کادوی همسر کشتی‌گیر آمریکایی برای غلامرضا تختی

تختی یک بار یک کشتی مقابل حریف آمریکایی در ترکیه گرفت و از آنجا که می‌دانست دست راست حریف ضرب دیده است در طول مبارزه سعی کرد به هیچ وجه به آن دست آسیب نرساند.

به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان، تختی یک بار یک کشتی مقابل حریف آمریکایی در ترکیه گرفت و از آنجا که می‌دانست دست راست حریف ضرب دیده است در طول مبارزه سعی کرد به هیچ وجه به آن دست آسیب نرساند. به گونه‌ای که کسی هم متوجه این موضوع نشود، اما حریف او به خوبی این را متوجه شده بود و در حالی که چند امتیاز از تختی عقب بود حاضر به ادامه کشتی نشد. بعد‌ها همسر این کشتی‌گیر آمریکایی وقتی ماجرای این مبارزه را از شوهرش شنیده بود از آمریکا برای تختی یک هدیه فرستاد و از مرام او تمجید کرد. خارجی‌ها واقعا تختی را دوست داشتند مخصوصا ترک‌ها.

همیشه بعد از تمرین کشتی رسم بر این بود که در جایی جمع می‌شدیم و مهمانی می‌گرفتیم. معمولا تابستان‌ها بعد از تمرین به شمیران می‌رفتیم. حسین عرب که دوست خیلی صمیمی تختی بود و خدابیامرز شد، جواد زاده که او هم به رحمت خدا رفت، عبدالکریمی که رفیق تختی بود و کار آزاد انجام می‌داد، روح‌الله خان قناد که او هم دوست تختی بود و در میدان انقلاب کاسبی داشت، به همراه من و برادرم به رستورانی در خیابان جعفرآباد شمیران به نام رویال تهران رفتیم. وقتی بساط شام را پهن کردند به یکباره تختی به من اشاره کرد و گفت حواست به آن جوانی باشد که کنار دخل ایستاده ببین به او غذا می‌دهند یا نه! من آن جوان را زیر نظر گرفتم و دیدم کسی به او غذا نداد. آمدم و به تختی گفتم. او هم گفت یک قابلمه پر غذا بگیر و به آن جوان بده. این کار را کردم و پسر جوان هم خوشحال شد و رفت، اما تختی به من گفت دنبالش برو طوری که متوجه نشود ببین خانه‌شان کجاست. دنبالش رفتم و پس از طی کردن کوچه پس کوچه‌های باریک دیدم که به یک خانه رسید که به سمت پایین چند پله می‌خورد و آن جوان وارد آن خانه شد.

پرویز عرب از دوستان بسیار نزدیک تختی، سپس آهی می‌کشد و ادامه می‌دهد:" وقتی برگشتم تختی گفت خانه را یاد گرفتی که من هم گفتم بله. موقع برگشت با ماشین به جلوی خانه رفتیم و آن خانه را نشانش دادم. به تختی گفتم برای چه می‌خواستی که او هم در جواب گفت به نظرم آن فرد آشنا آمد. این موضوع گذشت و کسی از قصد و نیت تختی باخبر نشد تا اینکه پس از فوت تختی و در مراسم شب هفت او در ابن بابویه حضور داشتیم که یک سری دانشجویان که شعار می‌دادند نیز در حمایت از تختی و برای سوگواری به آنجا آمدند. از میان آنان یک جوان دانشجو پیش من آمد و گفت آیا من را می‌شناسی؟ گفتم نه بجا نمی‌آورم. او گفت من همانی هستم که سه سال پیش در رستوران رویال تهران شما را دیدم و برای من غذا خریدید. از همان موقع آقاتختی هزینه تحصیل من را می‌دهد و هوای خودم و خانواده‌ام را دارد! "

تختی محبوب همه بود

پرویز عرب با یادآوری خاطره دیگری از تختی، می‌گوید: "حسین شمشادی که او هم به رحمت خدا رفت و یکی از دوستان نزدیک تختی بود از کاسب‌هایی بود که هیچوقت تختی را رها نکرد. تختی بیشتر با او، جوادزاده و دو سه نفر دیگر بود که همیشه با آن‌ها راه می‌رفت. یک روز تختی به ما گفت ناهار دعوت‌مان کردند شما هم بیایید برویم. من یک ماشین پژو ۴۰۳ داشتم از آن‌هایی که چراغ آن حالت کشیده داشت تختی گفت با ماشین پرویز عرب برویم. ۵ نفر بودیم که به گلندواک در فشم که محله پولدار‌ها بود و به هر کسی زمین نمی‌دادند رفتیم. وقتی وارد آنجا شدیم یک باغ بسیار بزرگ و زیبا بود که در فصل پاییز زیبایی دوچندان گرفته بود به قدری که مانند بهشت بود. در آنجا یک سالن بزرگ آیینه‌کاری شده هم قرار داشت. من دم در ایوان وقتی سرم را تو کردم دیدم ۳۰-۴۰ جفت کفش آنجاست. آنجا بود که فهمیدم افراد زیادی داخل هستند. شاه‌حسینی را دم در دیدیم و با هم ماچ و بوسه و احوالپرسی کردیم. "

ماجرای کادوی همسر کشتی‌گیر آمریکایی برای تختی

"گویا شاه‌حسینی به داخل خبر داده بود که آقاتختی تشریف آوردند. تختی هم مدام تعارف می‌کرد که دیگران جلوتر از او داخل بروند که آخر ما او را هول دادیم که به داخل برود! پس از آن هم جوادزاده و دیگران داخل شدیم. من به افراد داخل سالن که نگاه کردم دیدم همه بزرگان جبهه ملی مثل دکتر سجادی و دیگران با ورود تختی به نشان احترام همگی سرپا ایستادند و بی نهایت به او احترام گذاشتند. همان جا بود که پی به ابهت تختی بردم. البته این موضوع را می‌دانستم، اما تا این حد نه. فهمیدم او شخصیت بزرگی است که علاوه بر مردم کوچه و بازار اهل سیاست هم او را دوست دارند و برایش احترام زیادی قائلند. در همان مجلس برای تختی در بالای مجلس جا خالی کردند و او رفت نشست. تختی آنجا مرتب می‌رفت، اما آن روز هم ما را با خود برده بود. این آدم‌های سرشناس سیاسی همیشه جمعه‌ها دور هم جمع می‌شدند و ناهار می‌خوردند که فهمیدیم تختی هم مرتب در جلساتشان حضور داشت. افرادی مثل شاه‌حسینی که از افراد سرشناس جبهه ملی بود نیز در بین آن‌ها بود. حتی در مراسم ختم تختی در مسجد فخرالدوله که توسط جبهه ملی‌ها برگزار شد دکتر شایگان و یک نفر دیگر از افراد شاخص این جبهه جلوی در ایستاده بودند و از مردم استقبال می‌کردند. "

ماجرای کادوی همسر کشتی گیر آمریکایی برای تختی

پرویز عرب در ادامه گفتگوی قدیمی خود از محبوبیت تختی بیرون از مرز‌های ایران می‌گوید:" تختی یک بار یک کشتی مقابل حریف آمریکایی در ترکیه گرفت و از آنجا که می‌دانست دست راست حریف ضرب دیده است در طول مبارزه سعی کرد به هیچ وجه به آن دست آسیب نرساند. به گونه‌ای که کسی هم متوجه این موضوع نشود، اما حریف او به خوبی این را متوجه شده بود و در حالی که چند امتیاز از تختی عقب بود حاضر به ادامه کشتی نشد. بعد‌ها همسر این کشتی‌گیر آمریکایی وقتی ماجرای این مبارزه را از شوهرش شنیده بود از آمریکا برای تختی یک هدیه فرستاد و از این مرام او تمجید کرد. خارجی‌ها واقعا تختی را دوست داشتند مخصوصا ترک‌ها. "

خرید ماشین از کویت

عرب در بخش دیگری از مصاحبه خود از برخی کسب و کار‌های تختی می‌گوید: "تختی در کویت یک دوستی داشت به نام محمود آقا که در این کشور زورخانه داشت و فردی گردن کلفت و بانفوذ بود. من به همراه منصورخان و آقاتختی به کویت رفتیم. تختی برای گذران امور زندگی همیشه معاملات ملک و ماشین می‌کرد. او هر پولی که از کشتی یا کارش در می‌آورد به مردم می‌داد و خودش با سود اینجور کار‌ها درآمدزایی داشت. آنجا محمود آقا تختی را یک شب به زورخانه‌اش دعوت کرد. تختی گفت من و عرب و منصورخان می‌خواهیم ماشین بخریم. او گفت برویم زورخانه شب شام می‌خوریم و می‌خوابیم صبح فردا سه ماشین برایتان پیدا می‌کنم. وقتی به زورخانه رفتیم تختی لخت شد و به میان گود رفت، اما من از آنجا که ورزش باستانی بلد نبودم و نمی‌توانستم زیر نظر تختی در گود کار کنم به شکلی از زیر آن در رفتم. خلاصه تمام شد و شب به رستوران رفتیم و شام خوردیم. وقتی خوابیدیم صبح که بیرون آمدیم دیدیم سه ماشین صفر کیلومتر شورلت آمریکایی جلوی در است. تختی قیمت‌ها را پرسید و پول‌ها را به آن‌ها دادیم. هر سه ماشین هم رنگ آبی آسمانی داشتند. فردای آن روز به سمت ایران راه افتادیم. ماشین‌ها را با کشتی به خرمشهر آوردیم و از خرمشهر خودمان پشت فرمان نشستیم تا به تهران بیاییم. "

فردین، توفیق، زندی، بلور، تختی

"چند ساعتی که آمدیم هوا تاریک شد و جاده هم وضعیت خوبی نداشت. من به تختی گفتم که به خاطر این شرایط بهتر است جایی توقف کنیم و چند ساعتی استراحت کنیم او هم موافقت کرد و گفت هیچ عجله‌ای نداریم و یک جای خوب نگه می‌داریم و داخل ماشین استراحت می‌کنیم. خلاصه جلوتر که رفتیم یک جایی گیر آوردیم و ماشین هم، چون جا دار بود گفتیم دو سه ساعت داخل ماشین می‌خوابیم. یک ساعتی که خوابیده بودیم یک دفعه دیدم تختی به شیشه ماشین من می‌زند. بلند شدم گفتم چه شده که او در جواب گفت بخاری ماشین را می‌توانی روشن کنی؟! من هم با اعتماد گفتم آره اینکه کاری ندارد، اما وقتی رفتم هر کاری کردم نشد. همان موقع یک راننده کامیون کنار جاده توقف کرده بود و مشغول رسیدگی به ماشینش بود. از او پرسیدیم می‌توانی بخاری ماشین را روشن کنی. وقتی آمد، نگاه کرد و به ما گفت مرد حسابی این ماشین‌ها که بخاری ندارند، فقط کولر دارند. ما گفتیم یعنی به ما ماشین را انداخته‌اند؟ گفت نه به همین شکل است باید بروید تهران و به نمایندگی درخواست نصب بخاری را بدهید. البته ما اگر این موضوع را می‌دانستیم در همان کویت می‌توانستیم درخواست نصب بخاری ماشین را بدهیم. خلاصه خیلی هوا سرد بود و ما مجبور شدیم همان طور سر کنیم. ماشین‌ها را آوردیم تهران، یک روز هم پیش ما نماند و ماشین‌ها را روی دست بردند! "

" تختی کار پرورش گل هم داشت و در آن بسیار وارد بود. باغ بزرگی داشت که در آن گل لاله می‌کاشت و گل‌ها را فقط به گل‌فروشی امیل که در خیابان فلسطین نبش انقلاب بود می‌فروخت. البته این گل‌فروشی پاتوق تختی هم بود و یادم می‌آید هر وقت تختی آنجا بود مردم برای دیدنش می‌آمدند. "

ماجرای کادوی همسر کشتی‌گیر آمریکایی برای تختی

مهندس پرویز عرب

"تختی چندوقتی بود مدام سوالاتی را درباره خودکشی مطرح می‌کرد، مثلا روز ختم مادر دری که در کیهان ورزشی کار می‌کرد، من و ابوالملوکی، تختی و عبدالکریمی در مجلس ختم در یوسف آباد نشسته بودیم که تختی به یکباره یک فشنگ بلند از جیبش درآورد و به جوادزاده نشان داد، از او پرسید آیا این آدم را می‌کشد که من گفتم آقاتختی آدم که هیچی، فیل را هم از پا درمی‌آورد! "

غلامرضا تختی پنجم شهریور ۱۳۰۹ در محله خانی آباد در جنوب تهران، چشم به جهان گشود؛ به سختی روزگار گذراند، قد کشید، پنجه در پنجه حریفان انداخت، از سکو‌های جهان و المپیک بالا رفت و سرانجام، ۱۷ دی ۱۳۴۶ در ۳۷ سالگی در اتاق ۲۳ هتل آتلانتیک، غریبانه چشم از جهان فرو بست.

تختی یک مدال طلا، دو نقره و یک مقام چهارمی المپیک، ۲ طلا و ۲ نقره جهان به همراه یک طلای بازی‌های آسیایی را برای مردم ایران به ارمغان آورد، اما این ویترین زرین و پرافتخار، کمترین نقش را در محبوبیت و جاودانگی او داشت؛ ایستادن پای مردم، سادگی و بی ریا بودن، مردمداری و دستگیری از نیازمندان، رمز و راز جاودانگی پهلوان اسطوره‌ای ایران شد؛ پهلوانی که پس از کسب مدال، برای پاداش و پول پشت به مردم نکرد و پای هر سفره‌ای ننشست!

براستی صفت "جهان پهلوان" فقط برازنده تختی است. روحش شاد و یادش گرامی

 

منبع: ایسنا

انتهای پیام/

 

برچسب ها: غلامرضا تختی ، تختی ، کشتی
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱۶
در انتظار بررسی: ۰
Iran (Islamic Republic of)
فرزاد
۲۱:۲۵ ۰۴ خرداد ۱۴۰۱
قطعا خودکشی کرده ولی انسان بزرگی بود.
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۳:۲۹ ۱۹ دی ۱۴۰۰
روحت قرین رحمت الهی جهان پهلوان
Iran (Islamic Republic of)
سهیل
۲۱:۲۳ ۱۸ دی ۱۴۰۰
چرا کشتنش؟
Canada
ناشناس
۲۲:۲۱ ۱۷ دی ۱۴۰۰
این پهلوان هیچ وقت از ذهن ها نمیرود
زنده هستند .چونکه در خاطره ها یند
خوش بحال شون
چقدر زیبا زیست
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۲:۰۵ ۱۷ دی ۱۴۰۰
کسی که به فکر کمک به مردم بوده ودر مجالس حزب ملی شرکت میکرده و به مردم امید میداده هیچگاه قادر به خودکشی نبوده .
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۱:۰۱ ۱۷ دی ۱۴۰۰
چرا خودکشی کرد
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۷:۳۶ ۱۸ دی ۱۴۰۰
خودکشی نکرد!
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۰:۴۵ ۱۷ دی ۱۴۰۰
کسی که به خدا و ائمه اطهار و قیامت اعتقاد داشته باشه هرگز خودکشی نمیکنه، پهلوان تختی مسلمان واقعی بود لطفا با شیطنت وصله خودکشی و ناجور نزنید ببینید کشورهای دیگه چطور اسطوره های خودشون را معرفی میکنن ولی شما چطور
Iran (Islamic Republic of)
نام آشنا
۲۰:۲۲ ۱۷ دی ۱۴۰۰
روحش شاد
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۹:۰۲ ۱۷ دی ۱۴۰۰
روحش شاد از پسرش خبری نیست
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۸:۱۸ ۱۷ دی ۱۴۰۰
داستان جهان پهلوان تختی هم مثل حاج قاسم اشک آدم رو در می یاره
Iran (Islamic Republic of)
رحیم
۱۶:۳۱ ۱۷ دی ۱۴۰۰
روحت شاد اسطوره ایرانی
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۶:۲۵ ۱۷ دی ۱۴۰۰
به هر نحوی که فوت کرده ، آدمی است. ممکنه یه اشتباهی هم (از روی فشار زندگی) کرده باشه . به هر حال ، عشق مردم ایرانه و الگو و سمبل جوانمردی است.
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۶:۲۰ ۱۷ دی ۱۴۰۰
{آقاتختی}بزرگ مرد ..اُسطوره..پهلوان واقعی..پرچمدار روزهای سخت کُشتی
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۶:۰۸ ۱۷ دی ۱۴۰۰
تختی کسی نبود خودکشی کند هر کسی که زندگی آقا تختی خوانده باشه میدانند این فرد بزرگ مثل بقیه افراد ترور شده است
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۵:۳۹ ۱۷ دی ۱۴۰۰
این وصله ها به پهلوان تختی نمیچسبه،آخه چنین انسان موفق و محبوب و مردمداری چرا باید خودکشی کنه،
کلا دیکتاتورها در کل تاریخ تحمل محبوبیت بیش از اندازه ی کسی بجز خودشون رو ندارن خصوصا اینکه اون آدم شجاع و ظلم ستیز هم باشه.