سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

هر شب با قرآن/ داستان بودن و نبودن

بر آنیم تا در این مجال، قطعاتی کوتاه و بلند از کتاب وحی را با نگاهی به بازتاب آن در ادب پارسی، پیشکش طالبان حق و جوینگان حقیقت کنیم تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.

مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،

آیه 266 سوره بقره
*أَيَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَن تَكُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِّن نَّخِيلٍ وَأَعْنَابٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ لَهُ فِيهَا مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ وَأَصَابَهُ الْكِبَرُ وَلَهُ ذُرِّيَّةٌ ضُعَفَاء فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِيهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمُ الآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ*

*آیا هیچ یک از شما دوست می‌دارد که او را باغی باشد از خرما و انگور و در آن باغ نهرها جاری باشد و همه گونه میوه‌ها و ثمرات از ان حاصل آید و در این حال او را زمان کهن‌سالی در رسد و او را فرزندانی ضعیف و ناتوان باشد پس به ناگاه آن باغ را گردبادی سخت فرا رسد که در آن آتشی باشد و آن آتش درگیرد (و همه باغ را بسوزاند). بدین گونه خداوند برای شما آیات و نشان‌های حکمت خود را بیان می‌کند، باشد که در آن اندیشه کنید*

*یکی از درون مایه های قرآن داستان بودن و نبودن است : جوانی هست و آنگاه نیست، ثروت هست و ناگاه نیست. چراگاه به بارانی سبز و خرم می‌شود و به بادی سرد، خشک و سیاه می‌گردد و این داستان بارها و بارها در قرآن با تمثیلات زیبا و موثر آمده است و پیام کلی این گونه تمثیلات بیدار کردن انسان‌ها به عواقب کارها و بهره گرفتن از هر چیز است.

*در این آیه صنعتی هست از صنایع ادبی که به آن تتمیم گویند و آن این است که شخص سخنی را اول به اجمال بگوید و سپس با افزودن کلمات دیگر ابهامات ذهن خواننده را برطرف کند. در اینجا تمثیل بدیعی است که خداوند از یک باغ نقش کرده و سپس آن باغ را با طوفان سهمگینی به نابودی سپرده است و آن تمثیل لذت‌ها و نعمت‌های دنیوی است که آدمیان بدان دل خوش دارند اما به ناگاه روزگار آن را از کفشان می‌رباید. در این آیه خداوند برای ایجاد نهایت تأثیر در دل خواننده، تنظیم کلام را چنان فرموده است که وقتی باغ از دست می‌رود نهایت نومیدی و حسرت در دل ایجاد می‌شود.

*اگر خداوند چنین می‌فرمود که «آیا هیچ یک از شما دوست می‌دارد که باغی داشته باشد و آن باغ نابود شود» چندان تأثیری در دل خواننده نمی‌کرد، زیرا شنونده نمی‌دانست که چه باغی است و چگونه نابود می‌شود، اما می‌بینیم که آهسته آهسته باغ را با هر کلمه بیش از پیش می‌آراید و می‌فرماید «آیا هیچ یک از شما دوست می‌دارد باغی داشته باشد از نخل و انگور» و این مایه کمال باغ است. بعد می‌افزاید که در زیر درختان آن باغ نهرها جاری است و این بر جاذبه باغ می‌افزاید و باز می‌فرماید که «آیا هیچ یک از شما دوست دارد که چنین باغی داشته باشد و او را سن کهنسالی در رسد؟»


*اگر خداوند بدین مقدار اکتفا کرده بود شخص با خود می‌گفت «باکی نیست. کهن‌سالی می‌آید و به دنبال آن مرگ و جای نگرانی نیست. باغ را می‌گذارم و می‌روم.» اما خداوند می‌فرماید او به کهن‌سالی می‌رسد و او را فرزندانی است. باز در اینجا ممکن است فکر کند که فرزندان ممکن است رشید و بالغ باشند و بعد از او متولی باغ خواهند شد. به همین جهت می‌فرماید : «او را کهن‌سالی در رسد و فرزندانی ضعیف و خرد باشد.» آنگاه ضربه نهایی را می‌زند که در این حال با سن پیری و فرزندان خرد و آن باغ پر نعمت ناگهان طوفان سردی درمی رسد. باز شخص ممکن است فکر کند که آن طوفان بالاخره می‌گذرد و اگر چه زیانی به باغ می‌رساند ولی به هر حال باغ برجاست. به همین جهت می‌افزاید که در آن طوفان سرد آتشی و صاعقه ای است.

*در اینجا شخص بیش از پیش می‌ترسد اما هنوز می‌تواند با خود بیندیشد که ممکن است صاعقه بیاید اما درنگیرد و باغ را به آتش نکشد. به همین جهت کلمه «فاحترقت» یعنی «پس آن را به آتش می‌کشد» اضافه می‌شود و می‌بینیم که مؤثرترین تصویر را از باغ و آنگاه نابودی آن و آه و حسرت صاحب آن را ارائه کرده است؛ و در پایان می‌فرماید: «خداوند بدین گونه و بدین روش آیات خود را بیان می‌فرماید، باشد که در آن اندیشه کنید».

*در هر یک از ابیات زیر به نعمتی و زوال آن به زیبایی اشاره شده است :

ذخیره ای بنه از رنگ و بوی فصل بهار     که می‌رسند ز ره رهزنان بهمن و دی

(حافظ)

     گلی است خرم و خندان و تازه و خوشبوی      ولی امید بقایش چنانکه دانی، نیست          

             دیر و زود این شکل و شخص نازنین       خاک خواهد گشتن و خاکش غبار               

       (سعدی)       

شاهدی کز عشق او عالم گریست      عالمش می‌راند از خود جرم چیست

جرمش آنکه زیور عاریه بست کرد      دعوی کاین حلل ملک من است  

(مثنوی)

*در غزل زیر حافظ نوعی صنعت تتمیم به کار برده که به تدریج شکوه و عظمت واقعه را پیش چشم مجسم می‌کند آنگاه نتیجه می‌گیرد.

زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست      پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی دردست

نرگسش عربده جوی و لبش افسون کنان      نیمه شب یار به بالین من آمد بنشست

 سر فرا گوش من آورد و به آواز حزین گفت      ای عاشق شوریده من خوابت هست   

   عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند      کافر عشق بود گر نشود باده پرست  

برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید
برچسب ها: قرآن ، شبانه ، کشکول
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.