قم؛

چشم انتظاری سالمندان در پشت دیوارهای شهر

روزی تکاپو را در این شهر تجربه کرده‌اند ولی اکنون پشت دیوارهای شهر دور از تمام این جنبش‌ها تنها کوله‌باری از خاطرات بر ذهن آنها سنگینی می‌کند، نباید چنین تجربه‌هایی را دور تصور کرد

به گزارش گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از قم؛ اینجا صدای خش خش برگ‌ها، خاطرات کهنسالان زیر پای عابران است، پاییز، برگ‌ریزان خاطراتی است، که به بهای عمری کسب کرده‌اند و اکنون غم فاصله از آنها بر دل آنها سنگینی می‌کند

لبخندی مصنوعی با مشاهده کسانی که به عیادتشان آمده‌اند، در گوشه لب‌هایشان آشیانه می‌کند، فصل‌ها برایشان در پشت دیوارهای این شهر تفاوتی ندارد، تنها تلنگری از گذر زمان است، خبری از صدای خودروها، شیطنت کودکان در کوچه پس کوچه‌ها و صدای آژیر آمبولانس در این مکان نیست، گویی اینجا مکانی زیر پوست شهر است که تمام شهر روی آن سوار می‌‌شود.

اینجا آسایشگاه خیریه حضرت بقیة الله است، قطعه‌ای از بهشت، محل نگهداری سالمندانی که بهار جوانی خود را به پای فرزندان خود خزان کردند، ولی اکنون مجبور هستند، در پشت دیوارهای این آسایشگاه گذر عمر خود را به نظاره بنشینند.

در این آسایشگاه 70 سالمند خانم و آقا بالای 60 سال حضور دارند، برخی افراد اصلا به یاد نمی‌آورند، چه کسی و کجا هستند، اصلا فرزندی دارند؟ آنها تصور می‌کنند از ابتدا پشت همین دیوارها زاده شده‌اند.

مادر بزرگ دیگر که چشم انتظاری به او فشار آورده، با مشاهده هر فرد، او را آشنایی می‌پندارد، در آغوشش می‌گیرد و با گرمای وجودش جمله‌ای که خودش امروز بیش از همه به آن نیاز دارد، نثارش می‌کند و می‌گوید:دوستت دارم»

امید به ملاقات افرادی از بیرون تسکینی بر دلتنگی‌هایش است، تا در بیابان برهوت زندگی چشمه محبتش را به کسی عرضه کند.

هر بخشی از این آسایشگاه رنگ و بویی خاص دارد که تو را به دنیا و داستانی دیگر می‌برد، غلام میهمان چندین ساله این آسایشگاه، بهانه دلش برای رهایی از این آسایشگاه سفر مشهد الرضا است، هر چند در این اواخر حلقه‌ای وصلی به ضامن آهو پیدا کرده و فرد خیری این عاشقان را به مراد دلشان رسانده ولی هنوز مش‌غلام غم سنگینی برای دیدار یار دارد و مدام با خود زمزمه می‌کند، "یا امام رضا (ع).

مرد 50 ساله دیگر که متولد نجف اشرف است در حال نوحه‌خوانی در آلاچیق محوطه آسایشگاه است، عشق به امام علی(ع) در وجودش ریشه دوانده، با این نوحه دست نیاز به سوی امیر مومنان(ع) دراز می‌کند تا به فریادش برسد.اشک‌هایش جاری می‌شود، فرزندانش برای چند روز او را به این آسایشگاه آورده‌اند، اکنون با گذشت 10 ماه هنوز خبری از فرزندانش برای بازگرداندن او به زندگی عادی نیست، او هست و اشک و آه...

هر کس علاجی برای رهایی از دردش در این مکان طلب می‌کند، دردی که آنها را به دلیل تنهایی و بی‌کسی به این مکان کشانده؛ فردی از ناامیدی مرگش را از خدا می‌خواهد، دیگری می‌خواهد رها شود و مانند افراد دیگر بتواند در شهر رفت و آمد داشته باشد و فردی دیگر منتظر ملاقاتی است.

اگر در روز آفتابی بهار به این آسایشگاه سر بزنی، فریادهای خفته در گلوی ساکنان این آسایشگاه بر دلت چنگ می‌زند و هوایش را بارانی می‌کند و تو را به این فکر فرو می‌برد که شاید تو نیز روزی همسفر این مکان باشی، پس از حال ساکنان و همسفران این مکان بی‌خبر نباش و دور مپندارش.

انتهای پیام/ج

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار