*وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ
فَاَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ اِنَ
اللَّهَ واسِعٌ عليمٌ*
و مشرق و مغرب از آن خداست پس شما به هر جانب که رو کنید، روی خدا همانجاست. همانا که خداوند را ملکی وسیع و دانشی بی کران است.
*آن معشوق که گوشه ابروی او را هیچ کس ندیده است، اینک بر لب بام شش جهت امکان آمده و آواز در داده است که: هان بنگرید محبوب یگانه خویش را. به هر سوی که خواهید دیده بگردانید، من پیوسته پیش روی شما ایستادهام «چه بهانه باشد آن را که مرا ندیده باشد». نخستین تعلیم آن معلم آسمانی این است که بحث مغرب و مشرق و غربی و شرقی از دیدگاه خداوند منتفی است زیرا مشرق و مغرب هر دو از آن خداست. پس روی به مشرق و مغرب کردن نشان و مایه برتری و امتیاز نیست زیرا خداوند در همه ذرات هستی حضور دارد بلکه او عین حضور و عین ظهور است و به هر کجا که رو کنند اگر به چشم بصیرت بنگرند روی در خدا کردهاند و در چهره او نظر کردهاند زیرا دایره وجود و سعۀ حضور خداوند جای خالی در جهان نگذاشته است.
*عطار دلیل روشنی بر سَرَیان وجود خدا در کل کائنات آورده است که چون خداوند نامتناهی است، وجودش در جایی به پایان نمیرسد تا وجود شیء دیگری آغاز شود بلکه هرچه پیش روند او هست. از این رو است که گفتهاند: غیرتش غیر در جهان نگذاشت، و آنچه را که مردمان «ما سوی الله» یعنی «غیر خدا» میخوانند همه به مسامحه و بنا بر مصلحت گفته میشود وگر نه تصور «ما سوی الله» خود کفر است که چیزی وجود داشته باشد مستقل، که از پرتو انوار آن یگانه مطلق نباشد.
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
غیبت نکردهای که شوم طالب حضور پنهان
نگشتهای که هویدا کنم تو را
(فروغی بسطامی)
در آینۀ عالم رخسار تو میبینم در طلعت مه رویان انوار تو میبینم
(الهی قمشهای)
به دریا بنگرم دریا تو بینم به صحرا بنگرم صحرا تو بینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت نشون از قامت رعنا تو بینم
(بابا طاهر)
«الغیرک من الظهور ما لیس لک حتی یکون هو المظهر لک؟ عمیت عین لا تراک»
«آیا غیر از تو را از ظهور بهرهای است که آن از تو نباشد تا بتوان از آن ظهور در اثبات تو یاری گرفت؟ کور باد آن چشمی که تو را نمیبیند.» (دعای عرفه)
*اینک سخنان حضرت امیر(ع) و تفسیر مولانا:
«یا مَن دَلَّ عَلی ذاتِهِ بِذاتِه» یعنی «ای کسی که بر ذات او از ذات او دلیل میآورند نه از غیر او.»
آفتاب آمد دلیل آفتاب گر دلیلت باید از وی رخ متاب
پیش آن خورشید کو بس روشن است در حقیقت هر دلیلی
رهزن است
مطلع الشمس آی اگر اسکندری بعد از آن هر جا روی
نیکوفری
بعد از آن هر جا روی مشرق شود شرقها بر مغربت
عاشق شود
(مثنوی)
*رادیارد کیپلینگ (Rudyard Kipling) شاعر معاصر انگلیسی در قطعه شعری گفته است که «شرق شرق است و غرب غرب؛ و این دوقلوها هیچ به هم نمیرسند، اما هر کجا هنری و شعری و آرمانی و ایمانی پیش آید این دو با هم حضور دارند.»