اَللّهُمَّ یا مَلاذَ اللاَّّئِذینَ وَ یا مَعاذَ الْعاَّئِذینَ و َیا مُنْجِىَ الْهالِكینَ وَ یا عاصِمَ الْباَّئِسینَ وَ یا راحِمَ الْمَساكینِ وَ یا مُجیبَ الْمُضْطَرّینَ وَ یا كَنْزَ الْمُفْتَقِرینَ وَ یاجابِرالْمُنْكَسِرینَ وَ یا مَأوَىالْمُنْقَطِعینَ وَ یا ناصِرَ الْمُسْتَضْعَفینَ وَ یامُجیرَ الْخاَّئِفینَ وَ یا مُغیثَ الْمَكْرُوبینَ وَ یا حِصْنَ اللاّجینَ...
خداوندا!
ای پناهگاه تبعیدیان! گریزگاه گریزندگان! مأمن پناهندگان! مأوای سالکان!
ای امید محرومان و رانده شدگان! ای منجی به هلاک افتادگان و پای در گل ماندگان!
ای نگاهدارنده بینوایان! ای چراغ در راه ماندگان! و ای شنوای ناله فریاد در گلو ماندگان!
ای دست گیرنده دست از جان شستگان! ای سر فرا آورنده از تنها و آخرین در امید بیچارگان!
ای گنج مخفی مستمندان! ای یکتای دو تا شدگان! ای بند زننده کاسه دل در خود شکستگان! ای مرهم زخم خوردگان! ای پناهگاه جداشدگان ! ای پشتیبان مستضعفان! ای پناه وحشت زدگان!
ای فریاد رس اندوهگینان! ای قلعه آوارگان!
خدای من !سزای کوبنده در نگشادن نیست و سزای پناهنده، راه ندادن، نه.جزای آنکه پای آبله و درد آلوده تا قله عز تو بالا آمده است، به دره سوق دادن نیست.
اِنْ لَمْ اَعُذْ بِعِزَّتِكَ فَبِمَنْ اَعُوذُ وَاِنْ لَمْ اَلُذْ بِقُدْرَتِكَ فَبِمَنْ اَلوُذُ وَ قَدْ اَلْجَاَتْنِى الذُّنُوبُ اِلىَ التَّشَبُّثِ بِاَذْیالِ عَفْوِكَ وَ اَحْوَجَتْنِى الْخَطایا اِلىَ اسْتِفْتاحِ اَبْوابِ صَفْحِكَ وَدَعَتْنِى الاِْساَّئَةُ اِلَى الاِْناخَةِ بِفِناَّءِ عِزِّكَ وَ حَمَلَتْنِى الْمَخافَةُ مِنْ نِقْمَتِكَ عَلَى الْتَّمَسُّكِ بِعُرْوَةِ عَطْفِكَ...
اگر پناهنده به درگاه عز تو نشوم، به کجا پناهنده شوم؟ مطمئن تر از قلعه قدرت تو کجاست؟
کجا پنهان شوم امن تر از سایه مهابت تو؟
خدایا!
گرگان درنده گناهانم مرا به دامن عفو تو آویخته اند، مرانم.
و خطاهایم مرا به کوچه اغماض تو کشیده اند، مخواه که نمانم.
نادرستی رفتارم مرا در زیر سایه پرده پوشی تو نشانده است، به کس منمایانم.
آلودگیم مرا به چشمه عفو تو گسیل داشته است، راضی مشو که تشنه بمانم.
خدایا!
من از بیم کیفر تو و وحشت انتقام تو، نیز به تو پناه آورده ام.
مولای خویش را آزرده ام و از ترس مجازات او دامن خود او را چسبیده ام.
گل را شکسته ام و به دامان باغبان پناهنده شده ام.
آب فطرت خویش گل آلود کرده ام و خالق را به شفاعت می طلبم.