شبی که محمد‌علی کلی دنیای بوکس را عوض کرد

در تاریخ بازی‌های المپیک، ساعت‌ها و لحظاتی ثبت شده که شاید تکرار دوباره آن‌ها یا به دهه‌ها زمان نیاز داشته باشد یا این‌که اصلا باید بی‌خیال تکرار چنین اتفاق یا حادثه‌ای بود.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان،در المپیک ۱۹۶۰ رم، مدال‌های زیادی به‌دست آمد، اما تاریخ‌نگاران وقتی به یاد و خاطره این المپیک می‌افتند، همه‌شان روی یک اسم و یک روز تمرکز می‌کنند: ۵ سپتامبر و بازی فینال سبک‌وزن بوکس بین کاسیوس کلِی یا همان محمد‌علی کلِی با زیبیگنیو پیتریژکوفسکی. محمد‌علی ۱۸ ساله در آن بازی‌ها توانست با شکست این حریف سرشناس، تمام نگاه‌ها در دنیا را به سمت خود معطوف کند.

داستان قبل از این مدال طلا و اتفاقات بعد از آن و تاثیرش روی زندگی کلِی، از آن دست اتفاقاتی است که کمتر مورد توجه قرار گرفته است. نگاهی کوتاه به این اتفاقات درست ۶۰ سال بعد از آن، چندان خالی از لطف نیست.

ترس قهرمان از پرواز
یکی از نکاتی که قبل از این بازی‌ها مشخص شد، این بود که کلِی اصولا از مسافرت با هواپیما می‌ترسید و حتی به‌دلیل همین ترس نمی‌خواست به المپیک برود. او قبل از این مسابقات سوار هواپیما شده بود، ولی سفر به رم اولین مسافرت طولانی او با هواپیما به‌حساب می‌آمد. ترس او از این مساله به‌قدری بود که چند هفته قبل از اعزام تیم‌ها به رم، او پیگیر این مساله شد که می‌تواند با قطار یا از طریق کشتی خود را به رم برساند. وقتی او با جواب منفی مسؤولان تیم المپیک روبه‌رو شد، تصمیم گرفت کلا بی‌خیال رفتن به المپیک شود.

آنچه باعث عوض شدن نظر کلِی شد، یک گفت‌وگوی چند‌ساعته با جو مارتین بود. مارتین در آن زمان یک افسر پلیس و مربی بوکس بود. مارتین آن جلسه چند‌ساعته را که در سنترال پارک لوئیزویل (محل تولد کلِی) برگزار شد، بعد‌ها این‌گونه توصیف کرد: «ابتدا برای او این مثال را زدم که یک پسر بچه ۱۲ ساله وقتی می‌خواهد با دزد دوچرخه‌اش مقابله کند، اول باید راه و روش جنگیدن را یاد بگیرد. با او گفتم اگر می‌خواهی به یک قهرمان در ورزش بوکس تبدیل شوی، باید ترس پرواز را کنار گذاشته، به رم سفر کرده و مدال طلا را کسب کند.

«کلِی بعد از آن جلسه گرچه نظرش عوض شد، اما سفرش به رم با همه ورزشکاران تفاوت داشت. او قبل از سفر به یک مرکز فروش تجهیزات نظامی رفت و یک چتر نجات پیشرفته خرید. بنا به گفته دیگر ورزشکاران، او در طول پرواز در حالی که چتر نجات را پشتش بسته بود، دائما در حال دعا خواندن بود. یکی از نکات جالب اینجاست که کلِی برای دور کردن این ترس از خود، در چند ساعت پرواز همواره به این نکته اشاره می‌کرد که به‌راحتی به مدال طلای المپیک می‌رسد.


بیشتر بخوانید


تمرینات عجیب
تصور می‌شود فردی که در ۱۸ سالگی به مدال طلای المپیک رسیده، کلی برنامه منسجم و دقیق داشته که محصول فکر تعداد زیادی تئوریسین ورزشی و همچنین مربیان کارکشته بوده است؛ اما در مورد کلِی اصلا از این خبر‌ها نبود. او یک برنامه شخصی و البته سخت داشت که خودش تا آخرین لحظه به آن پایبند بود.

بنا به گفته نزدیکان، او قبل از طلوع آفتاب برای تمرین و دویدن از خانه بیرون می‌زد و وقتی به خانه می‌آمد دیگر خبری از روشنی روز نبود. جان پاول که آن روز‌ها در یکی از کافه‌های لوئیزویل به عنوان خدمتکار بود، در این‌باره می‌گوید: «هر روز صبح شبح فردی در حال دویدن از جلوی مغازه رد می‌شد و غروب همین شبح باز از جلوی چشمان‌مان عبور می‌کرد. کلِی یک روز به من گفت که در آینده هم من قهرمان بوکس جهان می‌شوم و هم تو صاحب این کافه. ادعایی که چند سال بعد هر دویش محقق شد.»

شهردار دهکده المپیک
قبل از بازی‌ها، تیم ورزشی آمریکا گرچه کلِی را به‌عنوان یکی از شانس‌های المپیک معرفی کرده بود، اما خودشان چندان به این مساله ایمان نداشتند. برای خیلی‌ها سخت بود که یک جوان ۱۸ ساله و ناشناخته بتواند به چنین موفقیتی برسد. همین ناشناخته بودن باعث شد رفتار جالب و البته عجیبی از کلِی سر بزند. او در طول بازی‌ها، بسیاری از ساعات روز را در دهکده المپیک پیاده‌روی می‌کرد و با سر زدن به تیم‌های دیگر کشورها، خودش را برای آن‌ها به صورت حضوری معرفی می‌کرد.

همین مساله باعث شده بود که برخی خبرنگاران به او لقب «شهردار دهکده المپیک» را بدهند. حتی بعضی می‌گفتند اگر در دهکده المپیک انتخابات برگزار می‌شد، کلِی بدون شک در انتخابات برنده بود، زیرا با همین معرفی‌های حضوری بیش از هر فرد دیگری شناخته شده بود. دیوید ماریناس در کتاب خود با نام «رم ۱۹۶۰، المپیکی که دنیا را تغییر داد» به این مساله اشاره کرد که در آن بازی‌ها این مردمان نبودند که به‌دنبال کلِی باشند، بلکه محمد علی بود که دنبال مردم‌می‌گشت.

برد‌های قاطع
با تمام این شرایط، کلِی ۱۸ ساله به بازی‌های سبک‌وزن المپیک رسید. بازی اول مقابل یک بوکسور بلژیکی به نام ایوان بکاوس بود که داور در راند دوم دست کلِی را به عنوان پیروز بالا برد. در بازی دوم او با امتیاز قاطع توانست گنادی شاتکوف روس را شکست دهد که در المپیک ۱۹۵۶ ملبورن به مدال طلا رسیده بود.

حریف او در بازی نیمه‌نهایی تونی مادیگان استرالیایی بود که او همچون دو حریف قبلی حرفی برای گفتن مقابل کلِی نداشت. حریف بازی فینال از همه شناخته شده‌تر بود. زیبیگنیو پیتریژکوفسکی لهستانی در حالی آن شب وارد رینگ شد که سه مدال المپیک و چهار قهرمانی اروپا را در کارنامه‌اش داشت. تاثیر شکست پیتریژکوفسکی مقابل کلِی به‌قدری بود که بعد از آن هر‌وقت اسم این قهرمان لهستانی مطرح می‌شد، کسی به افتخارات او اشاره نمی‌کرد و فقط با یک جمله او توصیف می‌شد: بوکسوری که در اوج قدرت، مقابل کلِی ۱۸ ساله باخت.

خیلی‌ها می‌گویند تصویری که از سکوی قهرمانی آن شب در رسانه‌های دنیا پخش شد، نماد یک تغییر بود که نه فقط دنیای حرفه‌ای بوکس بلکه جامعه را نیز تغییر داد. روی سکوی نخست جوانی ۱۸ ساله ایستاده بود که در اطرافش ورزشکارانی به چشم می‌آمد که به نسل گذشته وابسته بودند و همین سکوی نقطه پایان حرفه‌ای‌شان بود.

بعد از آن بازی، چیزی که خود کلِی انتظارش را نداشت، استقبال گسترده مردم آمریکا از این مدال طلا بود. کلِی در خاطراتش می‌گوید که به‌هیچ‌وجه باور نمی‌کرد مردان و زنان زیادی برای دیدن و تشویق او به فرودگاه آمده باشند.

نکته جالب اینجاست که سال‌های بعد مشخص شد کلِی همین مدال طلا را گم کرده است و بنا به گفته خودش، آن را جایی گذاشته بود که هرگز مکان آن به یادش نیامد.

منبع: روزنامه جام جم

انتهای پیام/

 

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.