*خداوند یکتاست آنکه جز او خدایی نیست و اوست که زنده حقیقی و پایدار ابدی است و یکسر به ذات خویشتن قائم است، نه او را خواب فرا گیرد و نه حتی چشمانش از خواب سنگین شود. آنچه در آسمان و آنچه در زمین است از آن اوست و آن کیست که بتواند در حضور او شفاعتی کند مگر با اذن و اجازه او و اوست که میداند در پس وپیش و اطراف آدمیان چیست و آدمیان را هیچ احاطه ای به علم او نباشد مگر به آن مقدار که او خواسته باشد. عرش او آسمان و زمین را فرا گرفته و نگهداری آسمان و زمین هیچ گاه او را خسته نمیکند و اوست که بلند مرتبه و عظیم است.(255)
هیچ گونه الزام و اکراه در کار دین نیست. همانا که راه رشد و صلاح از گمراهی روشن شده است. پس هر آنکس که به شیطان طغیانگرکافر شود و به خداوند ایمان آورد همانا که به ریسمان محکم (الهی) چنگ زده است و آن ریسمانی است که هرگز گسیخته نمیشود و خداوند شنوا و داناست.(256)
خداوند دوست و یاور اهل ایمان است که آنها را از تاریکی به جانب نور هدایت میکند، اما کافران، دوستان و یاورانشان همان شیطانهای سرکش اند که ایشان را از نور به جانب ظلمت میبرند و آنها اصحاب آتشند و در آن آتش جاودانه خواهند بود.(257)*
*آیت الکرسی را اهل معرفت عروس قرآن نامیدهاند، اگرچه تمامی قرآن عروس است:
عروس حضرت قرآن نقاب آنگه براندازد که دارالملک معنی را مجرد بیند از غوغا
اما در این سه آیه چندان لطف و زیبایی و رحمت و روشنایی هست که شایسته است آن را به تنهایی به چشم عروس بنگرند، عروسی در نقاب کلماتی که چون تور حریر آنچه را در خود گرفته است نشان میدهد و اگر به چشم بصیرت به درون آن حجاب نازک بنگرند دختر پادشاه چین را که رمز جمال الهی است خواهند دید که چون عروسی جوان و شاداب، با شکوه و جلال رو به سوی خانه آنها نهاده است. اوست که چون عروس به سوی شما میآید و با صدایی مهربان، از مقام استغنا که لازمه جمال آن عروس است میگوید: شما را هیچ اجبار و اکراهی در پذیرش من نیست اما بنگرید بدین جمال و کمال تا بر شما روشن شود که هدایت شما در چیست و گمراهی شما کدام است.
*اگر هرکدام از شما بدان دیوهای زشت از حرص و آز و کینه و حسادت و هر چه غیر از خوبی و جمال است کافر شود و به من ایمان آورد چنین کس به حقیقت به ریسمانی چنگ زده است که هرگز گسسته نمیشود. پس اگر خدا را به دوستی گرفتید و این عروس یگانه را در خانه دل راه دادید او شما را به جمال خویش از تاریکی به نور خواهد برد اما آنها که اینهمه لطف و خوبی را رها کردند و به دنبال هواهای نفسانی و آن دیو سرکش درونی رفتند و دیوها را به همسری گرفتند آن دیوها ایشان را حتی از نور فطرت که عطیه الهی آنهاست محروم خواهند کرد و به ظلمات غفلت و جهالت سوق خواهند داد که تا ابد دردر آتش حسرت دیدار و وصال آن عروس صاحب جمال بمانند.
*دوستان و عاشقان خدا را سنخیت و مشابهت میباید با اوصاف او چنانکه بر زبان مولانا آمده است:
او ندارد خواب و خور چون آفتاب عاشقان
را میکند بی خورد و خواب
که بیا
من باش یا همخوی من تا ببینی در تجلی روی من (مثنوی)
*هنگامی که آن پادشاه جهان با صراحت میفرماید «خداوند دوست اهل ایمان است» همه ما را پر از ذوق و شوق میکند که در شمار اهل ایمان قرار گیریم تا دوست او باشیم و کدام دوستی غیر از او میتواند ما از ظلمات غم به نور شادی آورد. از این رو چه خوشتر که همه چنگ زنیم در آن ریسمان محکم عشق به خوبی و زیبایی و دانایی که محکمترین شرط آن ترک هواهای نفسانی است و به گفته مولانا:
عروة الوثقی ست این ترک هوا برکشد این شاخ جان را بر سما
*حرف «لا» در «لا اکراه فی الدین» لای نفی جنس است یعنی از جنس اکراه چیزی در دین نیست از آنکه دین اختیار و گزینش است و با اکراه باطل میشود.
*از دیدگاه دیگر میتوان گفت که چون دین بر مبنای فطرت استوار است و با عقل و ادراک آدمی هماهنگی دارد، هیچ کس اکراهی در پذیرش آن احساس نخواهد کرد بلکه آدمیان به طوع و رغبت نه ترس و کراهت سوی آن خواهند آمد چنانکه وقتی خداوند به آسمان و زمین فرمود : «به سوی من آیید خواه به رغبت، خواه به کراهت»، گفتند: «البته به شوق و رغبت میآییم».
*شفاعت و پای در میان نهادن قدیسان به لفظ و عبارت نیست بلکه به دستگیری و هدایت است. دانته به شفاعت حضرت مریم به دیدار خداوند رسید. بدین معنی که ایمان به مسیح و رفیق راه او و یاری جستن از قداست و پاکی مریم او را شایسته مقام دیدار کرد و شفاعت پیامبر اکرم همان پذیرفتن دعوت اوست به ایمان و ترک دیوان و ددان و دوستی با نیکوان، و قدیسان همچون مشاطهاند که میآرایند روی مارا و میپیرایند موی ما را تا خوش و دلپذیر و شایسته شویم ورود به ضیافت الهی را. درآن ضیافت حیوانات زشت و درنده ای چون حرص و حسد را چه جای خواهد بود؟ و به گفته سعدی :
گر خواجه شفاعت نکند روز قیامت شاید که ز مشاطه نرنجیم که زشتیم