آوای خاموش باران ‏

مادر فرزندکُش گفت: دلم برای باران تنگ شده مواد مخدر خانمان سوز است ‏رسانه ها در مورد آسیب‌های فرهنگی و اجتماعی اطلاع رسانی کنند. ‏

آرزو ۳۷ ساله است و باورش نمی‌شود که فرزندش را کشته و فریاد می‌زند اعتیاد به شیشه، زندگی ‏خودم و بچه ام را نابود کرد. ‏
بعد از جلسه بازجویی از زن جوان با او گفتگویی انجام دادم که در ادامه می‌خوانید. ‏
اسم دخترت چی بود؟

اسمش باران بود. ‏
باران با تو زندگی می‌کرد؟

دو بچه داشتم، بعد از جدایی از همسرم، پسربزرگم با پدرش زندگی می ‏کرد و باران پیش من بود. ‏
معتادی؟

شیشه و هرویین مصرف می‌کنم. پدر باران (اسمش رسول است) معتاد و خلافکار بود و ‏این بلا را اون سرم آورد. ‏


از آشنایی با همسردومت بگو.

هاشم دو سال از من بزرگتر است. او معتاد، قاچاقچی و رفیق رسول بود. ‏و در پی رفت و آمدهایش به خانه مان به هم علاقمند شدیم؛ و باعث شد از شوهرم طلاق بگیرم. من و ‏باران در خانه هاشم زندگی می‌کردیم و گاهی هم باهاش به مواد فروشی می‌رفتم. ‏

از شب قتل باران بگو

یکی از شب‌های اوایل مهر ماه وقتی هاشم برای فروش مواد بیرون رفته بود، تقریبا ساعت ۱۰ شب بود ‏و منم شیشه و قرص زیادی مصرف کرده و دچار توهم شدیدی شده بودم. باران بازیگوش بود و زیاد ‏شلوغ می‌کرد و اصرار داشت باهاش بازی کنم. حوصله نداشتم و هر کاری کردم نرفت بخوابه کنترلم ‏را از دست دادم و نمی‌دانم چی شد محکم هلش دادم به سمت دیوار. ‏

بعد چی شد؟

شاید نیم ساعتی گذشت به خودم آمدم و دیدم افتاده زمین و از سرش خون می‌آمد نزدیکش ‏شدم و فهمیدم باران من مرده است جسد را بغل کردم لحظه خیلی سختی بود. ‏جسدش را به اتاق برده و پتو روش انداختم. ساعت ۱ بامداد هاشم به خانه برگشت و سراغ بچه را ‏گرفت به او گفتم خوابیده است. تا صبح سر بالین جسد بارانم نشستم و گریه کردم تا اینکه هاشم بیدار ‏شد و قضیه را فهمید. ‏

بعد چیکار کردین؟

گفتم اگر پدر باران بفهمد مرا خواهد کشت. با هاشم خواستم جسد را بیرون برده و ‏دفنش کنیم که نشد و اگر جسد در خانه می‌ماند بو می‌گرفت و همسایه‌ها متوجه می‌شدند. جسد را به ‏نایلون و پتو پیچیدم و در یخجال گذاشتم در این چند ماه هر موقع دلم برای باران تنگ می‌شد سراغ ‏یخجال رفته و با جسد باران درد دل می‌کردم و این شعر را براش زمزمه می‌کردم. ‏

باز باران با ترانه ‏
با گهر‌های فراوان ‏
میخورد بر بام خانه
یادم آرد روز باران ‏
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین ‏

باران چند سالش بود؟

۵ سالش ‏

در این چند ماه کسی متوجه نبود باران نمی‌شد؟

همسایه‌ها سراغش را می‌گرفتن که می‌گفتم خانه ‏پدرش است. ‏ هاشم مخالفت نکرد که جسد را در یخجال نگهداری نکنید؟ اوایل خیلی مخالفت می‌کرد به او گفتم اگر ‏بیرون دفنش کنیم تو هم شریک جرم هستی وبخاطر همین دیگر کاری به کارم نداشت. ‏
یک روز بعد از ظهر زنگ خانه به صدا در آمد از پنچره نگاه کردم دیدم ماشین پلیس دم دره به سختی ‏و از پشت بام فرار کردم. ‏

بعد از فرار کجا رفتی؟

چند روزی در خرابه‌ای و به دور از شهر با چند تا دوست قدیمی که معتاد ‏بودند سپری کردم. ‏

از هاشم خبر داشتی؟

نه بی خبر بودم تا اینکه بعد از یک هفته برگشتم خانه تا ببینم پلیس‌ها جسد ‏باران را پیدا کرده اند یا نه که دستگیر شدم. ‏

خوب ادامه بدهید چی شد؟

همان شب هاشم در حین بازگشت به خانه دستگیر شده و پلیس‌ها هم جسد باران را پیدا کرده بودند در ‏بازجویی واقعیت را گفتم، چون دیگر چیزی برای از دست دادن ندارم. ‏

پشیمانی؟

این چه سوالیه دخترم را به قتل رساندم، زندگیم تباه شد معلومه که پشیمانم ورفتن پیش باران ‏تن‌ها آرزوی من است. ‏

به نظرت چرا این مسایل پیش میاد چگونه می‌توان از بروز چنین اتفاقات ناگوار جلوگیری کرد؟

در ‏مناطق محروم مواد مخدر و آسیب‌های اجتماعی زیاده مردم آن مناطق در مورد بلایای مواد مخدر آشنا ‏نیستند. مکان‌های ورزشی و تفریحی وجود ندارد و ناخواسته جوانان به سمت مواد می‌روند. البته ‏یکی دو سالی می‌شود از طرف سپاه کلاس‌های آگاه سازی در منطقه ما برگزار می‌شد و یک سالن ‏ورزشی هم در حال احداث بود. مطمین باشید این کار‌ها از بروز آسیب‌های فرهنگی و اجتماعی حتما ‏جلوگیری می‌کند. ‏

در پایان چه صحبتی دارید؟

دلم برای باران تنگ شده مسولین برای مناطق محروم بیشتر توجه کنند مواد مخدر خانمان سوز است ‏رادیو و تلویزیون در مورد آسیب‌های فرهنگی و اجتماعی خیلی بیشتر اطلاع رسانی کند. ‏

‏ و در پایان می‌گوید: ‏
‏ باز باران، اما بی ترانه
‏ دیگر نمی‌خورد بر بام خانه
‏ خانه ام کو؟ خانه ات؟ ‏
‏ یادم آرد یاد باران ‏
‏ هاله‌ای از عشق و نفرت ‏
‏ اشک‌هایی طبق عادت ‏

آرزو درست می‌گوید سپاه با احداث مکان‌های ورزشی، تفریحی و اطلاع رسانی از بلایای مواد مخدر ‏ازبروز آسیب‌های فرهنگی و اجتماعی جلوگیری می‌کند. ‏

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.