باشگاه خبرنگاران؛ بخارا يك نشريه قطور تخصصي در زمينه ادبيات است كه قطعاتي از شعراي مختلف را در حجمي برابر با يك كتابچه در صفحات مياني هر شمارهاش منتشر ميكند.
بخارا داستان كوتاه و نمايشنامه هم چاپ ميكند مقاله هم دارد، در كار سينما و سياست و جامعهشناسي هم دخالت ميكند و لابد با اين اوصاف كمكم تصور ميكنيد كه درباره يك بسته پرمحتواي علمي بحث ميشود اما واقعيت چنين نيست.
كدام يك از مقالات بخارا در چند ساله اخير چيزي غير از تكرار مكررات كسالتآور بوده و كدام شعر، داستان يا نمايشنامهي منتشر شده در آن مجله ذرهاي و و بلكه كمتر از ذره اي حاوي ارزش زيباييشناختي است؟ امروز دچار قحط المجله در عالم ادبيات هستيم و خبري از (سخن) و (يغما) ما و ... نيست و دراين بازار بيكالا خر مهرهاي به نام بخارا ميتواند خودش را مرواريد قالب كند.
حال و هواي نشريه بخارا حال و هواي اديب نمايان ورشكستهاي است كه گرايشات فكري فرسودهاي داشتند و اكنون كه بساط اين نحلهي فكري در تمام دنيا جمع شده هنوز هم عدهاي پيرو پاتال لايتغير و ركودزده در آن نشريه مطالبشان را گرد هم ميآورند و به بازار نشر ميفرستند.
در آخرين شماره از اين نشريه قطعهاي از "منصور اوجي" به چاپ رسيده كه از نثر دانشآموزان دوره راهنمايي ضعيفتر است اما گوينده آن خودش را شاعر اسم داده و چرندي كه گفته را شعر.
بخارا اين قطعه را به چاپ رسانده و فكر كرده چنين كاري يعني ساختار شكني و ساختارشكني يعني روشنفكري و باسوادي!
توجه كنيد؛
از جماعت زنان دلم گرفت
آن جماعت عظيم
روز جشن
صبح عيد
يك كبوتر سفيد بينشان نبود
جملگي سياه
جملگي كلاغ
اين چند كلمه به نظر شما چقدر ارزش بلاغي و ادبي دارد؟ چه تشبيه و استعاره و طباق و حسن تعليل و مراعات نظيري و چه ... در آن ميبينيد؟
اصلا خدا كند اين توهين به خانمهاي چادري بهانهاي شود كه اين يك دانهي مجلهي مثلا ادبي تعطيل گردد تا ما بگوييم چنين چيزي نداريم و چنين بنايي بايد از اول خلق شود يكي از همكاران تدوينگرم در كمتر از 30 ثانيه در جواب آقاي "اوجي" سروده اند كه از قطعهي منصورخان نيم بند خيلي قويتر به نظر ميرسد.
در پايان اين نگارش توجه شما را به آن شعر جلب ميكنم.
از مجله بخارا دلم گرفت
آن مجله وزين
روز جشن
روز عيد
يك نگارش قوي در ميان نبود
جملگي سياه
جملگي چرند