سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

گپ شبانه با بازیگری که حقش ادا نشد

من متولد 1326 و بچة شهر انار هستم. هنوز مشخص نیست انار متعلق به یزد است یا رفسنجان! اما ادامة فامیلم را کسی نمی‌داند. من محمود بصیری شهربابک هستم.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، وی در سال ۱۳۲۶ در شهرستان انار از توابع یزد به دنیا آمد. نخستین کار او در تئاتر، بازی در نمایش «ترن شیکاگو» در سال ۱۳۴۳ در شهر تبریز بود. وی فعالیت در سینما را از سال ۱۳۴۸ به عنوان بدلکار در اثری از آرامائیس آقامالیان با نام «سه فراری» آغاز کرد.

محمود بصیری: روزی که به استاد محمد گفتم اوس ممد

او تجربه کار با کارگردانان شناخته‌شده‌ای مثل امیر نادری و مرحوم علی حاتمی را داشته. تجربة بدلکاری هم داشته و کارهای مختلفی در پشت صحنة فیلم‌ها کرده، این‌ها را اضافه کنید به بازی‌هایش، از «مرثیه» امیر نادری بگیرید تا حضور او در کارهای مرضیه برومند که شروعش از «آرایشگاه زیبا» بود و آخریش همین «کتابفروشی هدهد».
 
باورمان نمی شد اما او به قولش عمل کرد و با دوچرخه ساده و نسبتاً کهنه اش خود را به محل مصاحبه رساند. بصیری را مدت هاست که در هیچ فیلم و سریال و تله فیلم و حتی برنامه های زنده و مرده تلویزیونی ندیده ایم. البته بازپخش های سریال های پر مخاطبی چون «بدون شرح » ،« آرایشگاه زیبا » ، «هتل » و فیلم های سینمایی چون «مادر» ،« دستفروش » ،« زرد قناری » و... کمی از دلتنگی مان را کاهش می داد اما اینکه کَرَم زبر و زرنگ «هتل » یا منوچهر تیز و بز « بدون شرح » حالا کجاست و چه می کند، سوالی بود که مدت ها قلقلک مان می داد. خلاصه که طاقت به سر آمد؛ تماس گرفتیم و قرار گذاشتیم و آمد و گفت از همه این سال هایی که بود و نبود.
 
- متولد چه سالی هستید؟

من متولد 1326 و بچة شهر انار هستم. هنوز مشخص نیست انار متعلق به یزد است یا رفسنجان! اما ادامة فامیلم را کسی نمی‌داند. من محمود بصیری شهربابک هستم.

- حرفه اصلی شما چیست؟

حرفه اصلی من مکانیکی بود.

- از چه طریق وارد عرصه بازیگری شدید؟

از طریق ارتباطاتی که دراین حرفه به وجود می آید با حاج حسین گیل آشنا شدم. آن زمان یکی از کارگردان های سینما از حاج حسین خواسته بود برای نقشی، به اصطلاح خودشان یک « بچه پررو » به او معرفی کند. حاج حسین هم من را معرفی کرد.

- در آن زمان چند ساله بودید؟

آن موقع من 16 سال بیشترنداشتم.

- توانستید آن نقش را بازی کنید؟

آن نقش را در کافه جوری بازی کردم که همه انگشت به دهان ماندند.

- اسم فیلم چه بود؟

اسم فیلم « زن ها فرشته اند » بود. البته صحنه بازی من را آن موقع وزارت فرهنگ و هنر از فیلم بیرون آورد چون عقیده داشتند جنبه بدآموزی دارد!

- تا قبل از این فیلم چطور؟ در فیلمی بازی کرده بودید؟

من تا قبل از آن سابقه بازی درنقش سیاهی لشگر را داشتم اما این اولین نقش جدی من بود.

- به غیر از بازی در فیلم، دیگر چه کارهایی کرده اید؟

من کارهای بدلکاری هم انجام می دادم.

- در چه فیلم هایی بدلکار بودید؟

در خیلی از صحنه های ماشین سواری جای هنرپیشه هایی چون بیک ایمانوردی و سعید راد و مرجان و ... پشت فرمان می نشستم. در واقع هر وقت قرار بود در فیلمی ماشین چپ کنند، سراغ من می آمدند.

- دوست ندارید جدا از نقش‌های طنزی که بازی کردید، نقش جدی هم بازی کنید؟

چرا، یک روز مانده به عمرم حتما باید یک نقش جدی بازی کنم. هنوز هیچی نشده برای آن اسم هم گذاشته‌ام: «بزرگ مرد کوچک». اسم قصه‌ای است که من آن را بازی می‌‌کنم و یک روز آن را می‌نویسم.

- از چه زمانی کار خود را به طور جدی در سینما شروع کردید؟

بعد از « زن ها فرشته اند » کار من در سینما جدی تر شد. از این جا به بعد دیگر حاج حسین برایش راحت تر بود که من را به پروژه های سینمایی معرفی کند.

- نظر بازیگرها در مورد بازی شما چه بود؟

در فیلم «پل » بعد این که اولین سکانس بازی من به پایان رسید، آقای جمشید مشایخی و بهمن مفید و سایر بچه ها شروع کردند به دست زدن وتشویق من. من نمی دانستم آ نها برای چه دست می زنند وبه همین خاطر خودم هم شروع کردم به دست زدن.

- آیا در کلاس های بازیگری شرکت کردید؟

بعد هم که ماجرای فیلم «خروس » پیش آمد و از آنجا با داود رشیدی آشنا شدم. آقای رشیدی آن زمان رئیس واحد نمایش تلویزیون بود. سر«خروس» به من یک آدرس داد و گفت محمود جان هر وقت آمدی تهران بیا پیش من. او در دانشگاه بازیگری تدریس می کرد و به مدت چهارسال من را به عنوان دانشجوی مستمع آزاد با خود به دانشگاه و سر کلاس برد. رضا بابک، مرضیه برومند، ا حمد آقالو، بهمن مفید و. .. از دانشجویان همان کلا س ها بودند.

- نظرتان در مورد اساتید بازیگری چیست؟

امروزبرخی افراد عنوان اساتید بازیگری را یدک می کشند، اما در واقع کاری بلد نیستند و چیزی از خود نشان نداده اند.

- در چه سالی با آقای محمود استاد محمد آشنا شدید؟

من سال 52 با محمود استاد محمد آشنا شدم.

- آن موقع ایشان چند سال داشتند؟

او آن زمان 22 سال بیشتر نداشت، اما افرادی چون جمشید مشایخی، اکبر مشکین، محمد مطیع، خسرو شکیبایی و. ..برایش بازی می کردند.

- چه نمایشنامه هایی از ایشان را به خاطر دارید؟

«آ سید کاظم» ،« گذر خلیل ده مرده» ،« شب بیست ویکم » و «عنتری که لوطی اش مرده بود » از جمله نمایشنامه های بی نظیر محمود استاد محمد هستند.

- از چه طریق با استاد محمد آشنا شدید؟

من از طریق داود رشیدی با استاد محمد آشنا شدم. در واقع یک روز آقای رشیدی من را صدا کرد و گفت برو خیابان جمهوری، پاساژ فلان، طبقه فلان، آنجا آقایی هست به اسم استاد محمد. من رفتم به آدرسی که داشتم و در زدم. یک جوان در راباز کرد.

گفتم ببخشید من با اوس ممد کار دارم. آن جوان خندید و گفت بیا داخل تا اوس ممد را بهت نشان دهم. آن جوان خود استاد محمد بود.

- آقای بصیری می بینم با دوچرخه تشریف آوردید.

من با ا ین دوچرخه ام همه جا می روم و خیلی هم راحت هستم.

- سر فیلمبرداری هم با همین می رفتید؟

سر نمایش « پیروزی در شیکاگو » که با آقای داود رشیدی کار می کردیم من با دوچرخه سر کار حاضر می شدم و مهدی هاشمی هر وقت که من را می دید می گفت: «محمود خوش به حالت؛ تو خیلی کیف می کنی ».

- چند خریدید؟ به نظر نمیاد خیلی گران باشد.

این دوچرخه را ازامیرحسین صدیق خریدم. روزی که دیدمش طالبش شدم. به امیرحسین گفتم این را می فروشی؟ گفت مال تو. گفتم چند؟ گفت سه هزار تومان. گفتم بیا این چهار تومان. دوچرخه را گذاشتم پشت ماشین و با خودم بردم.

- اگر جایی بروید دوچرخه را کجا پارک می کنید که ندزدنش؟

یک خوبی این دوچرخه این است که کسی یا در واقع دزد کاری به کارش ندارد.

- فکر نمی کنید این دوچرخه عمرشو کرده و باید یک نو بخرید؟

زمانی یک دوچرخه نو داشتم که همان روز اول آن را بردند. اما این را هیچ کس نگاه هم نمی کند. حتی بچه خواهرم هم راضی نمی شود تا نانوایی محل سوارش شود!

 
- مشکلی برای رفت و آمد ندارید باهاش؟

برای من خوب است و کارم را راه می اندازد.

- پدرتان چه حرفه‌ای داشتند؟

پدرم کفاش بود. سه سالم بود که پدرم فوت کرد.

- نمک و نکته های ظریف بازی تان از کجا آمد؟

بهترین سوژه‌های من حرف‌ها و نکته‌های مادرم بود. یادش به‌خیر، مرحوم حاتمی خانة ما می‌آمد فقط برای این که کنار مادرم بنشیند و صحبت‌‌های او را گوش کند. مادرم همیشه پنج زاری می‌گذاشت توی جیب من با دو تا بلیت، می‌گفت: «اگر گشنه‌ات شد نون می‌گیری و می‌خوری.» یادم هست توی آن خیابونی که فیلم بازی می‌کردیم، دیزی بود هشت زار.

می‌‌گفتند بیا ناهار بخور، نمی‌رفتم. خدا بیامرز مادرم می‌گفت: «با کسی که نمی‌شناسی، چیزی نخور. یادت باشد ظرفی که پر می‌آید، پر هم باید برگردد.»

- چطوری با نادری آشنا شدید؟

من سال 49، فیلم خروس را با شاپور قریب کار کردم. این جا بود که با داوود رشیدی آشنا شدم. همان موقع بود که جمشید مشایخی اسم من را گذاشت «محمود خروس».

قدیمی‌ها من را به نام محمود بصیری نمی‌شناسند. اگر بگویید محمود خروس، من را می‌شناسند. من در پشت صحنة فیلم خروس، همه کاری می‌کردم و همه را به خنده می‌انداختم.

یک بار ادای یک میمون را آن‌قدر عجیب درآوردم که داوود رشیدی انگشت به دهان مانده بود و می‌گفت این چه بدنی داره! یک روز آقای رشیدی داشت من را معرفی می‌کرد، گفت: «بصیری کمپوزیسیون خوبی داره.» من نمی‌دانستم چی می‌گوید. فکر می‌کردم می‌گوید خیلی قزمیت است. چون نمی‌فهمیدم معنی آن چی است!

پشت صحنة فیلم‌ها همه کاری می‌کردم، از چای دم کردن و چای آوردن بگیرید تا انتخاب بازیگرها و لوکیشن‌ و درست کردن ماشین‌ها و... موتور را می‌گذاشتم روی کولم و از کوه بالا می‌رفتم. این که می‌گویند باید خاک صحنه بخورید، این است. من همه کاری می‌کردم تا کار کسی زمین نماند.

- نگفتید چطور با امیر نادری آشنا شدید؟

امیر نادری آن زمان عکاس فیلم بود و منزل آقای رشیدی زیاد رفت و آمد داشت. وقتی حاج حسین گیل، من را برای فیلم «پل» معرفی کرد، با توجه به کارهایی که من در پشت صحنة این فیلم کردم، امیر نادری زمانی که می‌خواست فیلم مرثیه را بسازد، گفته بود تا بصیری نباشد من مرثیه را نمی‌سازم. بعد از آن مرحوم علی حاتمی هم وقتی می‌خواست هزاردستان را بسازد، همین جمله را گفته بود.

- خوب حالا از خودتان بگویید. خیلی وقت است فیلمی از شما دیده نشده. به نظر میاد از بازی در تلویزیون و سینما فاصله گرفته اید.

این اواخر تا قبل ازا ین که از کار در تلویزیون و سینما فاصله بگیرم دو سه مورد پیش آمد که تهیه کننده ها بدقولی کردند وبه نوعی حقم را خوردند. من همه شان رابه خدا واگذار می کنم. شما حساب کنید که طبق قرارداد چیزی در حدود هشت میلیون تومان به من بدهکار بودند؛ بعد از کلی بالا وپایین کردن، من را مقابل یک بچه شانزده هفده ساله قرار می دهند تا برایم یک چک یک میلیون و هفتصد هزار تومانی بنویسد. من چک را قبول نکردم. مدتی چک را نزد خانم برومند گذاشتند اما من نرفتم بگیرم و او هم چک را به خودشان پس داد.

- پس دلیل واقعی غیبت تان بدقولی تهیه کننده ها بوده، آیا دنبال حق تان رفته اید؟ چه گفته اند؟

این رفتارها درست نیست. برای دیدن آقای تهیه کننده می روی مقابل خانه اش، اما پسرش تو را معطل می کند و می گوید پدرش سرنمازا ست! پس حق الناس چه می شود؟

- فکر می کنید همه تهیه کننده ها همین رفتار را دارند؟

البته این را هم بگویم همه مثل هم نیستند.

- تهیه کننده ای را می شناسید که حساب و کتاب کارش درست باشد؟

دربین تهیه کننده هایی که من دیدم رسول صدرعاملی چیز دیگری است.

- شما چند فیلم را با او کار کرده اید؟

من خیلی با او کار نکرده ام اما همیشه پنج روز مانده به موعد پرداخت قسط ها با شما تماس می گیرد و می گوید آقای فلانی چک شما حاضرا ست.

- در تلویزیون و سینما کسی مثل ایشان هست؟

در تلویزیون و سینما خیلی کم چنین تهیه کننده هایی پیدا می شوند.

- بین کارگردان ها کار چه کسی را قبول دارید؟

مرضیه برومند یکی از کارگردان هایی است که کارش رابلد است.

- خانم برومند به چه کسانی بیشتر کار می دهند؟

او کسی را فقط به صرف اینکه پسرخاله یا پسر عمویش است جلوی دوربین نمی گذارد. ممکن است کسی را در خیابان ببیند وا ز طرز راه رفتنش خوشش بیاید وبه همین دلیل او را وارد کار کند اما موضوع اینجاست که اول و آخر کارش را بلد است.

- یکی از افرادی که ایشان وارد عرصه بازی کرده اند را می توانید نام ببرید؟

همین مسعود روشن پژوه که امروز کار اجرا هم می کند زمانی در «آرایشگاه زیبا » نقشی کوچک را ایفا کرد. همان زمان هم خوب بازی می کرد وبعدها دیدیم که مجری برنامه های تلویزیونی شد. این شناخت مهم است.

- کارو بار تهیه کننده ها چطور است؟

امروز کارگردان ها و تهیه کننده های خوب ما به ندرت سالی یا دو سالی یک کار برای تلویزیون می سازند.

- چرا؟

چرا؟ داستان این است که مثلا به علی حاتمی می گفتند فلان سریال را با چقدر تمام می کنی؟ می گفت با دقیقه ای 50 هزار تومان. از آن طرف یک نفر دیگر می آید و می گوید من با پنج هزار تومان سر و ته قضیه را هم می آورم. خب نتیجه می شود این چیزی که الان با آن روبه رو هستیم.

 
- به نظر شما نقش یک بازیگر تا چه اندازه مهم است؟

اینکه آدم در عرصه سینما وتلویزیون چه نقشی از خود به یادگار بگذارد خیلی مهم است.

- اگر ممکن است یکی از خاطرات سر صحنه تان را تعریف کنید.

این را هیچ وقت فراموش نمی کنم؛ روزی با یکی از بزرگان و مفاخر عرصه بازیگری سینما و تئاتر ایران هم بازی بودم. صحنه ای بود که در خیابان فیلم برداری می شد. آدم جا افتاده ای که از آنجا رد می شد جلو آمد وبا این هنرپیشه بزرگ سلام و علیک کرد و پرسید حال شما خوبه؟ آن هنرپیشه هم جواب سلام او را داد و در مقام احوالپرسی گفت شما چطورید؟ آن مرد جواب داد ما خوب نیستیم! وبعد ادامه داد این کارهای ضعیف چیست که شما در آنها بازی می کنید؟! ا گر مشکل مالی دارید ما مردم هنوز نمرده ایم. این کارها و این آثار نه در شأن شماست ونه در شأن مردم.

- عکس العمل ایشان چه بود؟

این هنرپیشه بعد از شنیدن این حرف ها سرش را پایین انداخت، دستش را روی پیشانی اش گذاشت و آن را سایه بان چشم هایش کرد و زیرلب چند بار گفت بله بله حق با شماست؛ و من دیدم که اشک های این هنرپیشه بزرگ قطره قطره روی کفش هایش می ریخت.

- تا به حال با علی حاتمی کار کرده اید؟ تا چه حد با ایشان و کارشان آشنا هستید؟

35 سال با علی حاتمی زندگی کردم. روزهایی که در شمیران فیلمبرداری داشتیم، شب ها به خانه برنمی گشتم و به خانه او می رفتم.

- نظرتان در مورد آقای حاتمی چیست؟

خیلی انسان بود. روزهایی که دیگر ساخت «هزار دستان » قطعی شده بود به من گفت محمود الان بیشتراز پنج سال است که در تئاترهای لاله زار را بسته اند وبچه هایی که آنجا کار می کردند همه بی کار شده اند؛ ا ین آدم ها رابرای من پیدا کن. گفتم چشم.

- توانستید کسی را پیدا کنید؟

همان روزها دربهشت زهرا یکی از همین هنرپیشه های قدیمی را دیدم که سر قبرها قرآن می خواند وا ز صاحبان عزا پول می گرفت. دیدن این صحنه من رابیشترا ز قبل آماده انجام خواست حاتمی کرد. رفتم تک تک آن افراد را پیدا کردم وا ز همه شان می خواستم به دیگران هم خبر بدهند که علی حاتمی احضارشان کرده است.

- به نظر شما بازی آنها چطور بود؟

این بچه ها خیلی با استعداد بودند و در همین لاله زار بهترین نمایشنامه های جهان را روی صحنه برده بودند. این افراد به قدری کارشان را خوب بلد بودند که فقط کافی بود علی حاتمی یک ا شاره کوچک کند تا بفهمند او چه نقش و چه بازی ای را در نظر دارد.

- کار با حاتمی چگونه بود؟

روزی ا ز روزهای فیلمبرداری «هزار دستان » علی حاتمی را پکر دیدم. بعد از کلی زیر زبان کشیدن، متوجه شدم که نگران ادامه فیلمبرداری روی تراولینگ است. موضوع این بود که مسیر خیابان لاله زار در سریال «هزار دستان » طولانی بود وبچه های گروه فیلمبرداری برایشان مشکل بود، این مسیر را ریل گذاری کرده و کاررا ادامه دهند. من همان جا به حاتمی گفتم نگران نباش من ظرف سه روز درستش می کنم؛ حرفم را باور نکرد وبه شوخی گفت باشه برو درستش کن.

- درستش کردید؟

شب رفتم اتاق اتومبیل ام را ا ز روی شاسی برداشتم و چون حرفه اصلی ام مکانیکی بود مشکلی ازا ین بابت نداشتم. به جای چرخ های اتومبیل هم چرخ های آهنی «درزیل » واگن دیزلی کوچکی که روی ریل های قطار حرکت می کند را روی شاسی سوار کردم وبعد از آن در لاله زار براساس عرض محور شاسی که من ساخته بودم ریل گذاری کردیم.

- چند روز طول کشید تا تراولینگ را آماده کنید؟

روز سوم به علی حاتمی گفتم تراولینگ آماده است. باورش نمی شد. پرسید چه کسی قرار است این را هل بدهد؟ گفتم هل لازم نیست. موتور دارد وبا گاز و دنده حرکت می کند. تمام صحنه ترور شعبان بی مخ توسط مفتش شش انگشتی روی همین تراولینگ گرفته شده است. درا ین صحنه چهار دوربین روی شاسی سوار است و حدود 17 نفر هم روی شاسی هستند و من فقط با اشاره یک انگشت این تراولینگ را انجام دادم.

- راستی شنیدم مبایل ندارید چرا ؟

من هیچ وقت مبایل دستم نمی گیرم. یک خط دارم که آن هم دست بچه خواهرم ا ست.

- چرا استفاده نمی کنید؟

اینکه مبایل دستم نمی گیرم هم دلیل دارد.

- چه دلیلی؟

یک روز توی پیاده رو در حال خودم بودم و داشتم قدم می زدم؛ ناگهان یکی از پشت سرم گفت: «بَه چطوری، خیلی چاکریم!» من هم بلافاصله برگشتم و گفتم: « نوکرتم » یک دفعه طرف گفت برو مشتی با تو نبودم! آنجا بود که تازه متوجه شدم طرف دارد با موبایلش حرف می زند. آنجا خیلی خندیدم و با خودم عهد کردم این صحنه را کامل کرده و در یک فیلم یا مجموعه یا حتی تئاتر نشان بدهم.

- اگر ممکن است از علی حاتمی بیشتر برایمان بگویید.

هرچه ازعلی حاتمی بگویم کم گفته ام. از مهربانی هاش.

- چطور؟

سر صحنه هزاردستان سگی بود که توله هایش تازه به دنیا آمده بودند. حاتمی کار را تعطیل کرد و آن سگ و توله هایش را به یکی از بچه ها سپرد تا مراقب شان باشد. نمی خواست شلوغی گروه تولید برای آن سگ و بچه هایش که به شیر مادر احتیاج داشتند، مزاحمت ایجاد کند. این رفتارها را باید یاد گرفت.

- به نظر می رسد محمود بصیری حیوانات را دوست دارد؟

مدت ها قبل جلوی در خانه ما یک کارتن گذاشته بودند که داخلش دو بچه گربه بود. ما در خانه مان گربه داشتیم اما همیشه بچه ها را مادر گربه ها بزرگ می کرد. این دو بچه گربه در واقع یک موقعیت جدید بودند. دیگر چاره این بود.

- با آنها چه کار کردید؟

از داروخانه یک قطر ه چکان خریدم وبا آن به بچه گربه ها شیر دادم. امروز آن گربه ها سالم و سرحال در خانه ام هستند و من ازاین بابت خوشحالم.

- کار برایتان اهمیت دارد یا پول یا .... ؟

همیشه خود کار و کسانی که قرارا ست با هم کار کنیم برایم در درجه اول اهمیت بوده اند.

- اگر حقی از شما ضایع شده چه کار کردید؟

ولی حرفم این است که آدم ها سر قول و قرارشان بایستند و حق خوری نکنند. آن دو سه تهیه کننده ای که پول من را ندادند را به خدا واگذار کردم اما اگرببینم این ها حق شخص دیگری را ضایع کرده اند دیگر ساکت نمی نشینم.

- اگر برای بازی در فیلم سراغتان نیایند چه کار می کنید؟ در واقع اموراتتان با چه کاری خواهد بود؟

اگرتلویزیون تا ده سال دیگر هم سراغ من نیاید برایم مهم نیست. دیگر آخرش این است که یک دایره زنگی دستم بگیرم و سر چهارراه ها آواز بخوانم.

- تا چه اندازه در قیدو بند پول هستید؟

هیچ وقت در قید و بند پول نبودم و نیستم.

- حاجی فیروز با صورت سیاه ؟

مطمئن باشید حتی صورتم را هم سیاه نمی کنم تا مردم من را بشناسند. یقین داشته باشید که با افتخار دست به این کار خواهم زد. من از دوستانم پول قرض می کنم اما برای بازی در کاری که به آن اعتقاد ندارم منت کسی را نمی کشم.

- اگر قرار باشد حرفی به مسئولین بزنید چه خواهید گفت؟

اما نکته اینجاست که دست من و امثال من را امروز باید بگیرند؛ فردایی که دیگر کاری از دست هیچ کس برنمی آید هزار کار هم برای من بکنند دیگر فایده ای ندارد.

برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
۰۹:۵۶ ۱۹ آذر ۱۳۹۴
لازم به ذکر که شهرستان انار جز شهر رفسنجان و از توابع استان کرمان میباشد لطفا تصحیح فرمایی
ناشناس
۲۱:۳۳ ۳۱ مرداد ۱۳۹۱
سلام خسته نباشيد
براي اطلاع رساني به هموطن هام لازم هست كه بگم شهرستان انار از توابع استان كرمان است نه يزد
خواهشا تصحيح كنيد