به گزارش خبرنگار
سیاست خارجی گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان، در چارچوب گفتمان رهبری معظم انقلاب پیرامون استکبار، نقطه آغاز، قرآن است؛ زیرا اساس این مفهوم، کاملاً قرآنی است و بدون پشتوانه تئوریک وارد گفتمان انقلاب اسلامی نشده است. رجوع به متن قرآن، تمیز میان دو مقوله استکبار و تکبر را ضروری میسازد؛ زیرا عدم افتراق میان این دو مفهوم، غالباً گمراهکننده است.
از نگاه ایشان، تکبر بیشتر به یک صفت قلبی و روحی اشاره میکند؛ یعنی اینکه انسان خود را برتر از دیگران بداند. اما استکبار بیشتر به جنبهی عملی تکبر توجه دارد؛ یعنی کسی که کبر میورزد و خود را بالاتر از دیگران میداند، در رفتار خود با دیگران هم طوری کار را سازماندهی میکند که این تکبر در عمل مشخص و واضح میشود. بنابراین استکبار به این معنا است که «عنصری یا شخصی یا جمعی و یا جناحی، خود را بالاتر از حق به حساب آورد و زیر بار حق نرود و خود و قدرتش را ملاک قرار دهد.»
از منظر رهبری، یکی از بزرگترین خصایص استکبار جهانی، اتکای آن به عنصر تروریسم است و این رویکرد ناشی از تکیه آنها به قدرت حیوانی است. این مسئله سبب میشود تا کشورهای استکباری مسائل خود را با توجه به منطق گفتوگو و مصالحه دنبال نکنند، بلکه همواره بر استفاده از ابزارهای غیرقانونی مانند زور، ترور و استفادهی غیرعادلانه از قدرت، تمرکز داشته باشند.
فساد اخلاقی؛ عنصر ناگسستنی نظامهای استکباری
نظامهای استکباری دارای خصوصیات مشترکی هستند که با شدت و ضعفهای متفاوتی، عملکرد خود را در تاریخ به ثبت رساندهاند. این حکومتهای فاسد همگی دچار ضعفهای اخلاقی و انسانی بوده و از کمترین ویژگیهای متعالی برخوردار نبودهاند. قرآن کریم در توصیف ویژگیهای فرعونهای جهان در سوره قصص آیه 4 از هفت ویژگی سخن به میان میآورد که وجه مشترک تمام آنها استیلا و سلطهطلبی به دنبال چپاول ثروتها و استثمار ملتها است.
قدرتهای سلطهگر تاریخ از جمله فرعون همواره خود را مدافع و حامی مردم معرفی میکردند و با فریب و خدعه، اینگونه عنوان مینمودند که گویی منجی و فرشته نجات هستند. اما واقعیت، صددرصد مخالف شعارهای عوامفریبانه آنان بوده و هست. امروز هم دقیقاً با چنین شرایطی روبهرو هستیم و کشورها و نظاماتی در جهان هستند که مدعی آزادی، حقوق بشر و حمایت از امنیت ابناء بشرند. نظام سلطه به رهبری آمریکا نه تنها در عمل واجد چنین ویژگیهایی نیست بلکه برعکس، چنانچه دارای اخلاقیات انسانی باشد اولاً مستکبر نخواهد بود و ثانیاً باعث عوض شدن تمام معادلات جهان خواهد شد.
از میان تمام ویژگیهایی که سلطهطلبان جهانی به آنها شهره هستند، شاید هیچ صفتی مانند «بدعهدی» در ارکان سیاسی آنان، نقش تعیینکننده ندارد. به عبارت دیگر، وجه غالب رهبر کشورهای مستکبر که مصداق کامل آن آمریکاست، «عهدشکنی» است و این حقیقتی است که هم کارشناسان و صاحبنظران این کشور به آن اذعان دارند و هم سیاستمداران فعلی و گذشتهشان بر آن صحه میگذارند. نمونه اخیر آن اظهارات «نوام چامسکی» زبانشناس، فیلسوف و نظریهپرداز آمریکایی در اینباره است. وی به تازگی اذعان کرده که نمیتواند از «پایبندی» آمریکا به توافق هستهای مطمئن باشد و به واقع، مهر تأییدی بر ماهیت فاسد دولتمردان کشورش زده است.
تصور اینکه آمریکا به تعهداتش در قبال دیگر کشورها متعهد باقی بماند، از عدم شناخت صحیح نظام این کشور ناشی میشود. سیاست امپریالیسم اساسا سیاست سلطه، زورگویی و بسط نفوذ است و بر همین مبناست که میگوییم بدعهدی در ذات آمریکا قرار دارد. به عبارت دیگر، نظامی که به فکر سود حداکثری و رهبری جهان باشد، خود را محق میداند که در شرایطی وعده بدهد و در شرایط دیگر - زمانی که بر خلاف منافعش باشد – معیارهای جدیدی تعریف کرده، وعدههای گذشته خود را بر خلاف استانداردهای گذشتهاش قلمداد کند و آن را نقض نماید. بنابراین، شالوده آمریکا بر بدعهدی بنا شده و همین موضع، باعث گردیده تا همواره به دنبال مطالبهگری و طلبکاری باشد.
در مورد ایران اسلامی، موارد متعددی از بدعهدی آمریکا از نقض بیانیه الجزایر گرفته تا موضوعات منطقهای وجود دارد و دستبرد به اموال ایران نیز تازه ترین نمونه از اخلاق آمریکایی است ! جالب اینجاست که سیاست عهدشکنی آنها به دشمنان و کشورهایی که از نظر آنان تهدید به شمار میآیند، محدود نمیگردد. از نظر آمریکا حتی کشورهای همپیمان و دوست هم از این قاعده مستثنی نیستند و در صورتی که اقدامات آنها بر خلاف منافع و امیالش باشد، به راحتی هر وعده و قولی را نادیده میگیرد.
آنها در جریان کودتای 28 مرداد به همپیمانان خود در ایران خیانت کردند و حاضر نشدند منافع حاصله را با دوستانشان در ایران تقسیم کنند. پس از كودتا و در ماجرای كنسرسیوم نفت، آمریكا به انگلیس كه در كودتا همراهی كرده بود هم رحم نكرد و این کشور را نیز فریب داد. مشابه این جریان در جنگ جهانی دوم اتفاق افتاد. در این جنگ، چرچیل به شدت از آمریكا میخواست تا نیروهای خود را در ساحل نورماندی به كمك انگلیسیها بفرستد اما با كوتاهی این کشور مواجه شد. بنابراین، شواهد تاریخی نشان میدهد که آمریکا حتی به تعهداتش در قبال دوستان و همپیمانان خود نیز حرمتی قائل نیست، چه رسد به دشمنان !
از سوی دیگر، آمریکا امروز به عنوان نماینده و رهبر نظام سرمایهداری در دنیا در حال تقابل با قدرت فزاینده انقلاب اسلامی ایران است و تنها به عنوان یک دولت با ایران دشمنی ندارد. تنها در صورت تغییر ماهیت و هویت ایالات متحده میتوان انتظار تغییر رفتار این کشور را داشت. نکته حائز اهمیت اینکه ماهیت سرمایهداری بسنده کردن به یک یا چند منفعت نیست و به تعبیر قرآن، تا زمانی که از آنها کاملاً تبعیت نشود دستبردار نیستند. اینجاست که باید به دیگر علت نقض عهد سلطهگران و مستبدان پی برد. به بیان دیگر، بدعهدی از طرف مقابل زمانی صورت میگیرد که به خواستههای خود دست نیافته و بیش از آن را خواستار باشد. این کار تا زمانی که تمام خواستهها و منافع آنان تأمین شود ادامه پیدا میکند به گونهای که هیچ مانعی در مقابل خود نبیند. بنابراین، عدم وفای به عهد، ابزاری برای تمامیتخواهی و سلطهطلبی است به نحوی که حتی به چشمپوشی کشورها از برخی منافعشان نیز قانع نیستند.
تنها راه چاره برای مقابله با بدعهدیهای آمریکا این است که ما آنچنان قوی و قدرتمند شده باشیم تا اساساً هیچ نیازی به مراوده و گفتگو با مستکبران نداشته باشیم. وقتی که چنین شد، قرارداد و توافقی هم وجود نخواهد داشت تا نقض شده و نادیده انگاشته شود. سادهلوحانه است که بپذیریم آمریکا نسبت به کشورهای مخالف خود از جمله ایران تغییر رفتار خواهد کرد و بر همین مبناست که باید از خوشبینیهای ظاهری بپرهیزیم و از تجربهها درس بگیریم. تجربه بزرگ ایران و جهان این است که آمریکا به دنبال ملاک و معیار خود یعنی سود حداکثری است، هر آنچه که در مقابل این مسیر باشد را به روشهای مختلف بر خواهد داشت و به عهد و پیمانها – مادامی که خوی استکباریاش تغییر نکرده باشد – کوچکترین اعتنایی نخواهد کرد.
محمدرضاشجاعیان
انتهای پیام/