روز ۲شهریور۱۳۵۷ برای مأموران ساواک شاه، روز مهمی بود. آنها توانستهبودند بعد از سالها جستوجو و شکست اطلاعاتی بالاخره سیدعلی اندرزگو را به تله بیندازند. دستگیری این روحانی جوان به کابوسی برای ساواک تبدیل شدهبود و آنها هربار به یک قدمی اندرزگو میرسیدند، او از مهلکه گریختهبود. چند بار افراد مرتبط با اندرزگو دستگیر و شکنجه شدند، اما اگر اطلاعاتی هم از آنان بهدست آمدهبود، اطلاعات سوختهبود.
دستگیری اندرزگو برای ساواک بسیار حیاتی بود، او اتهام سنگینی داشت، در کشتن حسنعلی منصور، نخستوزیر کشور، دست داشت و علاوه بر این در دوران فراری بودن بارها به خارج از ایران سفر کردهبود و شبکههایی گسترده ارتباطی با نیروهای فعال داخلی و خارجی داشت. ساواک بعد از این همه سال نتوانست او را زنده دستگیر کند و تازه چند ماه از شهادت او نگذشتهبود که بساط سلطنت از ایران جمع شد و ساواکیها اصلا فرصت نکردند، پیروزی بزرگ خودشان را جشن بگیرند.
چریک خانه به دوش
اندرزگو در سال ۱۳۱۸ در تهران به دنیا آمد و از همان دوران کودکی بهدلیل شرایط اقتصادی خانواده به کار مشغول شد. در حین کار تحصیلات علوم دینی را در مسجد هرندی آغاز کرد. همان زمان بود که با تشکیلات فدائیان اسلام آشنا شد و بهشدت تحت تأثیر شخصیت سیدمجتبی نوابصفوی قرار گرفت. او در جریان قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ نقش مهمی ایفا کرد و به همین دلیل ساواک او را شناسایی و دستگیر کرد. این دستگیری نهتنها باعث نشد که او از مبارزه با رژیم دست بکشد، بلکه او را در این مبارزه مصممتر کرد و بعد از رهایی از حبس، به شاخه نظامی فدائیان اسلام پیوست. در آن زمان حسنعلی منصور، نخستوزیر بود و بهدلیل ارائه پیشنهاد ذلتبار کاپیتولاسیون و تبعید حضرت امام (ره) در میان مردم بهشدت منفور بود. فدائیان اسلام تصمیم گرفتند این مهره آمریکایی را از سر راه مردم بردارند. منصور روز اول بهمن ۱۳۴۳ در حین خروج از مجلس، هدف گلولههای اعضای فدائیان اسلام قرار گرفت و بهشدت مجروح شد. گلولههایی را که به سمت وی شلیک شد، محمد بخارایی و سیدعلی اندرزگو شلیک کردند. اندرزگو ابتدا قرار بود فقط نقش عابری را که جلوی ماشینهای اسکورت نخستوزیر به زمین میافتد، بازی کند، اما وقتی منصور تیرخورده بر زمین افتاد، اندرزگو هم تیری به سمت او شلیک کرد. منصور چند روز بعد ۶ بهمن درست در روزی که طرفداران شاه، آن را به عنوان سالگرد انقلاب سفید جشن میگرفتند، در بیمارستان پارس جان سپرد و جنازه وی با تشریفات نظامی در کنار مقبرهای که برای رضاشاه درست کردهبودند، دفن شد.
بخارایی در جریان عملیات ترور دستگیر شد، ولی اندرزگو از صحنه گریخت و از این لحظه بود که تعقیب و گریز برای دستگیری وی آغاز شد. دادگاه نظامی غیابی او را محاکمه و برایش حکم اعدام صادر کرد. ساواک در جستوجو برای دستگیری او موفق شد محل اختفایش را پیدا کند، اما او تیزهوشتر از این بود که به این سادگیها به دام بیفتد. مخفیانه از کشور خارج شد، به عراق رفت و در نجف با امام خمینی (ره) ملاقات کرد. سال ۱۳۴۵ او دست به کار عجیبی زد و در حالیکه میدانست همه دستگاه اطلاعاتی و امنیتی شاه بهدنبال دستگیری وی هستند، با نام مستعار شیخ عباس تهرانی به ایران برگشت و در محله چیذر مستقر شد و به امور دینی مردم رسیدگی میکرد. تعداد افراد بسیار کمی از هویت واقعی او خبر داشتند و او در مراقبت اطلاعاتی و هوشیاری برای فریب ساواک تیزهوشانه عمل میکرد. در همان محله ازدواج کرد و گرچه در ظاهر به زندگی عادی مشغول بود، بهشدت فعالیتهای مبارزاتی خود را دنبال میکرد. از جمله این که برای گروههای مخالف شاه که مشی اسلامی داشتند، اسلحه و پول تهیه میکرد. اندرزگو در این زمان مدام خانهاش را عوض میکرد و مدتی در قم ساکن شد و دوباره در حوزه علمیه مشغول تحصیل شد. از مشهورترین استادان وی در حوزه علمیه میتوان به آیات عظام ناصر مکارم شیرازی و علی مشکینی اشاره کرد تا اینکه ساواک رد او را در این شهر که تحت اشراف اطلاعاتی سنگینی بود، زد.
بیشتربخوانید
نامهایی برای یک نفر
اگر فکر کردهاید اینبار اندرزگو به دام افتاد، اشتباه میکنید، او از قم به مشهد و بعد به زاهدان رفت و با عملیاتی عجیب توانست از مرز خارج شود و به افغانستان برود، اما دوباره به ایران برگشت، مدتی در مشهد زندگی کرد و در آنجا نیز تعداد بسیار معدودی از افراد از جمله آیتا.. خامنهای و آیتا.. عباس واعظ طبسی از هویت وی باخبر بودند. او از فرصت اقامت در مشهد بهخوبی استفاده کرد و در دروس مرحوم ادیب نیشابوری استاد بزرگ ادبیات عرب در دوران معاصر شرکت میکرد. این بار هم ساواک نتوانست متوجه شود اندرزگو در ایران است و حتی نتوانستند مانع خروج او از کشور شوند. او از مرز ایران به سلامت گذشت، به عنوان شرکت در حج عمره به عربستان و بعد به سوریه و لبنان رفت. در آن زمان گروههای فلسطینی از جمله سازمان فتح، در آموزش نظامینیروهای مسلمان و ضد اسرائیلی نقش مهمی بازی میکردند. اندرزگو به اردوگاههای آموزش نظامی آنان پیوست و توانست کار با سلاحهای سنگین را بیاموزد. او که استاد فریب دادن ساواک بود در طول مدتی که تحت تعقیب بود، از اسامیمختلف استفاده میکرد و با تغییر مدام چهره، ساواک را گیج کردهبود و نمیدانست باید به دنبال کدام یک از این اسامی بگردد: عبدالکریم سپهرنیا، دکتر حسینی، شیخ عباس تهرانی، ابوالحسن نحوی، سید ابوالقاسم واسعی یا محمدحسین الجوهرچی.
در اندیشه ترور شاه
اندرزگو این بار فکر بزرگی را در سر میپروراند. او که یک بار توانستهبود نفر دوم حکومت پهلوی را از صحنه حذف کند، به فکر ترور شخص شاه افتادهبود و برای همین مهمات از سوریه وارد ایران کردهبود، اما عمرش به این قد نداد که نقشهاش را عملی کند. ساواک از طریق شنود گسترده تلفنی توانستهبود بفهمد اندرزگو قرار است به دعوت یکی از دوستانش برای افطار به خانه وی در مشهد برود و از قبل برای دستگیری او کمین کردهبود. او دوم شهریور ۵۷ در محاصره مأموران قرار گرفت و در صحنه بر اثر درگیری با نیروهای امنیتی، تیر خورد و به شهادت رسید، اما قبل از شهادت موفق شد کاغذهای حاوی اطلاعات را که با خود داشت، بخورد و هیچ ردی از افراد مرتبط با خود به جای نگذارد. به این ترتیب ۱۴سال تعقیب و گریز چریک تنهای انقلاب در روز ۱۹ رمضان و در شب ضربت خوردن جدش مولا علی (ع) با عوامل امنیتی و اطلاعاتی رژیم شاه به پایان رسید. رژیم شاه برای اینکه سرشاخههای اطلاعاتی اندرزگو را فریب بدهد، خبر شهادت وی را مخفی نگه داشت و نخستین کسی که خبر رسمیشهادت او را اعلام کرد، امامخمینی (ره) بود که بعد از ورود به ایران از آیت ا... واعظ طبسی خواستند خانواده اندرزگو را نزد آنان بیاورد. در این دیدار امام به خانواده شهید اطلاع دادند «همان شبی که این روحانی مبارز به شهادت رسید، خبر شهادتش را برای من تلگراف کردند و من به شدت از این موضوع ناراحت شدم و غصه خوردم که ما محروم ماندیم از نعمت بزرگی مانند شهید اندرزگو که تجربههای گرانبهایی در مبارزات داشت.» و آنان را به صبر و بردباری همچون حضرت زینب (س) توصیه کردند.
معرفی کتاب و فیلم درباره شهید اندرزگو
درباره زندگی سراسر مبارزه شهید اندرزگو، سینمای ایران دستی خالی دارد. تنها فیلمیکه در این باره ساخته شدهاست، تیرباران ساخته علی اصغر شادروان است که سال ۶۵ با بازی مجید مجیدی، جعفر دهقان و محمدعلی احمدی ساخته شده و البته به نظر میرسد حق مطلب را نتوانستهاست، ادا کند. زندگی اندرزگو چنان پر از داستانهای پرکشش است که میتوان از آن آثار جذابی در ژانر تعقیب و گریز ساخت و محدود ماندن به یک فیلم، چندان قابل قبول نیست. مستند «گزارش شنبه» هم یک مستند پرتره درباره اندرزگوست که مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی آن را تهیه کردهاست. محمدعلی قاسمی، نویسنده و کارگردان آن است و فیلم مستند خوبی هم هست. اما اگر اهل کتاب خواندن هستید، دستتان برای مطالعه آثار خوب باز است. به چند کتاب در این باره اشاره میکنیم: «سفر بر مدار مهتاب»، خاطرات کبری سیلسهپور، همسر شهید علی اندرزگوست که یکی از کتابهای مجموعهای به نام بانوی ماه است و مرتضی سرهنگی و هدایتا... بهبودی این خاطرات را از زبان همسر شهید نوشتهاند.
ناشر این کتاب، «کمان» است. مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات از مجموعه یاران امام به روایت اسناد ساواک (کتاب هشتم) کتاب «سردار سرفراز شهید حجتالاسلام سیدعلی اندرزگو» را منتشر کردهاست. مرکز اسناد انقلاب اسلامی هم کتاب «حماسه شهید اندرزگو: بر اساس اسناد و خاطرات» را در این باره عرضه کردهاست که این کتابها با استفاده از اسناد مختلف، زندگی مبارزاتی شهید اندرزگو را روایت کردهاند. «چریک تنها»، گروه فرهنگی شهید ابراهیمهادی کتاب حاضر را منتشر کردهاست و این اثر به بازگویی داستانهای خواندنی از زندگی این شهید میپردازد. کتاب «به کی میگن قهرمان؟» از مجموعه کتابهای قهرمانان انقلاب است که در ۱۴ بخش تهیه و تنظیم شده و کودکان و نوجوانان با مطالعه این کتاب با تاریخ ایرانزمین و سرگذشت مردان درخشان آن آشنا میشوند. این کتاب را نرگس آبیار نوشته و انتشارات سوره مهر منتشرش کردهاست. این کتاب روایتی داستانی از زندگی این شهید است و از زبان پسربچهای که پدربزرگش همرزم شهید اندرزگو بودهاست، روایت میشود. کتاب «ستاره شمال» به داستان سفرها و مبارزات شهید اندرزگو و نقش وی در وارد کردن اسلحه به ایران و مبارزه با رژیم پهلوی پرداختهاست. این کتاب را ناهید سلیمانی نوشته و این اثر را هم انتشارات سوره مهر چاپ کردهاست. کتاب «دار بر دوش» نوشته یعقوب توکلی را موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران منتشر کرده و رمانی تاریخی درباره زندگی و مبارزات شهید اندرزگوست.
منبع: روزنامه جام جم