حتما لطیفههایی که درباره برنامه ماه عسل ساخته میشود به گوش شما هم رسیده است. فکر میکنید اینکه این برنامه به شوخیها و سرگرمیهای مردم راه پیدا کرده چه معنیای میتواند داشته باشد؟
به نظرم بیش از هر چیز به طیف وسیع مخاطبان این برنامه مربوط است. من حس خوبی به این اتفاق دارم. مردم جنس برنامه ماه عسل و مهمانانش را با دیگر برنامههای تلویزیون متوجه میشوند و شاید به همین دلیل است که این شوخیها را میسازند.
البته این مساله طبیعی است چون ماه عسل یک برنامه تخصصی درباره موضوع ویژهای نیست. مثلا یک برنامه صرفا فوتبالی نیست یا برنامه صرفا سینمایی. ماه عسل یک برنامه اجتماعی است و در نتیجه موضوعات متنوع و بسیار گستردهای در آن طرح میشود، بنابراین دایره مخاطبان این برنامه هم گستردهتر از بسیاری برنامههاست و همین باعث میشود در این دایره سر و کله، دیدگاهها و آرای مختلفی پیدا شود. شاید بهدلیل تفاوت دیدگاهها این اتفاق کاملا طبیعی باشد، چون درباره موضوعات اجتماعی و خود زندگی در این برنامه حرف میزنیم و آدمها در این باره نظرات مختلفی دارند.
گاهی یک برنامه آنقدر در فرهنگ یک کشور جا پیدا میکند که وارد ادبیات، سینما و تاریخ یک کشور میشود و جایگاه ویژهای پیدا میکند. ماه عسل به اینجا رسیده است؟!
هیچ پیشبینی خاصی در این باره ندارم، نمیدانم شاید در آینده این اتفاق بیفتد، اما میدانم این برنامه تا امروز مهمانان زیادی داشته که زندگی آنها مورد توجه کارگردانان قرار گرفته است مثلا داستان خانمی که مدتی در چاه گرفتار بود مورد توجه شش نفر از کارگردانان کشورمان قرار گرفت و برای ساخت فیلم یا سریالی درباره زندگی او اظهار علاقه کردهاند یا مثلا مواردی بوده که کارگردان یا تهیهکنندگانی هم در سینما و هم در تلویزیون از من خواستهاند ماه عسل را در آثار آنها بازسازی کنم. به عنوان نمونه میخواستند قهرمان فیلم یا سریالی که میسازند در قسمتی به برنامه ماه عسل بیاید. همین امسال برای یکی از سریالهایی که ماه رمضان به نمایش درآمد، چنین پیشنهادی داشتم. کارگردان میخواست که شخصیت سریال به برنامه ماه عسل بیاید و آنها از این اتفاق فیلم بگیرند و به عنوان بخشی از سریال به نمایش بگذارند، اما من نپذیرفتم.
البته ماه عسل اکنون حالا یک نشان (برند) شناخته شده است. آن عده که از من تعریف میکنند برای این است که عملکرد مرا در ماه عسل دوست دارند و عدهای که از من خوششان نمیآید دلیلشان این است که من در ماه عسل خوب نیستم. این یعنی ماه عسل برای مخاطب از من مهمتر است. این قاب، فرم و در مجموع این ماهیت، از مجریاش مهمتر است.
من هیچوقت برای آینده این برنامه نقشه نکشیده و صرفا تلاش کردهام که خودم در این برنامه زندگی کرده و مخاطبانم را به همین کار دعوت کنم.
فکر میکنم بعد از چند سال، حالا این مهمانان برنامه هستند که به دنبال شما میآیند. درست است؟
بله، اما معمولا آنهایی که خودمان انتخاب میکنیم تعدادشان خیلی بیشتر از کسانی است که خودشان سراغ ما میآیند. شاید بتوانم بگویم 5 درصد کل مهمانان ما کسانی هستند که معرفی میشوند و 95 درصد را خودمان کشف میکنیم. تعداد آدمهایی که فکر میکنند داستان زندگی شان به درد ماه عسل میخورد، خیلی زیاد است. الان تقریبا روابطعمومی سازمان درگیر این مساله است و جالب این که تقاضای مردم دامن واحدهای فنی را هم گرفته است!
تیتراژ اول ما از تصاویری است که مردم فرستادهاند. از مناطق مختلف کشور حتی کشورهای دیگر. اکنون یک آرشیو قوی از فیلمهای مردم داریم که تعدادشان به 50 هزار تا رسیده و سه نفر فقط کارشان دیدن این فیلمهاست، ضمن اینکه خود من هم به محض فراغت آنها را تماشا میکنم. برخی از این فیلمها کاملا حرفهای هستند یعنی مردم واقعا برای ما فیلم ساختهاند و برخی هم فیلمهای موبایلی هستند که ما سعی میکنیم از میان همه آنها آثاری را انتخاب کنیم و به نمایش بگذاریم.
اتفاقات امسال نشان میدهد که انتخاب مهمانهای ماه عسل سختتر و حساستر شده است.
به نظرم توقع بعضیها عجیب شده است.
یعنی چه؟
عدهای توقع دارند ماه عسل کاری خارقالعاده
کند. البته این عده بخش خیلی کمی از مخاطبان ما را شامل میشوند. تا به حال
بیش از چند صد برنامه ماه عسل از تلویزیون پخش شده است و مهمانان زیادی به
برنامه آمدهاند، طبیعی است که معدودی از مخاطبان ما فکر کنند که
مهمانهای خوبی به برنامه دعوت نکردهایم. شاید وقتی میبینند که کسانی را
که شبیه به تصورات خودشان است به برنامه دعوت نکردهایم حس میکنند برنامه
خیلی
خاص نیست.
اما مهم این است که بیشتر مخاطبان ما این طوری فکر نمیکنند. همین امسال سه مهمان داشتیم که تا به حال تلویزیون به این شکل به آنها نپرداخته است. من که یادم نمیآید تا به حال تلویزیون بچههای کار را نشان داده باشد یا در یک برنامه زنده و با حضور بیماران آلزایمری به این بیماران پرداخته باشد یا همین طور به مساله قصاص.
البته منظور من تنوع موضوعات برنامه نبود. انگار باید با هوشیاری بیشتری و با در نظر گرفتن همه جوانب مهمانان را دعوت کنید و در کنار هم روی صندلی ماه عسل بنشانید.
راستش را بخواهید من فکر میکنم امسال به جای نقد به شکل بیرحمانهای با ما برخورد شد. ما سال گذشته از دوستان مطبوعاتی و رسانهای که واقعا دلسوزانه ما را نقد کرده بودند، قدردانی کردیم و این مساله حتی باعث تعجب عدهای شد، اما امسال نگاه برخی افراد بسیار بیرحمانه بود وحتی من فکر میکنم مساله این افراد چیزی فراتر از برنامه ماه عسل است. من 15 سال است که در رسانه کار میکنم و حالا دیگر میفهمم آدمها بغض و حسادت دارند یا واقعا نقد میکنند.
یک نقد واقعی باید صریح، شفاف و سلامت باشد نه همراه با دروغ، افترا و تهمت. در نقد کردن باید حرفی زد که مردم وقتی برنامه را به صورت زنده دیدهاند یا فیلم آن را براحتی میتوانند در اینترنت پیدا کنند از شنیدن آن شاخ در نیاورند. امسال بیرحمیها و بیاخلاقیهایی دیدم که خیلی راحت میتوانستم پیش بروم و بتازم اما از ماه عسل یادگرفتهام که یک تنه به قاضی نروم.
در برنامه ماه عسل همیشه سعی کردهام همه جوانب را در نظر بگیرم و شرایطی فراهم کنم که حرفهای طرفین را بشنویم، اما برخی معتقدند این نقدها از سر دعواست و در دعوا حلوا خیرات نمیکنند! کاش میدانستند اظهار نظر یک طرفه و تازیدن و براق شدن و اتهام زدن خیلی زشت و تلخ است.
قبول دارید که برنامه ماه عسل همیشه دستش از دیگر برنامهها بازتر بوده و از حمایتهای جدی سازمان برخوردار است؟
بله و مهمترین دلیلش آن است که ماه عسل برنامه مردم است، فقط و فقط خود مردم. بسیاری از مدیران تلویزیون و مسئولان به این برنامه تعصب دارند و پذیرفتهاند که مردم با این برنامه ارتباط برقرار کردهاند. به نظر من محبت مسئولان و مدیران تلویزیون شامل ما شده است، اما قبول ندارم ما کارهایی میتوانیم بکنیم که برنامههای دیگر نمیتوانند.
اما خیلی اتفاقات برای اولین بار در برنامه شما رخ میدهد. این ماه عسل است که با کودکان کار یا بیماران آلزایمری حرف میزند آن هم به طور زنده!
خب برای اینکه من مسئولیت و خطر این کارها را پذیرفتهام. در این باره مدیران سازمان نه تنها به ما در مقایسه با دیگران اختیارات بیشتری ندادهاند، بلکه خیلی جاها ما بیشتر شامل سختگیریها میشویم چون مباحث ما حساس است.
منظورتان از پذیرفتن مسئولیت چیست؟
جسارت میخواهد که دو خانم در مقابل شما به عنوان مجری بنشینند که هر دو مبتلا به آلزایمر هستند، سنشان زیاد است و هر آن ممکن است فراموش کنند در یک برنامه زنده تلویزیونی حضور دارند. ما حتی مهمانانی داشتهایم که تا زمان پخش آگهیها یا حتی پایان برنامه متوجه نشدهاند که برنامه به صورت زنده پخش شده است.
و همین باعث شده گاهی مهمانان شما چیزهایی بگویند که مناسب رسانه ملی نباشد و شما مجبور بشوید حرفهایشان را جمع و جور کنید!
طبیعی است. مهمانان برنامه ما حرفهایهای رسانه نیستند و قبول کنید که تعداد کسانی که حاضر باشند چنین خطری را بپذیرند، خیلی کم است.
واقعا قبل از برنامه به آنها توضیح نمیدهید که مراقب باشند یا مثلا هر چیزی را نباید در رسانه ملی مطرح کنند؟
اصلا. همه مهمانان ما میدانند به کجا آمدهاند و اصلا لازم نیست به آنها چیزی را توضیح بدهیم. من حس میکنم خدا لطف خاصی به این برنامه دارد که تا به حال ما به مشکلی جدی برخورد نکردهایم. خبرنگارانی که آمدهاند پشت صحنه برنامه، میدانند که من بیشتر از یکی دو دقیقه مهمانان برنامه را نمیبینم. در حد سلام و احوالپرسی و پرسشهایی مثل اینکه راحت هستید؟ سختتان نیست؟ و چیزهایی در همین حد نه بیشتر. البته همکاران من از قبل با این مهمانان آشنا شده، حرفهایشان را شنیده، آیتمهای تولیدی را ساختهاند و حسابی با آنها ارتباط دارند. ما همیشه با هم جلسه داریم، درباره مهمانان برنامه حرف میزنیم و برنامهریزی میکنیم اما همانطور که بارها گفتهام اگر یک بار با مهمان قبل از برنامه صحبت کنم دیگر برنامه تازگی و طراوتش را از دست میدهد.
لازمه کارتان این است که درباره مهمانان برنامه اطلاعات داشته باشید اما در عین حال گاهی لازم است طوری رفتار کنید که گویی از چیزی خبر ندارید و این تضاد گاهی لو میرود.
من بارها خیلی چیزها را هنگام گفتوگوی زنده در برنامه کشف کردهام. حق با شماست، من کدهایی در ذهنم دارم که براساس آنها ساختار سوالات در ذهنم شکل میگیرد اما چیزهایی هم هست که هنگام اجرای برنامه کشف میکنم. وقتی نکتهای درباره مهمان برنامه میدانم که نباید آن را رو کنم و در عین حال بحث را به آن سمت بکشانم، کار سختی در پیش دارم. بنابراین گاهی ممکن است خوب در بیاید و گاهی هم نه! یکی دیگر از مشکلات ما این است که در یک ساعت و 15 دقیقه هم کلی حرف داریم هم آیتم و وله و تیتراژ و تعداد زیادی مهمان. تقسیم کردن 40 دقیقه از بخش گفتوگوی برنامه بین پنج ـ شش نفر مهمان کار سختی است.
چرا و کدام مهمانها را تو خطاب میکنید؟
وقتی مهمان هم سن و سالم باشد، با او احساس راحتی کنم و حس کنم توی ذوق مخاطب نمیخورد او را تو خطاب میکنم و طبیعی است که بزرگترها و خانمها را شما خطاب میکنم. در واقع در برنامه همانکاری را میکنم که در جمع خانواده خودم میکنم. به دایی و عمو و مادرم نمیتوانم بگویم تو ولی هم سن و سالانم را تو خطاب میکنم.
جایگاه اجتماعی این افراد تاثیری در برخورد شما با آنها ندارد؟
نه. چرا باید تاثیر داشته باشد؟ به نظرم همه مهمانان را شما خطاب کردن کمی غیر واقعی میشود.
معمولا در حرفهایی که پایان هر برنامه میزنید تذکری میدهید که اول خطاب به تماشاگران است ولی به سرعت یادتان میآید که قبل از آنها خودتان را مخاطب قرار دهید. انتقادها باعث میشود یادتان بیفتد که قبل از دیگران به خودتان تذکر بدهید؟
نه اینطور نیست. این حرف را قبول ندارم. راستش خیلی پررو تر از این حرفها هستم اما نکته این است که بعد از این سالها آنقدر تعداد مخاطبان ما زیاد است و آنقدر بزرگ ترها و افراد جدی با جایگاههای مهم تماشاگر برنامه هستند که میدانم باید حواسم جمع باشد. از مراجع تقلید گرفته تا پدربزرگها و مادربزرگها، جوانها و نوجوانها و افراد کم سن و سال، همه تماشاگر برنامه ما هستند.
از تیتراژی که مخاطبان برایمان ساختهاند میشود فهمید، این برنامه چقدر و از چه طیفهایی مخاطب دارد. جاهایی که احساس میکنم، ممکن است از حرفهای من این حس ایجاد شود که دارم پیام یا درس میدهم حتما به خودم اشاره میکنم. یک لحظه این تصویر در ذهنم شکل میگیرد که این همه بزرگ تر دارند برنامه را میبینند بنابراین یا از آنها اجازه میگیرم یا به خودم تذکر میدهم چون فکر میکنم این طوری تاثیر بیشتری دارد. من خودم از بچگی عادت داشتم اگر کسی بهترین حرف دنیا را توی صورتم شلیک میکرد، نمیپذیرفتم اما اگر خودش را توی آن حرف شریک میکرد حس میکردم دلسوز من است. فکر میکنم همه ما اینطوری هستیم.
در مصاحبه سال گذشته گفتید با ماه عسل بزرگ شدهاید و دیگر آن کودک هیجان زده روزهای اول برنامه نیستید. فکر نمیکنید هنوز برخی از انتقادها و اتفاقات باعث هیجانزدگیتان میشود و به آنها واکنش نشان میدهید در حالی که میشود از کنارشان گذشت؟
من امسال تا پایان برنامه و تا این لحظه که با شما حرف میزنم، هیچ مصاحبهای نداشتم. در کل برنامه هم دو بار درباره دو مساله واکنش نشان دادم که یکی دروغ محض و اتهامی بود که خیلی بیرحمانه به ما زدند و دومی هم سو برداشت یا سو تفاهمهایی بود که دود از سرمان بلند کرد! یکی به اسپانسر برمیگشت و دومی مسالهای که درباره قصاص مطرح کردند.
نمیدانم یک نفر چطور میتواند آن هم در ماه رمضان مسئولیت چنین حرفهایی را بهعهده بگیرد یا با چه اندازه وجدان و چطور کسی میتواند اینقدر بیرحمانه و اینقدر قاطع دروغی را به جای واقعیت بنویسد و مکتوب کند! در حالی که این همه آدم دست به دست هم دادهاند و با نیت خیر کاری را انجام میدهند و این همه مخاطب دارند کارشان را تماشا میکنند. معتقدم وقتی این حرفها کمی از حد غرضورزیهای احتمالی بیشتر میشود، باید در موردشان حرف بزنیم.
این همه سال است که برنامه ماه عسل را اداره میکنید و بیواسطه با جذابترین سوژهها و آدمها مواجه شدهاید. درباره مردم به چه برداشتی رسیدهاید؟
امیدوارم با این حرف دچار سوءتفاهم نشوم اما برداشت من این است که ما آنقدر که احساسی هستیم، عقلانی نیستیم. پشت انتخابها، تصمیمها، حرکت و تمرینهای ما بیشتر از عقل، احساس وجود دارد. البته این مساله همیشه هم منفی نیست و گاهی حسنهایی هم دارد.
یک مثال ساده بزنم ما در برنامه روی یک موضوع کار میکنیم و ناگهان یک جریان بزرگ در جامعه به راه میافتاد در حالی که در طول سال خیلی سخت به همین موضوع توجه میشود. مثل فواره یک جریان قوی ایجاد میشود که با سرعت بالا میرود اما به همان سرعت فرو میریزد. این نقدی بودی که آقای آشنا به برنامه کرد و من همیشه فکر میکنم کاش بشود یک روزی کار ما شبیه لولهکشی باشد و بتوانیم جریان مستمر و مداوم درباره هر موضوعی ایجاد کنیم که آهسته و پیوسته ادامه داشته باشد.
خب ماه عسل با شکل فعلی بیشتر به این روحیه در مردم ما تلنگر میزند و به احساساتگرایی اوج بیشتری میدهد.
نوع واکنش مردم به موضوعاتی که ما طرح میکنیم متفاوت است. عدهای واکنش هیجانی و احساسی نشان میدهند و فراموش میکنند، اما کسانی هم هستند که سال 1386 تماشاگر برنامه ما بوده و از آن زمان سبک زندگیشان عوض شده است. من و همکارانم موضوع را یادمان رفته اما مخاطبانی بودهاند که موضوعات چنان در وجودشان نهادینه شده که تا امروز ادامه یافته است. با این حال قبول دارم، تعداد افرادی که برخورد هیجانی و احساسی دارند یا به عبارتی رفتار فوارهای دارند، بیشتر است.
فکر میکنید چطور میشود یک جریان مستمر شبیه لوله کشی آب را ایجاد کرد؟
کار راحتی نیست. من خودم برای رسیدن به این هدف راهکار قصه گفتن را انتخاب کردهام. خیلی از چیزهایی که در ذهن من پررنگ مانده، مربوط به قصههایی است که در دوران کودکی شنیدهام. قصهها و پیامهایشان در من نهادینه شدهاند و برای همین سعی کردهام در برنامه ماه عسل از شیوه قصهگویی استفاده کنم و برای مخاطبانم قصه بگویم تا در آنها تاثیر بگذارد چون اصولا دوام و قوام قصه زیاد است. به عبارتی اصول قصهگویی مانند مقدمه چینی، نقاط عطف و طلایی را رعایت کردهام. چون این شیوه کمک میکند از هر قصهای چیزی در درون ما تهنشین شود و روزی به کارمان بیاید.
برداشت شما از ماه عسل 93 چیست؟
دریافت من از ماه عسل 93 این بود که این برنامه برای مردم مهم است و به آن حساس هستند؛ آنقدر که ممکن است من که مولف، تهیهکننده و مجری این برنامه هستم را تنبیه کنند و گوشم را بپیچانند. این خیلی جالب است که اثر از خالق آن اهمیت بیشتری پیدا کرده است. اگر چند سال پیش بود نمیتوانستم این مساله را درک کنم اما حالا برایم خیلی جالب است که این بچه هفت هشت ساله اینقدر برای مردم حرمت پیدا کرده است که به همه چیز آن دقت دارند.
من برنامههای دیگری هم در تلویزیون داشتهام، اما اصلا به این اندازه کاوش و دقت و رصد کردن از مخاطب ندیدهام. مثلا ما به هیچ عنوان بازی پیامکی با مردم نداریم، یک شماره داریم که هر کسی دوست داشته باشد پیام میدهد اما بهطور میانگین در هر برنامه 200 هزار پیامک از مردم میرسد که وقتی آنها را بخوانی احساس میکنی با جماعتی طرف هستی که دارد مثل عقاب برنامه را نگاه میکند. این همه تحلیل و تیزبینی برای من عجیب است.
خسته نباشید جناب علیخانی