به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از ارومیه، در صحنه ی زندگی تک تک ما انسان ها افرادی هستند که به هرکدام از آنها به نوعی مدیون و وامدار هستیم.پدر،مادر،فرزند،دوست وهمسایه و...آنان را که می شناسیم سعی می کنیم به هرطریق ممکن از زیر دین شان به درآییم اما وظیفه مان در قبال آنانی که برایمان ناشناس و گم نامند وتمام مستی و هستی وجودمان مدیون و وامدار ایثارگری و ازخودگذشتگی شان است چیست؟
کسانی که بی هیچ ادعایی مردانه و شجاعانه
پای در میدان عمل نهادند و سالهای طلایی عمرخود را در میدان نبرد و اردوگاه های اسارت
دشمن سپری کردند و اینک با تنی رنجور و خسته اززخم روزگار،ایام عمرراسپری می کنند.روز26مرداد
میهن اسلامی شاهد حضورکبوتران سبک بالی بود که پس از سالها اسارت قدم به خاک پاک میهن
اسلامی گذاشتند.قاصدک آزادی درچنین روزی پیام آور رهایی بود،این سرافرازان از بند رسته
به آغوش گرم ملت خود بازگشتند.
"سهراب موسی زاده"از جمله کسانیست که هرگز از یاد قهرمانان عرصه ی آزادی آزادگان سرافراز،نخواهد رفت.
به مناسبت26 مرداد،سالروز بازگشت آزادگان به میهن اسلامی بااین آزاده ی سربلند به گفت وگو نشسته ایم؛
با عرض سلام،کی اسیر شدید؟ چندسال تو اسارت بودید ومحل اسارت شما کجا بود؟
من در تاریخ25/4/67 در منطقه شرهانی دهلران اسیر شدم.مدت25 ماه و 12 روز اسیر بودم.
یک خاطره از دوران اسارت تعریف کنید:
عراقی ها گاها به منظور تفتیش به بهانه های مختلف به اردوگاه می آمدند،بچه های ما در آنجا سینی و چاقو درست می کردند که ما از آنها استفاده می کردیم.آنها به بهانه ی اینکه ما چاقو درست می کنیم وسایل های ما را جمع کردند وبه دفترشان بردند.یکی از همکاران ما به دنبال سینی خود که آن را برای خانواده اش ساخته بود به دفتر مراجعه کرداورا به بهانه ی اینکه چرا جلوی نگهبانی آمده بردند و بعد3روز اورا کشتند و به ما اینگونه خبردادند که فلان شخص در بیمارستان به دلیل بیماری فوت کرده است.
در زمان اسارت به خانواده فکر می کردید؟
بله.هر اسیری به فکر خانوادشه.مخصوصا هر نامه ای که برایمان می آمد سکوتی بر اردوگاه حاکم می شد.نامه هارا می خواندیم و ناراحت می شدیم،همه به فکر خانواده هایمان بودیم ولحظه شماری می کردیم که نزد خانواده برگردیم و زیارتشان کنیم.
زمان اسارت چندتا فرزند داشتید؟
3تا بچه داشتم که حدود4 ماه بعد از اسیر شدنم دخترم متولد شد،وقتی بعد از اسارت به خانه برگشتم دخترم منو نمی شناخت و آخرشب بعد از رفتن مهمان ها به مادرش گفت مامان عمو چرا نمیره خونشون؟
چطور تونستید رابطه ی عاطفی بین خودتون و دخترتون برقرار کنید؟
بالاخره با صحبت کردن باهاش و مهر و محبت بهش تونستم دل دخترمو بدست بیارم.
از حال و هوای اسارت بگید؟
حال و هوای اسارت طوری هست که همه چیز یکنواخته.همه یه جورایی بریدن وناامیدهستن.ما به عناوینی با بچه ها صحبت می کردیم وسعی می کردیم اونا رو با هم جوش بدیم.اواخر اسارت به ما اجازه دادن که ورزش کنیم،من که از فوتبال سر درنمی آوردم 1تیم تشکیل دادم و به بهانه ی اینکه بتونیم از بچه ها دلجویی کنیم و امیدوارشان کنیم فوتبال بازی می کردیم.حتی یکی از بچه ها مدام از من سوال می کرد که ما کی به ایران برمی گردیم و من به او دلداری می دادم که خدا بزرگه و برمی گردیم انشاالله،نگران نباش.
از اتحاد و همدلی که بین اسرا بود بگید؟
خوشبختانه در اردوگاهی که ما بودیم همه باهم متحد بودن.حتی با یکی دو نفر از بچه ها که منحرف شده بودن و قصد رفتن بسوی گروهک ها رو داشتن برخورد کردیم و با راهنمایی متقاعدشون کردیم و برگردوندیمشون.واقعا اتحاد و همدلی بر فضای اردوگاه ما حاکم بود حتی در مراسم رحلت حضرت امام(ره) با وجود اینکه عراقی ها محدودمون می کردن باز هم مراسم گرفتیم و عزاداری کردیم.
وقتی به میهن اسلامی بازگشتید چه احساسی داشتید؟
به فرودگاه مهرآباد که رسیدیم حدود1ساعت ما را با اتوبوس بردند تا به لویزان رسیدیم.تمام مسئولین و مردم با شاخه گل و نقل و شیرینی منتظر ما بودند که ما از راه برسیم.مردم واقعا سنگ تمام گذاشتند،ملت غیور و قدرشناس به استقبال ماآمده بودند و من آن لحظه و خاطره را فراموش نمی کنم.تجمع مردم و حضور گرمشان برای دیدارما وصف کردنی نیست.
در پایان چه حرفی برای گفتن دارید؟
از مسئولین تقاضا دارم قدر این ملت غیوررا بدانند.با جان فشانی های ملت ما اکنون در امنیت هستیم.امنیت ما مرهون جان فشانی های مردم قهرمان است و همیشه مسئولین باید حامی و پشتیبان ولایت فقیه باشند و از رهنمودهای ایشان تبعیت کنند.هر نوع ترقی و رشد و تعالی در سایه ی وجود امنیت است و بدون امنیت همه چیز در خطر نابودی است حتی حیات انسان،شهدای مدافع حرم با نثار خون پاک خویش از حریم حریت و اسلام و انسانیت دفاع می کنند و اگر ما به راحتی نفس می کشیم و کار و فعالیت می کنیم وامدار این عزیزان جان بر کف هستیم.اگر دفاع جانانه ی آنان در خارج از مرزهای میهن اسلامی نبود ما هم وضعیتی بهتر از مردم سوریه و عراق و افغانستان نداشتیم بلکه چه بسا و ضعیتی به مراتب اسف بار تر.
روزهای انتظار به سررسید؛به خانه ات خوش آمدی
آزادگان آزاده نامیده شدند چون از قید نفس و نفسانیات رها شده بودند.در این روز شکیبایی مادران،پدران،همسران و فرزندان این آزادمردان به بار نشست و سالهای انتظار وصال به پایان رسید و وعده ی بشر الصابرین الهی تحقق یافت.
گزارش از مهسا محسنی
انتهای پیام/س