه تعداد چنداني ندارند، پناه ببرد. نام «توني مونتانا» باعث شده است، فيلم «صورت زخمي» تبديل به يكي از معروفترين فيلمهاي همعصر خود شود.
آل كاپون
يقيناً «رابرت دنيرو» خود بيش از هركسي علاقهمند است در نقش گنگسترها بازي كند. او در فيلم «تسخير ناپذيران» ساخته «برديان ديپالما» ايفاي نقش «آل كاپون» يكي از بزرگترين جنايتكاران تاريخ را برعهده دارد. در حالي كه فيلم ظاهراً درباره «اليوت نس» (كوين كاستنر) و مردانش در پليس شيكاگو است، «دنيرو» به سادگي هرچه تمامتر تمام سكانسهاي فيلم را متعلق به خود ميسازد. او «كاپون» را مردي نشان ميدهد كه سينهاي ستبر و گردني كلفت دارد و همواره سعي ميكند خود را بالاتر از آنچه كه هست، نشان دهد. سالنهاي اپرا، سوئيتهاي هتلها و سيگارهاي خوب اولين چيزهايي هستند كه وقتي اوضاع براي «آل كاپون» بد ميشود، آنها را كنار ميگذارد و ميانديشد اينها تلههايي براي ثروت او هستند.
«مظنونين هميشگي» كه «كايزر شوزه» كاراكتر اصلي آن است، از جايي شروع ميشود كه آخر داستان است. پليس 27 جسد به اضافه 91 ميليون دلار پول حاصل از مواد مخدر را در يك كشتي در حال آتشسوزي پيدا ميكند، اما چه كسي اين كار را كرده است؟ اين سؤالي است كه پليس از «راجر وربال كينت» (كوين اسپيسي) كه در ظاهر يك چلاق حقير است، ميپرسد.
او يكي از دو نفري است كه از سانحه انفجار در كشتي جان سالم بهدر برده است. تمام داستان فيلم نيز به بازجويي پليس از وي ميگذرد كه در داستاني كه سرهم كرده است ميگويد او و چهار نفر ديگر كه همگي در كشتي جان خود را از دست دادهاند چند هفته قبل از اين اتفاق تصميم ميگيرند با هم كار كنند. كارفرماي آنها نيز مردي با نام «كايزر شوزه» است كه آنها هرگز او را از نزديك نديدهاند. وقتي «وربال» داستان خود را براي پليس تمام ميكند، پليس او را آزاد ميكند اما اندكي پس از آزادي او پليس در گفتوگو با ديگر بازمانده حادثه كشتي متوجه ميشود «كايزر شوزه» همين «وربال» بوده است، اما ديگر براي كشف حقيقت دير شده است زيرا پليس هرگز اثري از «وربال» نمييابد.
كودي جارت
«جيمز كاگني» نزديك به 20 سال بعد از اينكه نقش «تام پاورز» را در «دشمن مردم» بازي كرد، در قالب «كودي جارت» رواني در «التهاب شديد» ظاهر شد. «كودي» كه يك دزد قاتل است، در زمان توليد خود يعني سال 1949 از سوي مجله تايم با اين عبارات توصيف شد كه او كسي است كه :گلولههاي خود را با آرامش در بدن قربانيانش خالي ميكند و بعد با قيافهاي پريشان از انتظاري بيروح منتظر ميماند تا چراغهاي خيابان روشن و يا خاموش شود. البته او هميشه خيلي آرام نيست و از سردردهاي ناشي از قاتل بودن رنج ميبرد و خود را در وضعيت سلامتي خوبي نميبيند.
در روايت بريده بريده و شيرين «داستان عامهپسند» «مارسلوس والاس» شياد (وينگ ريمز) مثل خورشيدي است كه ديگران را تحت شعاع خود قرار ميدهد. اولين باري كه از او ميشنويم، از زبان «وينسنت» (جان تراولتا) است كه با «جولز» (ساموئل ال جكسون) در حال صحبت درباره «مارسلوس» است. اندكي بعد «وينسنت» را ميبينيم كه «ميا» (اوما تورمن) را كه بر اثر افراط در مصرف مواد مخدر به حالت اغما افتاده است، به بيمارستان ميبرد.
و تازه در پايان داستان است كه خود «مارسلوس والاس» را ميبينيم كه تلاش ميكند يك بوكسور كوچك به اسم «بوچ» (بروس ويليس) را متقاعد كند در مسابقه بعدي ببازد، اما «بوچ» مغرور كه ظاهراً پيشنهاد «مارسلوس» را پذيرفته هنگام مسابقه همهچيز را فراموش ميكند و برنده مسابقه ميشود.«مارسلوس» فرمان قتل «بوچ» را به دليل اين خيانت صادر ميكند اما به دليل حادثهاي كشته نميشود و كمي بعد جان «مارسلوس» را هم نجات ميدهد.
هرچند در طول فيلم خيلي كم «مارسلوس» را ميبينيم، اما توصيفاتي كه از او ميشود او را براي ما كاملاً آشنا ميسازد و ميدانيم كه او چه ميخواهد و چه ميكند.
تامي دويتو
حتي در وضعيت نسبتاً با ثبات دهه 1990 هم خيليها بودند كه اعتقاد داشتند «گنگستر بورن بهتر از رييس جمهور آمريكا بودن است.» «تامي دويتو» (جو پشي) در «رفقاي خوب» يكي از اين مردان است. او كه يكي از ستيزهجوترين اعضاي يك باند تبهكاري است در همان اوايل داستان با «هنري هيل» (ري ليوتا) آشنا ميشود و ميخواهد در كنار او از يك سارق خرده پا تبديل به يك سارق حرفهاي شود. در اين بين آن دو با «جيمي كانوي» (رابرت دنيرو) آشنا ميشوند كه فرد چربزباني است. اندكي بعد از ازدواج «هنري» آنها دست به آدمكشي ميزنند و ماجراهاي پيچيدهاي برايشان رخ ميدهد. «تامي دويتو» مردي است كه ميتواند با اسلحهاش به كسي شليك كند و او را از پاي درآورد و در همان حال با دست ديگر حوله حمام خود را بردارد و با سرخوشي به استحاام بپردازد. او كسي است كه ميتواند همزمان با خشن بودن ناگهان خوش مشرب شود و با چشمكي كوتاه مخاطب را به خنده وا دارد.
نينو براون
«وسلي اسنايپس» در نقش «نينو براون» قاچاقچي مواد مخدر و جنايتكار بزرگ فيلم «شهر نيوجك» محصول 1991 خوش درخشيده است. فيلم داستان «نينو» و گروهش را كه CMB (گروه برادران دزد) نام دارند، بازگو ميكند. «نينو» در واقع يكي از بزرگترين مافياهاي مواد مخدر در نيويورك در طول دهه 1980 است. او و گروهش يك آپارتمان كامل ميگيرند و اسم آن را «كارتر» ميگذارند اما يك كارآگاه كه نقش او را «ايس تي» بازي ميكند، متوجه ماجرا ميشود و گروه را متلاشي ميكند. «نينو» به ميز محاكمه كشيده ميشود.
مكس بركوويچ
كاراكتر اصلي «روزي روزگاري آمريكا» داستان حماسي «سرجيو لئونه» در سال 1984 يكي از گنگسترهاي يهودي شهر نيويورك در طول قرن بيستم است. در ابتدا با «نورلز»، (رابرت دنيرو) كه يكي از اين گنگسترهاي پست است، آشنا ميشويم. او كه در كنار شرارت، آدمي ركگو هم هست. از كودكي با «مكس بركوويچ» (جيمز وودز) كه يك خلافكار چابك و داراي كاريزما است، بزرگ شده است. «مكس» به همان اندازه كه بيرحم است، جذاب هم هست. آنها بعد از طي ايام كودكي در كنار يكديگر شروع به سرقت از بانك ميكنند و در اندك زماني «بركوويچ» تبديل به يكي از بزرگترين خلافكاران نيويورك ميشود. در پايان آنچه از او ميماند، خيانت و فريبكاري است.