به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، وبلاگ حدیث در جدیدترین نوشته خود مطلبی را به شرح زیر آورده است:
این روزها کم نیستند محافلی که مباحث نیازمند به تفسیر و تحلیل فلسفی را بدون هیچ گونه توضیحات روشنگرانه به خورد جوانانی می دهند که تشنه دانستن حقیقت هستند ... که التبه این میل به دانستن ، دو لبه بسیار تیز دارد ... یعنی هم باید باشد و مورد نیاز است برای رشد و تعالی و هم اگر در راه درست هدایت نشود و به پاسخ درستی نرسد ، می تواند برنده تر از مرحله اول ، البته در راه اشتباه باشد ...
در این میانه و روزهای تقابل تعارض گونه سنت و مدرنیته ، بهترین فرصت پیش آمده برای متجددین که با استفاده از الفاظ دهان پرکن و اسامی فلاسفه بزرگ غرب ، جوانان از همه جا بی خبر ( که البته این بی خبری قسمت اعظمش از جانب خود ماست که به درستی آنان را تغذینه فرهنگی نکرده ایم ... ) در مرحله اول فقط برای این که نشان دهند چیزی بارشان است ، از این اسامی استفاده می کنند ... در مرحله بعد وقتی احاطه شدند توسط این تفکرات ... دیگر کار از کار گذشته و آنوقت است که می بینند چنان در پیچ و خم این مباحث اعتقادی به در و دیوار خورده اند که دیگر نای بلند شدن ندارند ...
در چند یادداشت آینده به ترتیب الویت مباحثی در این زمینه ارائه می گردد ... در مرحله اول بد نیست به طور کلی با اسامی و اعتقادات فلاسفه ای آشنا شویم که این روزها نقل محافل جوانان مدعی روشنفکری هستند ... البته بدون آنکه بدانند در مورد چه شخص و چه عقیده ای حرف می زنند ... خود ما ، چقدر با اندیشه های فلاسفه بزرگ جهان اسلام آشنا هستیم و مطالعه داریم ؟ واقعاً جای تعصف دارد که جوان مومن و مذهبی ما بخواهد در بحث هایی اینچنین سر را به زیر بیافکند ... آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم ....
آیا
عقل به تنهایی برای رسیدن ایمان به اعتقادات کافی است ؟ این سوال مهمی است
که بین جوانان مطرح می کنند و آنان را در هاله ای از ابهام و تردید و
تشکیک ، رها می کنند ... در این مرحله سوگیری های فکری را به دوشاخه هدایت
می کنند و وانمود می کنند که فقط همین دو راه وجود دارد ... یا توسط نیروی
عقل به اعتقاد می رسیم ... یا با نیروی حس و تجربه ... جوانان عزیز ما هم
بدون اینکه در مورد این مباحث در دین خود مطالعه کنند و سپس به بررسی
تفکرات فلاسفه غرب پف بپردازند به مقایسه ناقص و یک طرفه دست می زنند ...
کم نیستند فلاسفه بزرگ مسلمان که هم اکنون نیز اندیشه هایشان مورد بحث است
... این کمال بی انصافی است که داشته خودمان را به این آسانی و در عین بی
عدالتی و بی رحمی ، به فراموشی بسپاریم ... به طور مثال بد نیست بدانیم که
این بحث اصالت عقل در قرآن هم مورد تاکید قرار گفته و به تبع آن در آیات
بیشماری لغزشگاه های منتج به نتیجه شدن راههای عقلی را ذکر می کند و این
خود نشان می دهد که عقل در قرآن به اصالت پذیرفته شده است ... لازم است
برای شروع و ورود به مباحث بعدی ابتدا با
فلاسفه صاحب نظر غربی در این زمینه و تفکرات و دید شان نسبت به این مسئله ،
آشنا شویم ... همان هایی که فقط با افتخار و برای نشان دادن اینکه ما هم "
بله " اسامی و گاه تفکرات شان را بدون شناخت ، مطرح می کنیم ...
مشاهیر فلاسفه اصالت عقل :
1 - دکارت(1650-1596م) در فرانسه متولد شد . فلسفه را به درختی تشبیه میکند که ریشه آن متافیزیک و تنه آن فیزیک و شاخههای آن اخلاق ، طب و مکانیک میباشد .
در مورد هستی خداوند ؛«ایدههای روشن و متمایز، از آن خداست و از ذات کامل به دور است که فریبنده باشد چرا که فریبکاری جز نقص نیست».
فلسفه حقیقی در نزد او دارای دو جزء است ؛ مابعدالطبیعه و جزء دومش طبیعت است.
2 - پاسکال(1662-1623م) : عالم فرانسوی و فیلسوف و عارف دینی که ابتدا در فلسفه پیرو دکارت بود ، اما به زودی متمایل به مباحثات دینی شد.
در مورد خدا گفته است: «به وجود خدا گواهی میدهد نه عقل ؛ و ایمان از این راه به دست میآید و دل دلایلی دارد که عقل را بدان دسترسی نیست.»
3 - اسپینوزا(1677-1632م): فیلسوف عقلی مسلک از هلند . او نیکبختی را در شناسایی حقیقی که همانا شناخت خدا و عشق خردمندانه به او است میداند و ... .
در مورد سیاست و حکومت گفته است حالت طبیعی امکان آسایش را از انسان میگیرد . فلذا انسانها به فکر چارهجویی میافتند و جامعه سیاسی را تشکیل میدهند. وقتی حکومت بر اساس قرارداد تأسیس شد قوانین حکومت لازمالاجراست. عدالت عبارت از قوانین اجتماعی و ظلم عبارت از سرپیچی از قانون اجتماعی است .
4 - لایب نیتس(1776-1646) :گوتفرید ویلهلم نیتس در مورد روابط دیپلماسی کشورها بحث و گفتگو کرده و قصد داشت بین پروتستانها و کاتولیکها و بعد بین مسیحیان و یهودیها صلح ایجاد کند و مسلمانان را کافر میپنداشت .
برهان جهانی(نیاز ممکنات به واجبالوجود) ، برهان علت غایی(اثبات وجود خدا از راه نظام شگرف جهان) و برهان وجودی(چون ذهن ما قدرت تصور نامتناهی را دارد پس نامتناهی وجود دارد و همان خداست) از او است .
مشاهیر فلاسفه اصالت تجربه :
1 - فرانسیس بیکن(1625-1560) : بیکن انگلیسی پیامبر عصر ملی محسوب میشود. به نظر وی کار فلسفه شناخت واقعیت است و واقعیت در طبیعت و اشیاء ملموس پیدا میشود .
او گفته است که ما قادر به شناخت علت غایی نیستیم ، حد اکثر هنرمان این است که تشکیلات عناصر را بفهمیم اما این که چرا از این عناصر تشکیل شدهاند ، ما نمیفهمیم .
2 - توماس هابز(1679-1588) : وی از ماتریالیستهای جدید است و بیشتر در زمینه آراء سیاسی معروف است . او گفته است خدایی هست ولی ما نمیتوانیم بشناسیم ، چون خدا جسم نامتناهی است .
به گفته او هر کس طبیعتا طالب بقای خویش است و چون برای کامیابی خود ، دیگران را مانع میبیند طبیعتا نسبت به دیگران بدگمان میشود. وقتی که حس بدگمانی نسبت به دیگران پیدا شد ، حس دیگری به نام حس ستیزهجویی هم پیدا میشود. و این هم رقابت و خودپسندی را به وجود میآورد ... . او مخالف آزادی است چون میگوید مردم طی قراردادی حقوق خودشان را به حکومت واگذار کردند .
3 - جان لاک (1704-1622) : او معتقد است ذهن انسان مانند لوح سفیدی است که در آن چیزی نوشته نشده است و همه علوم پس از تولد و از طریق تجربه در لوح ذهن نقش می بندد .
فلسفه سیاسی لاک :
او همانند هابز معتقد است با بیان حالت طبیعی ، حالت جنگ و قرارداد اجتماعی اغاز میگردد . ولی برای لاک حالت طبیعی همان حالت جنگ نیست و در چهارچوب قانون هیچکس حق ندارد به زندگانی و سلامت دیگران زیانی برساند .
4 - جورج بارکلی (1753-1685) : از فیلسوفان تجربی مسلک انگلیسی است .
5 - جورج ویلهلم فردریک هگل (1831-1770) : او اصل ذات هستی را به نامهای مختلف میخواند و از آن میان ، آن را گاه خرد و گاه ایده مینامد و تاریخ را نمایان شدن آن میداند . ... نظام هگلی ، نظامی متحول است و همه چیز حتی «هستی» را نیز در پرتو تحول تاریخی مینگرد و به عقیده هگل هستی بر اصل تضاد قائم است .
اساس عقیده وی بر سه اصل استوار است : تز ، آنتیتز و سنتز . ... هگل با این جبر تاریخی که بر پدیدهها حاکم میکند به نوع استبدادی حکومت میرسد .
6
- آگوست کنت (1857-1798) : بنیانگذار فلسفه تحصیلی است . وی در اندیشههای
خود درباره پیشرفت جامعه به این نتیجه رسید که برای اصلاح جامعه باید
«انسانیت» به جای «خدا» به عنوان بزرگترین موجود دانسته
شود ، سنتها به جای پرستیدن این موجود بزرگ ، باید آن را ستایش کرد و همت
به کمال و رفاه او بست ، او این مقوله را «دین انسانیت» نامید .