گردش در تاریخ یک خاندان منحوس؛ عَلَم: شاه ناراحت بود خاطره یک شکنجه را گفتم خندید!

یادداشت‌های امیر اسدالله علم از ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۶ را می‌توان به عبارتی فصلی متفاوت از زندگی روزانه پهلوی دوم و طرز فکر او در این دوره دانست.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، تا دیدم شاهنشاه خیلی کسل هستند، مقداری از قصه‌های زمان مصدق که در آن وقت واقعاً غصه بود برایشان تعریف کردم.  یکی از مهم‌ترین چهره‌های سیاسی دوران محمدرضاشاه پهلوی، اسدالله علم است. او حدود یازده سال یعنی از سال ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ وزیر دربار پهلوی بود و از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ نیز نخست‌وزیر ایران بوده است.

اسدالله علم به دلیل ملاقت‌های روزانه با شاه و سرو سامان دادن به امور خصوصی وی، نسبت به رفتارها، خلقیات و عادات محمدرضا پهلوی اطلاعات خوبی را در یادداشت‌های خود نوشته است. خاطره‌ای که در ادامه می‌خوانید بخشی از یادداشت اسدالله علم در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۳۵۱ است.


بیشتربخوانید


«تا دیدم شاهنشاه خیلی کسل هستند، مقداری از قصه‌های زمان مصدق که در آن وقت واقعاً غصه بود برایشان تعریف کردم؛ که منجمله مدیر یک روزنامه مصدقی را در مشهد که فکر می‌کنم نام خوشه یا سنبله داشت و به زن من فحاشی کرده بود، به وسیله مرحوم محمد رفیع خان خزاعی تربتی که از اقوام من بود، در مشهد دزدیدم و محمد رفیع خان او را برای من به بیرجند فرستاد... در بین راه میخ طویله‌ای به او فرو کرده بودند که واقعا خیلی باعث ناراحتی من هم از لحاظ انسانی و هم از لحاظ این که مبادا بمیرد شد. بالاخره آن قدر او را نگاه داشتیم و معالجه کردم تا مصدق افتاد. شاهنشاه خیلی خندیدند و قدری از وضع کسالت در آمدند.»

منبع: جهان نیوز

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار