به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان، ماموران پلیس برای دستگیری یک سارق وارد خانهای در تهران شدند و هرگز تصور نمیکردند که این اتفاق، پرده از اسرار یکی از وحشتناکترین خانههای تهران بردارد. ماموران پلیس در این خانه بهجای سارق با جسد دختری جوان مواجه شدند که در ۲۱ نایلون پیچانده شده بود. آنها همچنین دو دختر دیگر را با دست و پای بسته و عریان درحالیکه یکی از آنها داخل کمد دیواری زندانیشده بود، نجات دادند. اما در ماجرای خانه وحشت، آن چه غمانگیزتر جلوه میکند بیتفاوتی همسایهها در قبال اتفاقات این خانه است. در ادامه، نگاهی جامعهشناختی به این ماجرا خواهیم داشت.
بیشتربخوانید
در مصاحبه با چند تن از همسایههای سعید، آنها گفتهاند ماجراهای مشکوکی را در آن خانه شاهد بودهاند، اما بیتفاوت از کنار آن عبور کردهاند. یکی از همسایههای سعید گفته: «یکبار صدای افتادن چیزی در حیاط را شنیدیم و همه همسایهها جمع شدیم. دختری با سر و وضع نامناسب از پنجره خانه سعید آویزان شده و خودش را به حیاط انداخته بود. او شرایط جسمی و روحی خوبی نداشت و میگفت سعید او را چندین روز در خانهاش زندانی کرده، اما دیگر طاقت نیاورده و تصمیم گرفته برای نجات خودش از پنجره بیرون بپرد.»
تضعیف پیوندهای همسایگی نشانهای از زوال سرمایه اجتماعی در یک جامعه است. زندگی در جامعه شهری، انسان را گمنام و منزویتر از قبل میسازد و میزان آشناییها و تعاملات شخصی او را با افرادی غیر از خانواده به شدت کاهش میدهد و دیگران را بیشتر به مثابه ابزاری برای رفع نیازها در ارتباطی غیرشخصی میبیند. بر همین اساس حتی همسایه از منظر بسیاری از افراد به غریبه تبدیل میشود و نزدیکی مکانی او را تبدیل به کسی که ما با او احساس نزدیکی غیرمکانی و عاطفی و احساسی داریم، نمیسازد؛ بنابراین حس تعلق و تعهد هم شکل نمیگیرد. وجود نداشتن این موارد، اطلاع یافتن از وضعیت همسایه را محدود میکند به ملاقات اتفاقی در راهروها یا آسانسورها یا شنیدن تصادفی صدای فریاد از خانه همسایه. و بی تفاوتی نسبت به هر اتفاقی که در اطراف ما می افتد البته ممکن است عده ای هم بارها سعی کردند که نسبت به این موضوعات بی تفاوت نباشند اما بازخورد خوبی برایشان نداشته یا اگر اتفاقی را گزارش دادهاند یا می خواستند نیروی انتظامی را در جریان قرار دهند چون نمی توانستند ثابت کنند که چنین اتفاقی در حال وقوع است از این کار دست کشیده اند که این امر خود نیز جای تامل دارد.
البته همه این موارد در تمامی جوامع شهری به یک درجه اتفاق نمیافتد و هرچه شدت این موارد بیشتر باشد سرمایه اجتماعی به عنوان یک منبع همکاری و تعاون و ذخیره ارزشمند ارتباطی برای کمک گرفتن و کمکرساندن به دیگری در مواقع نیاز و بحران بیشتر از بین میرود یا اصلا شکل نمیگیرد.
فردگرایی هم بر شدت این امر میافزاید. ما از دخالت دیگران در زندگیهایمان وحشت داریم و خودمان هم از ترس واکنش دیگری و نتایج بعدی، حتی از گفتگوهای ساده با همسایگان اجتناب میکنیم، زیرا او یک غریبه است که صمیمیت با او مقدمه دخالتش در زندگی ما و پی بردن به اسرارمان میشود. این نگاه فردگرایانه و همسایهستیز ریشه در همان وحشت از غریبه دارد که متاسفانه همسایه را هم شامل میشود.
ضرورت تقویت حس همدلی در زندگیهای آپارتمانی
وقتی نهادهای جامعه از پلیس گرفته تا دیگر نهادها کارایی لازم را در بعضی موارد نشان نمیدهند یا قوانین شفاف نیست مردم به آنها اعتماد نمیکنند و، چون به همدیگر نیز طبق توضیحات بالا اعتماد ندارند و ترس از انتقام دیگری را حس میکنند و آن را ممکن میدانند، میگویند: «به دردسرش نمیارزد». اعتماد، سنگ بنای روابط میان فردی و میان مردم و نهادها و مقدمه همکاریهای دوجانبه است و وقتی ایجاد نشود یا از دست برود بیتفاوتی و بیاطلاعی گریزناپذیر جلوه میکند. ایجاد حس اعتماد و ارتباط متقابل سازنده با همسایگان و تقویت حس همدلی و همکاری میتواند از بروز بحرانهای این چنینی تا حدی جلوگیری کند یا حداقل یک مجموعه آپارتمانی را از تبدیل شدن به کانون جرم و جنایت وحشتناک در امان نگاه دارد. لازمه آن تصویر نکردن همسایه به عنوان یک غریبه یا دشمن بالقوه است که ممکن است در مواردی سخت باشد.
عاقبت سبکزندگی شتابان امروزیها
علاوه بر نکات گفته شده، سبکزندگی شتابان و اینکه انگار همیشه وقت کم داریم، ما را از درنگ، مکث و توجه باز میدارد یا توجه خود را به مسائل بیاهمیت معطوف داشتهایم یا از بس مشکلات فردی و خانوادگی چه از لحاظ اقتصادی و چه غیراقتصادی ما را درخود غرق کرده توجه ما از دیگری به سمت خود، معطوف شده است. شتاب دیوانهوار آهنگ زندگی امروزی مخصوصا با مشکلات انباشته شده که به نظر میرسد ساعتبهساعت در زندگی عده کثیری از مردم تکثیر میشود، این وضعیت بیتوجهی یا انحراف توجه و متمرکز شدن بر خود و از یاد بردن دیگری را تشدید میکند و مردم میگویند: «ما بتوانیم گلیم خود را از آب بکشیم بیرون، شاهکار کردهایم.»
نگاه همسایگان به عنوان ناظران
ساکنان باید بدانند زیر نگاه همسایگان به عنوان ناظران زندگی میکنند و اگر در این همسایگی یا مجاورت مکانی مرز میان دخالتهای غیرموجه و کنجکاویهای بی مورد با آگاهی از مشکلات عمومی ساختمان و مسائلی که یک همسایه بر ساکنان تحمیل میکند رعایت شود، باعث افزایش امنیت و اعتماد در میان آنها میشود. تقویت اعتماد نهادی و ساختاری در جامعه همراه با قوانین شفاف و اعتقاد به کارایی مسئولان امر و کنشهای به موقع و سودمند آنها، گامی بزرگ برای رفع این بیتفاوتی است. بایستی ترس از مداخله و اطلاع دادن و احساس آرامش روانی بعد از آن از نظر درگیر نشدن در فرایند بی پایان اداری و داشتن حس امنیت از نظر انتقام نگرفتن مجرمان در وجود اشخاص اطلاع دهنده و مداخله کننده نهادینه شود که لازمه آن اقدامات جمعی تدریجی، آموزشها و مهارتهای ارتباطی است.
منبع: روزنامه خراسان
انتهایپیام/