در قسمتی دیگر از این برنامه حامد فقیهی با شعری جدید وارد شد و همه باهم آن را خواندند، بعد از قرعه کشی پنج خودروی وعده داده شده و پخش آیتمی جوان گفت: خاطره یازی خیلی خوب است، و بعضیها هستند که وقتی با آنها خاطرات را ورق میزنی انگار تمامی ندارد.
وی افزود: مهمان امشب هم کسی است که همه ما از او خاطره داریم، چه به عنوان یک پدر مهربان و بامزه در زیر آسمان شهر و یا یکی از مسافران باحال و دوست داشتنی.
سپس حمید لولایی وارد شد و ضمن تبریک میلاد امام رضا، همه حاضران را با چشم های بسته ابتدا به سمت شلوغی، همهمه، آلودگی و اتفاقات دیگر موجود در تهران برد و بعد به طرف سرسبزی، آرامش و ویژگیهای شمال کشورمان رفت.
وی در ادامه از کودکیاش، آیکیو پایین (البته از قول خودش) و علاقه شدید به بازیگری از آن زمانها تعریف کرد و گفت: وقتی بچه بودم از پشت سینما نزدیک خانهمان که در محله نظام آباد و امام حسین بود فیلمهای دور ریخته شده را خمع میکردم و به هم می چسباندم و می دیدم،و بعد از اینکه برادرم آپاراتی را از روی کتابش درست کرد، فیلمهای قدیمی را میگرفتم و در آشپزخانه متروک خانه مان برای دوستانم نمایش میدادم.
بازیگر نقش خشایار همچنین از دویدنهایی که برای رسیدن به ماشینهای اولین کار تلویزیونیاش یعنی سربداران داشت اینگونه گفت: روزی برای رسیدن به ماشینها که برای فیلم به کاشان میرفتند مجبور شدم از خ دماوند تا فرشته را بدوم و در بین را پلیسها به من شک کردند و گرفتنم اما بعد با گریه و بازرسیم رهایم کردند، همینطور با 5 تومن حقوقی که از این کار گرفتم منهای 100تومنش که برای مادرم جاروبرقی خریدم بقیه را تا حدود 6 ماه خرج تهیه بلیط سینما و تئاتر کردم.
وی در ادامه از خجالتی بودن خود گفت و بعد باز خاطره دیگری از صرف کلمه بخاری که معلمش با زیرکی برای بیرون آوردن او از دنیای خیالی خود گفته بود، تعریف کرد.
پس از خداحافظی با این هنرمند و یادآوری مسابقه کتبخوانی بخوان و بخند جوان از محمد علی کریمخانی که خیلیها صدای او را با شعرای حرمت ملجأ در ماندگان شنیدهاند، دعوت کرد.
وی در ابتدا این شعر را با صدای ویژه خود خواند:
رأفت در آستان تو تفسیر میشود
دل با خیال حسن تو تسخیر میشود
صدها هزار نامهی آلوده از گناه
با یک نگاه عفو تو تطهیر میشود
پیش از اجل به خانهی چشمم قدم گذار
تعجیل کن فدات شوم دیر میشود
حتیّ سکوت در حرم تو عبادت است
اینجا نفس به یاد تو تکبیر میشود
اینجا اگر کبوتر دل آید از بهشت
اطراف گندم تو زمین گیر میشود
در میهمانسرای تو مهمان چو پا نهد
از میوههای باغ جنان سیر میشود
دیوانه میشود دل عاقل در این حرم
دیوانهای که عاشق زنجیر میشود
صیّاد را به نیم نگه صید میکنی
آهو به یک ضمانت تو شیر میشود
بیداریاش به عرش خدا با ملایک است
خوابی که در حریم تو تعبیر میشود
وبعد هم همان شعر معروف یعنی:
آمدم ای شاه، پناهم بده/ خط امانی ز گناهم بده ای حَرمَت ملجأ در ماندگان/ دور مران از در و، راهم بده ای گل بی خار گلستان عشق/ قرب مکانی چو گیاهم بده لایق وصل تو که من نیستم / اِذن به یک لحظه نگاهم بده، خوانده شد.
در پایان جوان خاطرنشان کرد که حدود 1250 سال پیش کسی به این دنیا قدم گذاشت که همه وجودش نور بود و ما در خانه ایشان مثل پروانههایی هستیم که گرد شمع جمع شدهاند تا ذرای از این روشنایی را در وجود خود احساس کنند.
ما باید کاری انجام دهیم که ایشان احساس غربت نکنند و شانه به شانهشان حرکت کنیم.
بعد از صحبتهای رامبد، کریمیان برای همه بیماران دعا کرد که به حق عظمت امام رضا شفا بگیرند و این قسمت از خندوانه هم با حضور مداح اهل بیت به پایان رسید.
شاد باشید.
گزارش از: فاطمه شهدوست
انتهای پیام/