تفسیرآیات 255-257سوره بقره

خواندن معنا و تفسير آيات قرآن كريم، به فهم درست آن و عملی كردن دستورات الهی در زندگی‌مان كمک می‌كند.

به گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛قرآن سرتاسر اعجاز در زندگی مادی و معنوی است. اگر ما آن را با معرفت تلاوت کنیم، حتما اثرات آن را خواهیم دید. برای آگاهی‌ و فهم بهتر و بيشتر آيات قرآن كريم هر شب تفسير آياتی از اين معجره الهی را برای شما آماده می‌كنيم. در این گزارش تفسیرآیات 255-257سوره بقره را می‌خوانید:

 اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَهُ مَا فِی الْسَّمَوَتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیْهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا یُحِیطُونَ بِشَی ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَآءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ الْسَّمَوَتِ وَالْأَرْضَ وَلَا یَؤُدُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ
اللّه، که جز او معبودی نیست، زنده و برپادارنده است. نه خوابی سبک او را فرا گیرد و نه خوابی سنگین. آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است، از آنِ اوست. کیست آنکه جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند. گذشته و آینده آنان را می داند. و به چیزی از علم او احاطه پیدا نمی کنند مگر به مقداری که او بخواهد. کرسی (علم و قدرت) او آسمان ها و زمین را در برگرفته و نگهداری آن دو بر او سنگین نیست و او والا و بزرگ است. (255)

به مناسبت وجود کلمه ی «کرسی» در آیه، رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم این آیه «آیةالکرسی» نامید. در روایات شیعه و سنی آمده است که این آیه به منزله ی قلّه قرآن است و بزرگترین مقام را در میان آیات دارد.تفسیر روح المعانی، ج 3، ص 10 و تفسیر المیزان، ج 2، ص 354 .* همچنین نسبت به تلاوت این آیه سفارش بسیار شده است، از علی علیه السلام نقل کرده اند که فرمود: بعد از شنیدن فضیلت این آیه، شبی بر من نگذشت، مگر آنکه آیةالکرسی را خوانده باشم.تفسیر نمونه، ج 2، ص 191 ؛ المیزان، ج 2، ص 355 .*

در این آیه، شانزده مرتبه نام خداوند و صفات او مطرح شده است. به همین سبب آیةالکرسی را شعار و پیام توحید دانسته اند. هر چند در قرآن بارها شعار توحید با بیانات گوناگون مطرح شده است، مانند: (لااله الاّ اللّه)صافات، 35 .* ، (لااله الاّ هو)بقره، 163 .* ، (لااله الاّ انت)انبیاء، 87 .* ، (لااله الاّ انَا)نحل، 2 .*، ولی در هیچ کدام آنها مثل آیةالکرسی در کنار شعار توحید، صفات خداوند مطرح نشده است.

صفات خداوند دو گونه اند، برخی صفات، عین ذات او هستند و قابل تجزیه از ذات الهی نمی باشند. مانند: علم، قدرت و حیات. امّا برخی صفات که آنها را صفات فعل می نامند، مربوط به فعل خداوند است، مثل خلق کردن و عفو نمودن. منشأ اینگونه صفات، اراده الهی است که اگر بخواهد خلق می کند، ولی درباره ی صفات ذات این را نمی توان گفت که اگر خداوند بخواهد می داند و اگر نخواهد نمی داند. اگر بخواهیم صفات ذات را تشبیه کنیم، باید بگوئیم عالم و قادر بودن برای خداوند، نظیر مخلوق بودن برای انسان است. هرگز صفت مخلوق بودن از انسان جدا نمی شود، همانگونه که هرگز صفت علم از خداوند جدا نمی شود.
کلمه «اله» درباره هر معبودی بکار می رود، خواه حقّ و یا باطل، (أفرایت مَن اتّخذ الهه هواه)فرقان، 43.* ولی کلمه «اللّه» نام ذات مقدّس الهی است. معبودانِ غیر از خدا، از آفریدن مگسی عاجزند؛ (لن یخلقوا ذباباً)حج، 73.* و آنان که به پرستش غیر خدا می پردازند، از بلندای توحید به دره های خوفناک سقوط می کنند. (ومن یشرک باللّه فکانّما خرّ من السماء فتخطفه الطّیر)حج، 31.*
(لااله الاّ اللّه) اوّلین صفحه شناسنامه ی هر مسلمان است. اوّلین شعار و دعوت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نیز با همین جمله بود: «قولوا لااله الاّ اللّه تفلحوا»کنزالعمّال، ح 35541.* همچنان که فرمود: «من قال لااله الاّ الله مخلصاً دخل الجنّة واخلاصه بها ان تحجزه لااله الاالله عمّا حرمّ اللّه» هرکس خالصانه شعار توحید سر دهد، وارد بهشت می شود و نشان اخلاص او آن است که گفتن «لااله الاّ اللّه» وی را از حرامهای الهی دور سازد.ثواب الاعمال، ص 20 .*

امام صادق علیه السلام فرمودند: «قول لااله الاّاللّه ثمن الجنة»بحار، ج 93، ص 196.* گفتن «لااله الاّ اللّه» بهای بهشت است. همچنان که امام رضا علیه السلام در حدیث قدسی نقل کرده اند: «کلمة لااله الاّاللّه حصنی»بحار، ج 3، ص 7. *کلمه ی توحید، دژ مستحکم الهی است.

آری، توحید، مایه ی نجات و رستگاری انسان است. البتّه همانگونه که می گویند هرکس به دانشگاه یا حوزه علمیه قدم گذاشت، دانشمند شد. یعنی به شرط اینکه تمام دروس لازم را بخواند. گفتن «لااله الاّ اللّه» نجات دهنده است، امّا با داشتن شرایطش که در جای خود بدان اشاره خواهد شد.

اعتقاد به توحید، همه ی قدرت ها و جاذبه ها را در چشم انسان کوچک و حقیر می کند. نمونه ای از آثار تربیتی توحید همین است که مسلمانان در برابر پادشاهان و صاحبان قدرت سجده نمی کردند. در دربار نجاشی پادشاه حبشه، پناهندگان مسلمان گفتند: «لانسجد الاّ للّه» ما به غیر خدا سجده نمی کنیم.سیره ی حلبی، ج 1، ص 387 .* دحیه کلبی یکی دیگر از مسلمانان در کاخ قیصر روم، سجده نکرد و در جواب کاخ نشینان گفت: «لااسجد لغیراللّه» من برای غیر خداوند سجده نمی کنم.سیره حلبی، ج 3، ص 272.*

آری، توحید انسان را تا آنجا بالا می برد که حتّی بهشت و دوزخ نیز برای او مطرح نمی شود. امامان معصوم علیهم السلام نیز برای تربیت چنین انسان هایی تلاش می کردند. علی علیه السلام فرمودند: «لاتکن عبد غیرک و قد جعلک اللّه حراً»نهج البلاغه، نامه ی 31 .*، بنده دیگری مباش که خداوند تو را آزاد آفریده است.

لازم است مسلمانان هر روز و در هر جا با صدای بلند، اذان بگویند وفریاد آزادی از بندگی خدایان دروغین و طاغوت ها را سر دهند. و گوش نوزادان خود را قبل از هر صدایی، با طنین توحید «لااله الاّ اللّه» آشنا سازند.
(هوالحیّ)
در فراز هفتادم دعای جوشن کبیر، حیّ بودن خداوند را اینگونه مطرح می کند:
«یا حیّاً قبل کلّ حیّ، یا حیّاً بعد کلّ حیّ، یا حیّ الذّی لیس کمثله حیٌّ، یا حیّ الذّی لایشارکه حیٌّ، یا حیّ الذّی لایحتاج الی حیّ، یا حیّ الذّی یمیت کلّ حیّ، یا حیّ الذّی یرزق کلّ حیّ، یا حیّا لم یرث الحیوة من حیّ، یا حیّ الذی یحیی الموتی، یا حیّ یا قیّوم»
آری، خداوند زنده است، قبل از هر زنده ای و بعد از هر زنده ای. در زنده بودن، وی را نظیر و شریکی نیست و برای زنده ماندن، نیازمند دیگری نیست. او زندگان را می میراند و به همه زنده ها روزی می بخشد. او زندگی را از زنده ای دیگر به ارث نبرده، بلکه به مردگان نیز زندگی می بخشد. او زنده و پا برجاست.
معنای حیات درباره ذات پروردگار با دیگران فرق می کند و مانند سایر صفات الهی، از ذات او جدایی ناپذیر است و در آن فنا راه ندارد؛ (و توکّل علی الحیّ الّذی لایموت)فرقان، 58 .* او در حیات خویش نیازمند تغذیه، تولید مثل، جذب و دفع، که لازمه حیات موجوداتی همچون انسان و حیوان وگیاه است، نیست. «یا حیّ الذی لیس کمثله حیّ»(القیّوم)

«قَیّوم» از ریشه ی «قیام»، به کسی گفته می شود که روی پای خود ایستاده و دیگران به او وابسته هستند.مفردات راغب.* کلمه ی «قیّوم» سه مرتبه در قرآن آمده است و در هر سه مورد در کنار کلمه «حَیّ» قرار دارد.
قیام او از خود اوست، ولی قیام سایر موجودات به وجود اوست. و مراد از قیّومیّت پروردگار، تسلّط و حفاظت و تدبیر کامل او نسبت به مخلوقات است. قیام او دائمی و همه جانبه است، می آفریند، روزی می دهد، هدایت می کند و می میراند و لحظه ای غافل نیست.
هر موجود زنده ای برای ادامه ی حیات، نیازمند منبع فیض است. همچون لامپی که برای ادامه ی روشنی، نیاز به اتصّال برق دارد. تمام موجودات برای زنده شدن باید از «حیّ» تغذیه شوند و برای ادامه ی زندگی باید از «قیّوم» مایه بگیرند.
امام علی علیه السلام می فرماید: «کلّ شی ء خاضع له و کلّ شی ء قائم به» هر چیزی تسلیم او و هر چیزی وابسته به اوست.نهج البلاغه، خطبه 108.* نقل کرده اند که در جنگ بدر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مکّرر در سجده می گفتند: «یا حیّ یا قیّوم»روح البیان، ج 1، ص 400.*
(لاتأخذه سنةٌ و لانوم)
امام صادق علیه السلام فرموده اند: «ما من حیّ الاّ و هو ینام خلا اللّه وحده» هیچ زنده ای نیست مگر اینکه می خوابد، تنها خداوند از خواب بدور است.بحار، ج 59، ص 185.*
خداوند حیّ است و نیازمند خواب و چُرت نیست.چون در طبع انسان، ابتدا حالت رِخوت و چُرت پیدا می شود، سپس خواب می آید، قرآن هم کلمه ی «سِنَة» را مقدّم بر «نَوم» بکار برده است.* خواب، زنده ها را از خود منقطع می کند تا چه رسد به دیگران، ولی خداوند خواب ندارد و همواره بر همه چیز قیّومیّت دارد.
(له ما فی السموات و ما فی الارض)
مالک حقیقی همه چیز اوست و مالکیّت انسان در واقع عاریتی بیش نیست. مالکیّت انسان، چند روزه و با شرایط محدودی است که از طرف مالک حقیقی یعنی خداوند تعیین می شود. حال که همه مملوک او هستند، پس چرا مملوکی مملوک دیگر را بپرستد؟ دیگران نیز بندگانی همچون ما هستند؛ (عباد امثالکم)اعراف، 194. *طبیعت، ملک خداست و قوانین حاکم بر آن محکوم خداوندند. ای کاش انسان ها هم از مِلک او و هم از مُلک او بهتر استفاده می کردند. اگر همه چیز از خدا و برای خداست، دیگر بخل و حرص چرا؟ آیا خدای خالق، ما را رها کرده است؟ (أیحسب الانسان ان یترک سدی)قیامت، 36.*
امام کاظم علیه السلام از در خانه ی شخصی بنام «بُشر» می گذشت، متوّجه سر و صدا و آواز لهو ولعبی شدند که از خانه بلند بود. از کنیزی که از آن خانه بیرون آمده بود پرسیدند صاحبخانه کیست؟ آیا بنده است؟! جواب داد: نه آقا، بنده نیست آزاد است. امام فرمود: اگر بنده بود این همه نافرمانی نمی کرد. کنیز سخن امام را وقتی وارد منزل شد به صاحبخانه باز گفت. او تکانی خورد و توبه کرد.تتمة المنتهی، ص 329 .*
از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: اوّلین درجه تقوا و بندگی خدا آن است که انسان خودش را مالک نداند.بحار، ج 1، ص 225.*
(من ذا الذی یشفع عنده)
مشرکان، خداوند را قبول داشتند؛ (لئن سئلتهم من خلق السموات و الارض لیقولنّ اللّه)لقمان، 25.* ولی بت ها را شفیع می دانستند: (ویقولون هؤلاء شفعاء)یونس، 18.* آیةالکرسی، این پناهگاه موهوم را در هم می کوبد و می گوید: کیست که بدون اجازه ی او بتواند شفاعت کند؟ نه تنها هستی برای اوست، کارآیی هستی نیز با اذن اوست. با خیال و توهم شما، مخلوقی شفیع دیگری نمی شود. شفاعت در قیامت وجود دارد، ولی با حساب و کتاب و با اذن خداوند. اگر از کسی عملی سر می زند، با اذن و اراده خداوند بوده و قیّوم بودن او خدشه بردار نیست تا بتوان در گوشه ای دور از خواست او کاری صورت داد.
شفاعت آن است که یک موجود قوی به موجود ضعیف یاری برساند. مثلاً در نظام آفرینش، نور، آب، هوا و زمین، دانه ی گیاه را یاری می کنند تا به مرحله درخت برسد. در نظام کیفر و پاداش نیز، اولیای خدا گنهکاری را یاری می رسانند تا نجات یابد.امام صادق علیه السلام فرمودند: «نحن الشافعون» ما هستیم آنهایی که اذن شفاعت دارند. تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 258.* ولی هرگز این امدادها نشانه ی ضعف خداوند و یا تأثیرپذیری او نیست. زیرا خود اوست که مقام شفاعت و اجازه آن را به اولیای خود می دهد. و اوست که نظام آفرینش را به نوعی آفریده که وقتی دانه در مسیر رستن قرار گرفت، با نور و هوا و خاک رشد می کند.
به هر حال عوامل مادّی و کمک هایی که انسان از مخلوقات می گیرد، در پرتو اذن اوست و در چهار چوب قوانینی است که او حاکم کرده است. به همین دلیل افرادی از شفاعت شدن محرومند؛ (فما تنفعهم شفاعة الشافعین)مدّثر، 48. *چنانکه نور، حرارت، آب و خاک، دانه ای را رشد می دهند که قابلیّت رشد داشته باشد. حساب شفاعت از حساب پارتی بازی و توصیه های بی دلیل دنیوی در جوامع فاسد، جدا است. شفاعت، برای جلوگیری از یأس و ناامیدی و ایجاد پیوند مردم با اولیای خداست. شفاعت، پاداشی است که خداوند به اولیای خود می دهد و بهره گیری از آن در روز قیامت، تجسّمی از بهره گیری انسان، از نورِ علم و هدایت انبیا و اولیا در دنیاست.
شفاعت کننده، قدرت مستقلی در برابر قدرت خداوند نیست، بلکه پرتوی از اوست ومقام شفاعت مخصوص کسانی است که او بخواهد. لذا نباید بت پرستان با شعار؛ (هؤلاء شفعائنا)یونس، 18.* خیال کنند که بهره مند از شفاعت خواهند شد.
یادآوری این نکته لازم است که عبادت غیر خداوند شرک است، ولی دعوت و خواندن غیر خدا، همه جا شرک نیست. جملات: (یدعوک)قصص، 25.*، (یدعوکم)آل عمران، 153.*، (یدعون)آل عمران، 104.*، (ندع)آل عمران، 61. *و (دعاء الرسول)نور، 63.* که در قرآن آمده است، هیچ یک با شرک ربطی ندارد. لکن هر دعوتی ارزشمند نیست، بیمار اگر پزشک را صدا زند، حقّ است و اگر فالگیر را صدا زند باطل است.
(یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم)
خداوند همه ی واقعیّات را می داند و شفاعت نزد پروردگار، تلاش برای اثبات بی گناهی شخصی نیست، بلکه شفاعت، تلاش برای نجات و عفو است. آگاهی خدا باید موجب شود که اندکی انسان حیا کند، او از درون سینه ها خبر دارد و از رازهای پنهانی و آشکار با خبر است، از درون رحم مادران خبر دارد که نوزاد پسر است یا دختر. علم روز قیامت و اندازه هر چیزی را می داند.(یعلم ما یلج فی الارض و ما یخرج منها و ما ینزل من السّماء) سبأ، 2.
(ان تخفوا ما فی صدورکم او تبدوه یعلمه اللّه) آل عمران، 29.
(وعنده مفاتح الغیب) انعام، 59. ؛ (یعلم السّر واخفی) طه، 7.
(انّه علیم بذات الصدور) هود، 5. ؛ (یعلم خائنة الاعین و ما تخفی الصدور) غافر، 19.* در حالی که علم ما انسان ها محدود است. ما صدا را تا حدّی می شنویم، دیدنی ها را تا حدودی می بینیم، اسرار را نمی دانیم، مگر آن قسمتی را که خداوند اراده کند و اجازه دهد.
(وسع کرسیّه السّموات والارض ولایؤده حفظهما و هوالعلی العظیم)
در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است: مراد از «عرش»، علومی از خداوند است که انبیا و رسل را به آنها آگاه کرده استتفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 259.* ولی «کرسی»، علومی هستند که آنها را هیچ کس نمی داند.تفسیر برهان، ج 1، ص 240.*
برخی «کرسی» را کنایه از قدرت و حکومت خدا می دانند که آسمان ها و زمین را در برگرفته است. با آنکه جهان بس وسیع است و زمین نسبت به آن همچون حلقه انگشتری در بیابان، ولی با همه اینها حفظ و نگهداری آنها برای خداوند سنگین نیست. آیة الکرسی به مردم می فهماند که خداوند نه تنها مالکِ عالَم و عالِم به تمام مملوک های خود است، بلکه سراسر هستی با همه ی مخلوقاتش، تحت سلطه و قدرت اوست.(بل له ما فی السموات و الارض کلّ له قانتون) بقره، 116. و (ان یشأ یذهبکم و یأت بخلق جدید) ابراهیم، 19.* و مردم قدرت نامحدود خالق را با قدرت مخلوق مقایسه نکنند. زیرا خستگی، از عوارض ماده است، امّا توانایی خداوند عین ذات اوست. (ان ربّک هو القوی العزیز)هود، 66. *علی علیه السلام می فرماید: خداوند را، نه گذشت زمان پیر و فرسوده می کند و نه خود دگرگون گشته و تغییر می یابد.نهج البلاغه، خطبه ی 228.*
آری، توجّه به قدرت نامحدود خداوند، در روح مؤمن آرامش ایجاد می کند و مؤمن با آن خویشتن را در مصونیّت و امان می یابد.
هر یک از صفات خدا: قَیّوم، حَیّ، علیم، قَدیر و عظیم، نقش سازنده ای در تربیت انسان دارد. زیرا بهترین مکتب آن است که به پیروان خود امید و عشق بدهد، سرنوشت و آینده آنان را روشن کند و پیروانش نیز بدانند که هر لحظه زیر نظر هستند، لغزشهایشان قابل عفو است و حاکم آنان مهربان است.
خلاصه آنکه خدایی سزاوار پرستش است که زنده و پابر جا و نستوه باشد، گرفتار ضعف و خستگی و دچار خواب و چرت نگردد، احدی بدون اراده او قدرت انجام کاری را نداشته باشد. همه چیز را بداند و بر همه چیز احاطه و تسلّط داشته باشد. این چنین خدایی می تواند معبود و محبوب باشد و به چنین خدایی می توان توکّل کرد و عشق ورزید و به او امیدوار بود. خدایی که قرآن اینگونه معرفی می کند، با خدای انجیل و تورات تحریف شده قابل مقایسه نیست. آن کسانی که در بن بست های تنگ و تاریک نظام مادّی جهان گرفتار شده اند، چگونه می اندیشند؟ (الحمدللّه الّذی هدانا لهذا و ما کنّا لنهتدی لولا ان هدانا اللّه)
پیام ها:
1- هیچ موجودی جز او، ارزش معبود شدن ندارد. (لااله الاّ هو)
2- حیات واقعی و ابدی وهمه ی حیات های دیگر از آن اوست. (الحیّ)
3- همه چیز دائماً به او بستگی دارد ولحظه ای از تدبیر اوخارج نیست. (القیوم)
4- همه چیز از اوست.(له ما فی السموات...)
5 - نه تنها هستی از اوست، کارایی هستی نیز از اوست. (من ذا الّذی یشفع)
6- با خیال و توهّم شما، چیزی شفیع و واسطه نمی شود. (من ذا الّذی)
7- احدی از او مهربان تر نیست. علاقه ومهربانی هر شفیعی از اوست. (الاّ باذنه)
8 - خداوند بر همه چیز ودر همه حال آگاه است، پس از گناه در برابر او حیا کنیم. (یعلم مابین ایدیهم وما خلفهم...)
9- او بر همه چیز احاطه دارد، ولی دیگران بدون اراده او حتّی به گوشه ای از علم او احاطه ندارند.(الم یعلم بانّ اللّه یری) علق، 14.* (لا یحیطون بشی ء من علمه)
10- حکومت و قدرت او محدود نیست. (وسع کرسیّه)
11- حفاظت هستی برای او سنگین نیست. (ولایؤده)
12- کسی که از هستی حفاظت می کند، می تواند ما را در برابر خطرات حفظ

لَا إِکْرَاهَ فِی الْدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الْرُشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالْطَّغُوتِ وَیُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی لَاانْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِیْعٌ عَلِیمٌ
در (پذیرش) دین، اکراهی نیست. همانا راه رشد از گمراهی روشن شده است، پس هر که به طاغوت کافر شود و به خداوند ایمان آورد، قطعاً به دستگیره محکمی دست یافته، که گسستنی برای آن نیست. وخداوند شنوای دانا است. (256)

ایمان قلبی با اجبار حاصل نمی شود، بلکه با برهان، اخلاق و موعظه می توان در دلها نفوذ کرد، ولی این به آن معنا نیست که هر کس در عمل بتواند هر منکری را انجام دهد و بگوید من آزادم و کسی حقّ ندارد مرا از راهی که انتخاب کرده ام بازدارد. قوانین جزایی اسلام همچون تعزیرات، حدود، دیات و قصاص و واجباتی همچون نهی از منکر و جهاد، نشانه آن است که حتّی اگر کسی قلباً اعتقادی ندارد، ولی حقّ ندارد برای جامعه یک فرد موذی باشد.
اسلامی که به کفّار می گوید: (هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین)بقره، 111.* اگر در ادّعای خود صادقید، برهان و دلیل ارائه کنید. چگونه ممکن است مردم را در پذیرش اسلام، اجبار نماید؟
جهاد در اسلام یا برای مبارزه با طاغوت ها و شکستن نظام های جبّاری است که اجازه تفکّر را به ملّت ها نمی دهند و یا برای محو شرک و خرافه پرستی است که در حقیقت یک بیماری است و سکوت در برابر آن، ظلم به انسانیّت است.
مطابق روایات، یکی از مصادیق تمسک به (عروة الوثقی) و ریسمان محکم الهی، اتصال با اولیای خدا و اهل بیت علیهم السلام است.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت علی علیه السلام فرمودند: «انت العروة الوثقی».تفسیر برهان، ج 1، ص 141 .*
پیام ها:
1- دینی که برهان و منطق دارد، نیازی به اکراه و اجبار ندارد. (لااکراه فی الدین)
2- تأثیر زور در اعمال و حرکات است، نه در افکار و عقاید. (لااکراه فی الدین)
3- راه حقّ از باطل جدا شده، تا حجّت بر مردم تمام باشد. روشن شدن راه حقّ، با عقل، وحی ومعجزات است. (قد تبیّن الرشد من الغی) اسلام دین رشد است.
4- دین، مایه ی رشد انسانیّت است. (قد تبیّن الرشد من الغی)
5 - اسلام با استکبار سازش ندارد. (یکفر بالطاغوت)
6- تا طاغوت ها محو نشوند، توحید جلوه نمی کند. اوّل کفر به طاغوت، بعد ایمان به خدا. (فمن یکفر بالطاغوت ویؤمن باللّه)
7- کفر به طاغوت و ایمان به خدا باید دائمی باشد. (یکفر، یؤمن) فعل مضارع نشانه ی تداوم است.
8- محکم بودن ریسمان الهی کافی نیست، محکم گرفتن هم شرط است. (فقد استمسک بالعروة...)
9- تکیه به طاغوت ها و هر آنچه غیر خدایی است، گسستنی و از بین رفتنی است. تنها رشته ای که گسسته نمی گردد، ایمان به خداست. (لا انفصام لها)
10- ایمان به خدا و رابطه با اولیای خدا ابدی است. (لاانفصام لها) ولی طاغوت ها در قیامت از پیروان خود تبّری خواهند جست.
11- ایمان به خدا و کفر به طاغوت باید واقعی باشد، نه منافقانه. زیرا خداوند می داند ومی شنود. (واللّه سمیع علیم)

 

اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الْظُّلُمَتِ إِلَی الْنُّورِ وَ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَاؤُهُمُ الْطَّغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ الْنُّورِ إِلَی الْظُّلُمَتِ أُولَئِکَ أَصْحَبُ الْنَّارِ هُمْ فِیهَا خَلِدُونَ
خداوند دوست و سرپرست مؤمنان است، آنها را از تاریکی ها(ی گوناگون) بیرون و به سوی نور می برد. لکن سرپرستان کفّار، طاغوت ها هستند که آنان را از نور به تاریکی ها سوق می دهند، آنها اهل آتشند و همانان همواره در آن خواهند بود. (257)

نکته ها:
در آیه قبل خواندیم که او مالک همه چیز است؛ (له مافی السموات و...) ودر این آیه می خوانیم: نسبت او به مؤمنان، نسبت خاصّ و ولایی است. (ولیّ الذین آمنوا)
گوشه ای از سیمای کسانی که ولایت خدا را پذیرفته اند
* آنکه ولایت خدا را پذیرفت، کارهایش رنگ خدایی پیدا می کند. (صبغة اللّه)بقره، 138.*
* برای خود رهبری الهی برمی گزیند. (ان اللّه قد بعث لکم طالوت ملکاً)بقره، 247.*
* راهش روشن، آینده اش معلوم و به کارهایش دلگرم است. (یهدیم ربّهم بایمانهم)یونس، 9.*، (انّا الیه راجعون)بقره، 156.*، (لانضیع اجرالمحسنین)یوسف، 56.*
* در جنگ ها و سختی ها به یاری خدا چشم دوخته و از قدرت های غیر خدایی نمی هراسد. (فزادهم ایماناً)بقره، 173.*
* از مرگ نمی ترسد و کشته شدن در تحت ولایت الهی راسعادت می داند. امام حسین علیه السلام فرمود: «انّی لا اری الموت الاّ السعادة».بحار، ج 44، ص 192.*
* تنهایی در زندگی برای او تلخ و ناگوار نیست، چون می داند او زیر نظر خداوند است. (ان اللّه معنا)توبه، 40.*
* از انفاق و خرج کردن مال نگران نیست، چون مال خود را به ولی خود می سپارد. (یقرض اللّه قرضاً حسناً)بقره، 245.*
* تبلیغات منفی در او بی اثر است، چون دل به وعده های حتمی الهی داده است: (والعاقبة للمتّقین)اعراف، 128.*
* غیر از خدا همه چیز در نظر او کوچک است. امام علی علیه السلام فرمود: «عظم الخالق فی أنفسهم فصغر مادونه فی أعینهم...».نهج البلاغه، خ 193.*
* از قوانین و دستورات متعدّد متحیّر نمی شود، چون او تنها قانون خدا را پذیرفته و فقط به آن می اندیشد. و اگر صدها راه درآمد برایش باز شود تنها با معیار الهی آن راهی را انتخاب می کند که خداوند معیّن کرده است. (ومن لم یحکم بماانزل اللّه)مائده، 44 و45.*
پیام ها:
1- مؤمنان، یک سرپرست دارند که خداست و کافران سرپرستان متعدّد دارند که طاغوت ها باشند و پذیرش یک سرپرست آسان تر است.یوسف علیه السلام نیز در دعوت کفّار به همین معنا استدلال کرد: (ءأربابٌ متفرّقون خیرٌ أم اللّه الواحد القهّار) آیا صاحبان متعدّد وپراکنده بهترند یا خدای یگانه وقدرتمند؟! یوسف، 39. *درباره مؤمنان می فرماید: (اللّه ولیّ) امّا درباره ی کفّار می فرماید: (اولیائهم الطاغوت)
2- آیه قبل فرمود: (قد تبیّن الرّشد من الغی) این آیه نمونه ای از رشد و غیّ را بیان می کند که ولایت خداوند، رشد و ولایت طاغوت انحراف است. (اللّه ولیّ... اولیائهم الطاغوت)
3- راه حقّ یکی است، ولی راههای انحرافی متعدّد. قرآن درباره راه حقّ کلمه ی نور را به کار می برد، ولی از راههای انحرافی و کج، به ظلمات وتاریکی ها تعبیر می کند. (النور، الظلمات)
4- راه حقّ، نور است و در نور امکان حرکت، رشد، امید و آرامش وجود دارد. (النور)
5 - مؤمن در بن بست قرار نمی گیرد. (یخرجهم من الظلمات)
6- طاغوت ها در فضای کفر وشرک قدرت مانور دارند. (الذین کفروا اولیائهم الطاغوت)
7- هر کس تحت ولایت خداوند قرار نگیرد، خواه ناخواه طاغوت ها بر او ولایت می یابند. (اللّه ولیّ... اولیائهم الطاغوت)
8 - هر ولایتی غیر از ولایت الهی، ولایت طاغوتی است. (اللّه ولیّ... اولیائهم الطاغوت)
9- توجّه به عاقبت طاغوت پذیری، انسان را به حقّ پذیری سوق می دهد. (اولئک اصحاب النّار)

انتهای پیام/

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.