شاید او را به نام واقعیاش نشناسید، اما اگر بخواهم از نشانیهای او بگویم او همان «داییچپول» برنامه رنگینکمان است، پیرمرد شاد و شنگولی که نوع لهجه، گوشسنگین، چشمهای لوچ، صدای بلند و خندههایش از او یک طناز صاحبسبک ساخته است. همان پیرمرد دوستداشتنی که یکی از چشمانش کمی لوچ بود و با پنگول، عروسک برنامه رنگینکمان کلکل میکرد.
داوود منفرد درخصوص سالهای فعالیت خود میگوید: از سال ۱۳۷۲ با شبکه یک سیما وارد تلویزیون شده و با تاسیس شبکه تهران وارد شبکه پنج سیما شدم و الان هم با این شبکه همکاری میکنم. درواقع سالیان سال است که با برنامه رنگینکمان شبکه پنج سیما همکاریام ادامه دارد. بازیگری را از تئاتر شروع کردم و سپس وارد حوزه کودکونوجوان شدم و سعی کردم با کار تئاتر و نمایشهای شاد، بچهها را خوشحال کنم. حدود ۲۵ ــ ۲۴ سال است کارم را در رادیو شروع کردم و با برنامه «صبح جمعه با شما» همچنان همکاری دارم.
دوست دارم مخاطب بخندد
او در پاسخ به این پرسش که چه انگیزهای سبب شده که سالیان سال برای بچهها کار میکنید، میگوید: از همان اولی که وارد کار بازیگری و تئاتر شدم، بچهها را خیلی دوست داشتم و تلاش میکردم هر جور شده آنها را شاد کنم، درواقع شادی بچهها برایم اولویت کارم بوده و هست. دوست دارم مخاطب بخندد، اما باید مراقب باشیم به هر قیمتی مردم را نخندانیم. حتی در برنامه «جمعه ایرانی» که همه طنزهای سیاسی را من میگفتم یعنی درواقع شخصیت شیرین «شنگول» مشکلی پیش نیامد.
منفرد تاکید میکند: اگر واقعا قصد دارید وارد این حرفه شوید با فکر وارد شوید، نه اینکه بیایید دنبال فقط محبوبیت؛ اینگونه موفق نمیشوید. خیلیها واقعا با این هدف دوست دارند که وارد شوند. خیلیها میگویند ما میخواهیم وارد این عرصه شویم که مثلا پوز فلانی را بزنیم، به نظر من این اصلا قشنگ نیست. افراد اینگونه موفق نمیشوند. باید با عشق وارد شد تا به موفقیت رسید.
او ادامه میدهد: من در کنار پیشکسوتان رادیو واقعا درس آموختم. البته اگرچه هرگز به پای آنها نمیرسیم. انشاءا... که هزار سال سالم و تندرست زنده باشند و سایهشان بالای سر ما و خانوادههایشان باشد. افراد کهنسال را دوست دارم و وقتی میبینم آنها چقدر بیحوصله زندگی میکنند، دلم میگیرد. همیشه دوست داشتم با اجرای نقش یک پیرمرد شاد به سالمندان نشان دهم یک جور دیگر هم میتوان شادتر زندگی کرد.
یک خاطره شیرین از دایی رنگینکمانی
منفرد در پایان با اشاره به یک خاطره شیرین میگوید: یک روز اتفاقی برای من افتاد که سالهای سال است آن را فراموش نکردهام. روزی سوار اتوبوس شدم. خیلیها به من لطف داشتند، سلامعلیک میکردند و هرکسی یک کاغذ، دفتر تلفن یا بلیت میداد که امضا کنم. خانمی ۱۲ ــ ۱۰ تا بلیت به من داد و گفت اینها را لطف میکنید، اما نگفت برای چه. من هم همه بلیتها را امضا کردم و دیدم آن خانم ته اتوبوس ایستاده است. بلیتها را دادم گفتم دست به دست کنید بدهید به آن خانم. دیدم آمد جلو و گفت اینها چیست؟! گفتم امضاست. گفت آقا اینها بلیت خانمهاست که باید میدادید به آقای راننده. بعد از گذشت سالها هنوز که هنوز است این خاطره از یادم نمیرود. الان دیگر اتوبوسها بلیتی نیستند.
علاقهمندان میتوانند پلهپله شروع کنند
منفرد در ادامه با پاسخ به این پرسش که یک جوان باید از کجا شروع کند که بخواهد بازیگر رادیو آن هم بازیگر برنامههای طنز باشد، میافزاید: خیلیها به این حرفه علاقه نشان میدهند که وارد این عرصه شوند، ولی به نظر من اگر از طریق دانشگاه وارد شوند خیلی بهتر است و تکنیک و تاکتیکها را آموزش میبینند، مدرکش را کسب میکنند و بالاخره موفقتر خواهند بود، تا اینکه بخواهند تجربه کسب کنند و وارد این حرفه شوند. من معتقدم کسانی که میخواهند بروند سینما، تلویزیون یا رادیو بهتر است از تئاتر شروع کنند، پلهپله شروع کنند و بیایند جلو که خیلی خوب است. یا از طریق دانشگاه هنرهای زیبا مدرکشان را بگیرند، راحت بیایند اینجا و از تجربیات استادان دانشگاه استفاده کنند و وارد برنامههای رادیویی شوند.
منبع: جام جم
دوستش دارم
کلاه داوود منفرد و کلاه سق سیاه و کیف آقا نیکی و به طور کلی اشیائی که خاطره انگیز شده اند برای مردم رو در یک موزه نگهداری کنید