به گزارش
گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان _مریم کرمی؛ وقتي خبر بازگشت ١٧٥ شهيد غواص دست بسته به گوشم رسيد در موردشان چيزي نميدانستم و خيلي هم پرس و جو نكردم ، فقط رسانه ها و فضای مجازي را مي ديدم كه هر روز مطلب جديدي از اين عزيزان منتشر مي كنند . گذشت تا وقتی كه پيكر مطهر ايشان به منظور تجديد بيعت مجدد مردم با آنها به پايتخت آورده شد.
*نشانه ها يك به يك ظاهر شدندهمه چيز از يادم رفته بود اما يك حسرت بزرگ و يك سوال مبهم در ذهنم جا مانده بود تا چندر روز پيش كه متوجه شدم پيكر يكي از اين بزرگواران شهيد(سيد جليل مير وركي) دقيقا شب نوزدهم رمضان مصادف با شهادت مولايمان حضرت علي شناسايي شده و قرار است پيكر مطهرش ١٨ تير ماه در استان البرز تشييع شود. اين ها يك به يك برايم نشانه بود با خودم گفتم هر طور شده بايد بروم و از نزديك عكس العمل ملت ايران را در مقابل شهيدي كه بعد از ٣٢ سال دوري از وطن حالا برگشته ببينم. قبل از رفتن خيلي مطالعه كردم و از مادر و همسر و فرزندانش اطلاعات زيادي كسب كردم و متوجه شدم كه دختر شهيد پدرش را نديده او را از دست داده و پسر او آخرين خاطراتش از سن ٢ سالگي بيشتر نيست ،مادر شهيد هم كه تا به حال اشك نريخته همچنان منتظر و چشم انتظار بازگشت جوانش است.
و با چنين پیش زمينه اي از زندگي آن بزرگوار رفتم تا در مراسم تشييع پيكرش شركت كنم.
*اشكي كه ناخودآگاه سرازير مي شودراستش هنوز هم ته دلم خيلي به آمدن خیل عظیم مردم اطمينان نداشتم و مي گفتم مگر امكان دارد وسط گرماي تابستان با دهان روزه باز هم حاضر شوند تا در مراسم تشييع يك شهيد شركت كنند. اما وقتي از درب مترو خارج شدم با خودم گفتم اي واي امكان ندارد اين جمعيت از سرتاسر ايران آمده اند. باور كنيد نميدانم با چه كلماتي حسم را به شما انتقال بدهم اما من ديدم حضور پرشور مردم را .
*مي خواهم ابراهيمي شومرفتم با خيل عظيم جمعيت همراه شدم تا به ميدان شهدا رسيدم . در آن ميدان از كودك ٢ ساله در آغوش مادر ديدم تا بانويي ٦٥ ساله رفتم و با اين بانو صحبت كردم گفتم چرا ننشستي در خانه و از تلويزيون مراسم را دنبال نكردي؟ گفت مي خواهم إبراهيمي باشم حتي با همين جسم ناتوانم متوجه منظورش نشدم و پرسيدم يعني چي؟ گفت زماني كه قصد داشتند حضرت ابراهيم را در آتش بسوزانند گنجشكي قطره اي آب به نوك خود گرفته تا او هم در خاموش كردن آتش به اندازه و سهم خود شريك شود . به همين دليل است كه من هم مي خواهم هرچند ناچيز ابراهيمي شوم .
در همان هنگام مادر و فرزند شير خواره اش را ديدم كه در وسط گرماي تابستان اما با عشق و علاقه اي وصف ناپذير در مراسم حضور پيدا كرده بود.
*بانو بدان خون فرزندت پايمال نشده استپس از گذشت زمان طولاني و اتمام درد دل مردم با شهيدمان ، نماز بر سر پيكر مطهرش اقامه و در امامزاده طاهر بن زين العابدين به خاك سپرده شد و حال من اطمينان پيدا كردم به تك تك هموطنانم كه با هر پوشش، اعتقاد و تفكري همه همه عاشق شهدا هستند و تو اي مادر عزيزم كه بعد از سه دهه هم اينك فرزندت را در آغوش گرفته اي بدان كه خون فرزندت هيچ گاه پايمال نخواهند شد چرا كه من و همه ي هم نسلانم دست بوس شما و قدران فرزندتان تا آخرين لحظه ي زندگيمان هستيم.
انتهای پیام /
ای شهید امروز ازادیم را امنیتم را وهزاران چیز دیگرم را مدیون خون تو وزحمات تو میدانم...
خاک بردهانمان اگر روزی هدفت فراموشمان شود...
مادرم شهادت پسرت تبریک....
خوشبحالت ای شهید ببین چه روزی زیر خاک رفتی