۴ سکانس از گفت وگوهايي براي ازدواج

بي شک يکي از راه هايي که براي رسيدن به شناخت کافي دختر و پسر درپيش گرفته مي شود، گفت وگوهاي قبل از ازدواج است که البته مديريت شده و زير نظر خانواده ها انجام مي شود.

مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛

بايدها و نبايدهاي گفت و گوهاي پيش از ازدواج از ديدگاه مشاور خانواده

شناخت کافي و مبتني بر عقلانيت و منطق از ملزومات اساسي يک ازدواج موفق است؛ نکته اي که همواره از سوي کارشناسان و مشاوران ازدواج گوشزد شده و مورد تاکيد قرار گرفته است. اما سوال اين جاست که اين شناخت قبل از ازدواج، چگونه و از چه راهي ميسر خواهد شد؟ بي شک يکي از راه هايي که براي رسيدن به شناخت کافي دختر و پسر درپيش گرفته مي شود، گفت وگوهاي قبل از ازدواج است که البته مديريت شده و زير نظر خانواده ها انجام مي شود؛ گفت وگوهايي که اگر مبتني بر منطق و در مسير صحيح و اصولي باشد مي تواند تا حد زيادي به دختران و پسران در آستانه ازدواج و خانواده هاي آنان کمک کند.

البته بايد توجه کرد که شکل گيري صحيح اين گفت و گو ها نيازمند اين است که خانواده ها و جوانان آموزش هاي لازم در اين زمينه را ببينند هرچند تاکنون توجه چنداني به موضوع آموزش مهارت هاي پيش از ازدواج نشده است. از همين رو ساعتي با جواناني که به همراه خانواده هايشان پارک ملت مشهد را براي گفت و گوها و کسب شناخت از يکديگر انتخاب کرده اند همراه مي شويم تا نوع گفت وگوهاي پيش از ازدواج را از منظر اين افراد به تصوير بکشيم؛ اين که تا چه حد اين روابط زير نظر خانواده هاست و به سمت شناخت صحيح از يکديگر پيش مي رود؟ و يا اين که تا چه حد گفت و گوهايشان بر طبق اصول و قاعده است و به بي راهه کشيده نمي شود.

سکانس اول: سقفي به بلندي آرزوهاي آرماني

شايد خيلي ساده انگارانه باشد که تصور کنيم تمام دقايق يک گفت وگوي پيش از ازدواج بر اساس منطق و در مسير حاصل شدن شناختي دقيق از يکديگر پيش مي رود؛ ضعف آموزش موجب شده که خيلي از اين گفت و گو ها به محلي براي تثبيت و البته تحميل خواسته هاي دو طرف تبديل شود که در فرهنگ عامه از آن به عنوان «گربه را دم حجله کشتن» ياد مي شود. شرايط حميدرضا و الهه هم همين طور است؛ دو جواني که روي نيمکتي رو به آب نماي پارک ملت نشسته اند در حالي که مادرهايشان کمي آن سو تر روي نيمکت ديگري در حال گفت و گو با يکديگر هستند، هرچند با اکراه زياد مرا در جمع خصوصي و البته خودماني شان مي پذيرند اما صحبت را بدون درنگ ادامه مي دهند. در همين چند دقيقه همنشيني راحت قابل فهم بود که الهه دنبال ساختن سقف است،

اما نه سقفي براي سرپناه بلکه سقفي براي آرزوهايي که تمامي ندارد و توقع دارد همه آن ها به دست حميدرضا برآورده شود! سقف آرزوهايش را هم، چنان بلند مي سازد که زندگي زير آن را سخت و دشوار مي کند؛ حميدرضا هم بي توجه به اين مسائل فقط قول مي دهد و وعده؛ چه در مقابل خواسته ها و آرزوهاي منطقي و چه در مقابل نمونه هاي غير منطقي آن.

بعد از چند دقيقه صحبت، لحظه اي سکوت مي کنند و من از فرصت استفاده مي کنم و وارد بحث شان مي شوم. از حميدرضا درباره گفت وگويشان که احتمالا تا چندي ديگر به پاي سفره عقد کشيده مي شود سوال مي کنم که مي گويد: «تقريبا 2 ماهي مي شود که با خانواده ام به خواستگاري الهه رفته ام، قرار است در چند جلسه بيشتر باهم آشنا شويم و امروز هم موعد يکي از همين ديدارهاست.» آن‌ها هر دو 25 سال دارند و آن طور که خودشان مي گويند قرار است تا يک ماه ديگر مراسم عقدشان برگزار شود.

گفت و گويمان را ادامه مي دهم و اين بار سوالي درباره محتواي صحبت هاي شان مي پرسم؛ اين که چرا با بي توجهي به ضروريات زندگي مشترک به حاشيه مي پردازند؟ سوالم با واکنش الهه مواجه مي شود که حق به جانب پاسخ مي دهد: «براي صحبت کردن درباره ضروريات زندگي و شناخت اخلاق همديگر وقت زيادي داريم؛ يک عمر زندگي مشترک وقت زيادي براي رسيدن به شناخت است و اين فرصت ها بايد صرف شناساندن نيازها و خواسته هاي مان به يکديگر شود.»

حميدرضا هم با تکان دادن سرش حرف هاي الهه را تاييد مي کند. اين سوال من خودش سوژه اي مي شود که دوباره صحبت هاي شان از سر گرفته شود.

سکانس دوم: نگراني و اميدواري

معمولا سخت مي شود وارد خلوت ديگران شد، در اين گزارش يکي از سخت ترين کارهاي ما همين بود که البته در برخورد با مجيد و سميه سخت تر هم شد. هرچند مخالفتي درباره حضورم در جمع دو نفره شان نداشتند اما به زحمت چند کلمه اي حرف مي زدند و بعد سکوت مي کردند! همين وضع هم باعث شد تا درباره رابطه پيش از ازدواج شان سوال کنم که اتفاقا قفل سکوت شان را نيز باز کرد.

آن طور که مجيد مي گويد، آن ها پسرعمو و دختر عمو هستند و مدتي است که تصميم گرفته اند با هم ازدواج کنند. درباره اين ديدارها و روابط پيش از ازدواج شان مي پرسم که پاسخ مي دهد: «من و سميه به دليل رابطه خويشاوندي، شناخت کاملي از يکديگر داريم اما هيچ وقت درباره زندگي مشترک و آينده مان فکر نکرده ايم؛ هرچند نگران آينده هستيم اما کاملا اميد داريم و با توکل به خدا زندگي مان را آغاز مي کنيم... امروز هم چندمين جلسه است که با سميه قرار گذاشتم تا بيشتر درباره آينده مان صحبت کنيم. البته پدرهايمان نيز همراه ما به پارک آمده اند.»

مجيد به قول خودش هنرمند است، 23 سال دارد و کارگرداني مي خواند، چند فيلم کوتاه هم ساخته است، سميه هم 21 سال دارد و در حال حاضر در رشته عکاسي مشغول تحصيل است. يکي از مواردي هم که از آن به عنوان مشکل ياد مي کنند، ادامه تحصيل شان است: «از دوران دانشجويي ام تقريبا دو سال ديگر باقي است؛ بعدش هم که بايد بروم سربازي، کلافه شده ام، نمي دانم چطور با اين شرايط مي شود زندگي را آغاز کرد، البته سميه و عمويم حرفي ندارند، فقط خودم نگرانم.»

سميه حرفش را تاييد مي کند و مي گويد: مجيد درست مي گويد البته من زياد نگران تحصيل و سربازي او نيستم، بالاخره با صبر و توکل مي شود مشکلات را پشت سر گذاشت.

مجيد نگاهي به ساعتش مي اندازد و متوجه مي شوم که عجله دارد، به همين دليل آخرين سوالم را مي پرسم: اين ديدارها و صحبت کردن ها چقدر به شما کمک مي کند که همديگر را بيشتر بشناسيد؟

- اول که به پيشنهاد خانواده خواستيم با هم قرار بگذاريم و صحبت کنيم فکر مي کردم کار بيهوده اي است، ما همديگر را خوب مي شناختيم، اما وقتي که شروع کرديم به صحبت کردن تازه فهميديم که حرف هاي با اهميت زيادي وجود دارد که اصلا درباره آن بحث نکرده ايم؛ به نظرم اگر قبل از ازدواج چند جلسه اي با نظارت خانواده‌ها دونفر باهم صحبت کنند و از دغدغه ها و نگراني هاي شان بگويند و بيشتر يکديگر را بشناسند، زندگي مشترک آينده شان بهتر خواهد بود.

سکانس سوم: بي راهه...

هميشه شرايط آن طور که ما فکر مي کنيم نيست؛ گاهي خلاف نظر ما پيش مي رود و ممکن است راه را به بي راهه بکشاند. شايد بتوان شرايط اردلان و ليلي را هم در همين دسته دانست؛ 2 همکلاسي که در رشته حسابداري دانشگاه آزاد درس مي خوانند و به تازگي هم با يکديگر آشنا شده اند. گوشه اي پر رفت و آمد از پارک ملت نشسته اند و در حال صحبت کردن هستند.

درباره سن و سال شان چيزي نمي گويند اما اردلان مي گويد که ليلي تقريبا يک سال از او بزرگ تر است. آن ها طوري از آينده صحبت مي کنند که در ظاهر واقعا مي توان نتيجه گرفت براي آينده شان برنامه ندارند: «من و ليلي واقعا به يکديگر علاقه داريم، موضوع را هم به خانواده ها گفته ايم اما مشکل اين جاست که خانواده ام درباره سن ليلي ايراد مي گيرند و مي گويند که زن نبايد از مرد بزرگ تر باشد، اما يک سال که چيزي نيست!»

درباره ديدارها و گفت وگوهايشان با وجود مخالفت خانواده ها سوال مي کنم که اردلان اين طور پاسخ مي دهد: « خودمان هم راضي نيستيم که بدون رضايت خانواده ها، همديگر را ببينيم اما چه کنيم که آن ها به دليل اختلاف سني مخالف ازدواج ما هستند.»

ليلي که در طول اين صحبت ها سکوت کرده بود، شروع به صحبت مي کند و مي گويد: نمي دانم عاقبت رابطه ما چه مي شود من به شدت نگران آينده مان هستم...

سکانس چهارم: رستگاري

صادق و مريم سوژه بعدي ما هستند؛ نزديک شان مي شوم و با هماهنگي آ ن ها دقايقي را هم کنار اين دو جوان مي نشينم. آن طور که از صحبت هاي صادق ومريم متوجه شدم، آن ها 6 ماه است که دوران عقد را مي گذرانند و گويا در اين مدت بحث ها و اختلاف نظرهاي بسياري با هم داشته اند: «مشکل من و مريم بر سر اختلاف نظرهاي جزئي است، به همين دليل هم چند جلسه اي را با هم و بدون هيچ دغدغه و نگراني گفت وگو کرديم تا بتوانيم اختلاف نظر هاي مان را برطرف کنيم.»

از صادق سوال مي کنم که آيا بهتر نبود ديدارها، صحبت ها و روابط اين گونه تان را پيش از ازدواج انجام مي داديد تا اين اختلاف نظرها کمتر شما را اذيت مي کرد؟ او کمي فکر مي کند و پاسخ مي دهد: قطعا همين طور است؛ ما زياد از معجزه گفت و گو و حرف زدن بر سر اختلاف نظرها و رسيدن به نتيجه آگاهي نداشتيم، اگر مي دانستيم، قطعا قبل از ازدواج در اين زمينه صحبت مي کرديم.

الزامات، بايد و نبايدهاي آشنايي هاي پيش از ازدواج

همانطور که در اين 4 سکانس از روايت هاي واقعي گفت و گوهاي پيش از ازدواج خوانديد، هيچ کدام از افراد از يک رويه ثابت پيروي نمي کردند، در يک نمونه آرزوهاي شان را اصل قرار داده بودند و در نمونه اي ديگر نگراني هاي شان را، اما به واقع سوال اين است که الزامات، بايدها و نبايدهاي گفت و گوهاي پيش از ازدواج چيست؟ چه موضوعاتي بايد اصل باشد و به چه مواردي نبايد پرداخت؟ اين سوال ها را با ساسان اميرکلالي مشاور ازدواج و خانواده در ميان گذاشتيم و پاسخ گرفتيم که در ادامه مي توانيد بخوانيد.

او مرحله اول ازدواج را آگاهي داشتن از دليل ازدواج، خواسته ها و سبک زندگي خود عنوان مي کند و مي گويد: آشنايي با خصوصيات روحي و رواني، سبک زندگي و خواسته هاي طرف مقابل مرحله دوم ازدواج است که اين مرحله معمولا از طريق گفت و گوهاي پيش از ازدواج انجام مي شود.

اميرکلالي مثالي مي زند و ادامه مي دهد: دختر و پسر در جلسات آشنايي پيش از ازدواج مي توانند موارد مختلفي را به بحث بگذارند؛ اين که در حوزه مسائل مالي چه وضعيتي دارند يا با چه شرايطي مي توانند کنار بيايند يکي از اين نمونه هاست.

او سپس به سکانس اول از گزارش ما اشاره مي کند و مي گويد: چانه زدن بر سر آرزوهاي آرماني و ايده آل و روياها درست نيست؛ البته خواسته ها و انتظارات بايد مطرح شود اما به صورت منطقي چراکه اگر اين خواسته ها و انتظارات مطرح نشود ممکن است در زندگي مشترک آن ها را با مشکل مواجه کند. بحث درباره اختلاف نظرها، خواسته ها، خط قرمزهاي زندگي، شناخت ويژگي هاي اخلاقي، ادامه تحصيل، شغل و ... مي تواند جزو بايدهاي گفت و گو در آشنايي هاي پيش از ازدواج باشد.نبايدها در آشنايي ها و گفت و گوهاي پيش از ازدواج نيز نکته اي است که اميرکلالي درباره آن چنين مي گويد: بيان برخي موارد بي اهميت در گفت و گوهاي پيش از ازدواج چندان ضرورتي ندارد و جزو نبايد هاست؛ مثلا اين که دختري درباره تعداد خواستگارانش و شرايط و ويژگي هاي آن  ها با طرف مقابلش صحبت کند موضوعي بي اهميت است که ممکن است تبعات خوبي هم نداشته باشد.

گفت و گو ها زير نظرخانواده

او البته از نظارت خانواده ها بر انجام گفت و گوهاي پيش از ازدواج به عنوان نکته اي مهم ياد مي کند و مي گويد: همانطور که در سکانس سوم اين گزارش به نمونه اي از آشنايي هاي پيش از ازدواج بدون اطلاع خانواده اشاره کرديد بايد گفت که اين موارد آسيب پذير است ؛ اگر دو طرف قصد ازدواج داشته باشند اما خانواده هاي شان به دلايلي راضي به اين ازدواج نباشند نبايد رابطه ها بدون اطلاع خانواده ها ادامه يابد چون که وابستگي هاي روحي و رواني و مشکلات عاطفي را به دنبال خواهد داشت و موجب بروز مشکلات بلند مدتي براي آن ها و خانواده هايشان خواهد شد؛ بنابراين دو طرف اگر احساس مي کنند نمي توانند خانواده را راضي کنند بايد به رابطه شان پايان دهند./خراسان
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۱
Iran (Islamic Republic of)
مرتضی از تبریز
۱۷:۱۴ ۰۹ شهريور ۱۳۹۲
در جوامع امروزی که برای هر نیاز و هر کاری برنامه ای مدون وفق فرهنگ جامعه تهیه میشود متاسفانه در جامعه ما برنامه های تهیه شده یا کپی برداری از جوامع غربی است و یا مغلطه ای از فرهنگ ایرانی و غربی مثلا سالهاست که عکس باربی و شخصیتهای کارتونی غربی در روی دفاتر و کیف مدارس بچه های ما نقش بسته و تازه امسال میفهمیم که چه جفایی در حق بچه های معصوممان کردیم جالب است که در مورد مسئله مهم ازدواج هنوز هم به نتیجه اشتباه کارهای خود پی نبردیم و همچنان بی برنامه پیش میرویم و وضع روحی و روانی جوانمان را شبه غربی کردیم حالا کی میخواهیم بخود آییم خدا میداند
آخرین اخبار