اشعار برگزیده در وصف حضرت عباس (ع)

زیباترین اشعار شاعران کشورمان در وصف حضرت قمربنی هاشم (ع)، را در زیر مشاهده کنید.

به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت  گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، با آغاز دهه سوم محرم و برپایی خیمه های عزای سالار شهیدان (ع) و اصحاب باوفایشان، در زیر زیباترین اشعار را در وصف حضرت عباس (ع) انتخاب کرده‌ایم و در زیر برای شما به نمایش گذاشته‌ایم. باید در نظر داشت که تا امروز بیشترین اشعار شاعران آیینی و به اصطلاح هیئتی در وصف شهدای کربلا و خاندان آل الله است که در زیر به برخی از آنها اشاره شده است.
 
 
«تا روز محشر پرچمت بالاست عباس
مدیون کام خشک تو دریاست عباس

گرچه به ظاهر مادرت امّ البنین است.
اما به باطن مادرت زهراست عباس

پشت و پناه اهل بیتی یا اباالفضل
دلگرم نامت زینب کبراست عباس

یک رکن عاشورا اگر نام حسین است
نام تو هم یک رکن عاشوراست عباس

بر ارمنی‌ها هم کراماتت رسیده
لطف و کریمی تو یک دنیاست عباس

بابُ الحوائج منسبی شایسته‌ی توست
محشر دخیلت دست‌های ماست عباس

شرمنده‌ی لب‌های تو آب فرات است
کی مثل تو هم تشنه! هم سقّاست؟ عباس

اهل حرم در انتظار تو نشستند
دیدند که در علقمه غوغاست عباس

دیدند که با قدِّ خم برگشته مولا
داغ غم تو از رخش گویاست عباس

آمد حسین و خیمه ات را واژگون کرد
یعنی که افتاده دگر از پاست عباس

گفتا؛ از این پس من علمداری ندارم
بی تو حسین فاطمه تنهاست، عباس

گفتا به زینب؛ زیور از دستت دَرآور
شام غریبان بی تو واویلاست عباس

شش ماهه، لب تشنه، به آغوش رباب و
لبهاش مثل خشکی صحراست عباس

من با سکینه از تو و قولت چه گویم
حال تو را از من اگر که خواست؟ عباس…»

«رضا رسول زاده»

 
«به سمت آب زدی و زدی به آب سپس
کشید آب ز تصویر تو عذاب سپس

خجالت همه‌ی خیمه را کشیدی بعد
هزار بار شدی عاجز از رباب سپس

سوار اسب شدی راه زیر پایت رفت
زدی به چهره‌ی خود با عطش نقاب سپس

به سمت خیمه ولیکن تو خود نمی‌رفتی
نمود راه تو را اصغر انتخاب سپس

نخست راه تو را بست لشکری از تیر
کشید تیغ دو دم باد و آفتاب سپس

«هوا ز. جور مخالف چو قیر گون گردید»
به هیبت تو در آمد ابوتراب سپس

و تیغ دست تو را برد و تیر چشمت را
و گیر کرد دو پای تو در رکاب سپس

گلی به اسم اباالفضل شد اباال…فضل و
گرفت عمود ز. فرق عمو گلاب سپس

مورخان همه گفتند اگر عمو می‌ماند‌
نمی‌گرفت کسی مجلس شراب سپس»

«مهدی رحیمی»



«شب تاریک و آسمان تاریک
کفر آماده و امام غریب
میروم خیمه خیمه میگردم
دلم‌امشب گرفته است عجیب

دیدی‌ای دل که آخر عمری
جگرم سوخت بی قرار شدم
شرّل فامیل بد اسیرم کرد
پیش آقام شرمسار شدم

از امان نامه قصدشان این بود
که بلرزد تن زنان حرم
کور خواندند من ابالفضلم
جان عباس هست و جان حرم

از همان وقت پیش چشم خیام
شدم از شرم زار و جان بر لب
باید الان وضو بسازم و بعد
بروم دستبوسی زینب

السلام علیک سیدتی!
نوکرت آمده به دیدارت
چه شده غصه میخوری خانم
به فدای قدت علمدارت

خادم اهل بیت بودن را
مادرم عاشقانه یادم داد
نوکری کردن تورا بی بی
به تمام‌جهان نخواهم داد

شب بیست و یکم که یادت هست
پدرم بوسه‌ها بدستم داد
گفت: زینب امانت است عباس
دست‌های تورا به دستم داد

من به قربان چشم‌های ترت
سر عباس نذر معجر تو
من میوفتم ز. اسب روی زمین
تا نیوفتد به خاک پیکر تو

میخورم چهارهزار تیر و سنان
تا که یک سنگ از تو دور شود
میدهم چشم‌های خود را تا
چشم‌های غریبه کور شود

دور من هلهله شود غم نیس
دور باد از تو خنده‌ی اشرار
سر من‌را عمود میشکند
تا سرت نشکند سربازار»

«سید پوریا هاشمی»



«چشم تو دیدم و چشم‌تر من ریخت به هم
حال با وضع سر تو، سر من ریخت به هم

نه علمدارِسپاهم، که سپاهم بودی
تا تو پاشیده شدی، لشکر من ریخت به هم

مادرم آمده بالای تن بی دستت
از به هم ریختنت، مادر من ریخت به هم

قبل از آنی که تنم زیر سم اسب رود
ازتماشای تنت، پیکر من ریخت به هم

صحبت از معجر زینب شده از جا برخیز
حرف معجر شده و خواهر من ریخت به هم

بی تو ناموس مرا در ملاءعام برند
غیرت الله ببین دختر من ریخت به هم»

«محمود اسدی (شائق)»


 
«آه؛ آبت کرد نام آب آور داشتن.
چون که محکوم است هرساقی به ساغر داشتن

العطش از عمق جان نیزه‌ها برخاست تا
کثرت زخم تو شد منجر به کوثر داشتن

در نزاع تیر‌ها؛ تیر سه شعبه برد کرد
بود دعوا بر سر سهم برابر داشتن

قامتم تاشد عبا هم نیست یاری ام کند
سخت شد جسم تورا از خاک‌ها برداشتن

در تقلایی که چندین دفعه پایم جان دهی
باز داری آرزوی جان دیگر داشتن
دخترانم را بیا زیر پر و بالت بگیر

نعمت خوبی است جای دست‌ها پر برداشتن
سخت شد گویا به روی نیزه منبر داشتن

روی نیزه در کنار محمل زینب بمان
تاکه باشد دلخوشی اش سایه‌ی سرداشتن»

«محسن حنیفی»



«سهم من از زندگی چیزی به غیر از غم نشد
هیچکس غیر از برادرهام غمخوارم نشد

بعد تو عباس، زینب ماند و این نامحرمان
بعد تو دیگر برایم هیچکس محرم نشد

زود رفتی ماه من از آسمان خواهرت
فرصت حتی وداع ما دوتا باهم نشد‌
 
ای برادر هیچ در فکر امان‌نامه نباش
ذره‌ای از اعتبارت نزد زینب کم نشد

داشتم می‌آمدم در علقمه بالا سرت
در میان اینهمه نامرد نامحرم نشد

غصه سنگین تو پشت حسینم را شکست
هیچ داغی پس به سنگینی این ماتم نشد

کاشف الکرب الحسینی و پس از تو هیچکس…
بر دل خون حسین بن علی مرهم نشد

شمر مو‌های برادرزاده‌هایت را کشید
معجر اطفال بعد از تو دگر محکم نشد

تیر‌ها اینگونه‌ات کردند‌ای خوش روی من
ورنه هرگز صورت زیبای تو درهم نشد

با چه دشواری سوار ناقه عریان شدم
زانوان هیچکس در پیش پایم خم نشد»

«آرش براری»



«بر لب آبم و از داغ لبت می‌میرم
هر دم از غصه‌ی جان سوز تو آتش گیرم
مادرم داد به من درس وفاداری را

عشق شیرین تو آمیخته شد با شیرم
گاه سردار علمدارم و گاهی سقا

گه به پاس حرمت گشت زنان، چون شیرم
بوته‌ی عشق تو کرده است مرا، چون زر ناب

دیگر این آتش غم‌ها ندهد تغییرم
گر مرا شور و جوانی و بهار عمر است

از خزان تو دگر‌ای گل زهرا پیرم
غیرتم گاه نهیبم زند از جا بر خیز

لیک فرمان مطاع تو شود پا گیرم
تا که مأمور شدم علقمه را فتح کنم

آیت قهر بیان شد، ز لب شمشیرم
سایه‌ی پرچم تو کرد سرافراز مرا

عشق تو کرد عطا دولت عالم گیرم
کربلا کعبه‌ی عشق است و من اندر احرام

شد در این قبله‌ی عشاق دو تا تقصیرم
دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد

چشم من داد از آن آب روان تصویرم
باید این دیده و این دست دهم قربانی

تا که تکمیل شود حج من و تقصیرم
زین جهت دست به پای تو فشاندم بر خاک

تا کنم دیده فدا، چشم به راه تیرم‌
ای قد و قامت تو معنی «قدقامت» من‌
ای که الهام عبادت ز وجودت گیرم

وصل شد حال قیامم ز عمودی به سجود
بی رکوع است نماز من و این تکبیرم

جسدم را به سوی خیمه‌ی اصغر نبرید
که خجالت زده زان تشنه لب بی شیرم»

«حبیب الله چایچیان»


 
«وعده‌ای داده‌ای و راهی دریا شده‌ای
خوش به حال لب اصغر که تو سقا شده‌ای

آب از هیبت عباسی تو می‌لرزد
بی عصا آمده‌ای حضرت موسی شده‌ای

به سجود آمده‌ای یا که عمودت زده اند
یا خجالت زده‌ای وه که چه زیبا شده‌ای

یا اخا گفتی و نا گه کمرم درد گرفت
کمر خم شده را غرق تماشا شده‌ای

منم و داغ تو و این کمر بشکسته
تویی و ضرب‌های و فرق ز هم وا شده‌ای

سعی بسیار مکن تا که ز جا برخیزی
کمی هم فکر خودت باش ببین تا شده‌ای

مانده ام با تن پاشیده ات آخر چه کنم؟‌
ای علمدار حرم مثل معما شده‌ای

مادرت آمده یا مادر من آمده است
با چنین حال به پای چه کسی پا شده‌ای

تو و آن قد رشیدی که پر از طوبی بود
در شگفتم که در این قبر چرا جا شده ای»

«علی اکبر لطیفیان»


 
«تیر بر مشک زدند و زجفا خندیدند
یک صدا در همه کرب و بلا خندیدند

تا بسوزد جگر فاطمه و ام بنین
پایکوبان همه با ساز و نوا خندیدند

تا که زیبایی چشم قمر از هم پاشید
همره حرمله اولاد زنا خندیدند

سر او خورد شد از ثقل عمود آهن
تا که دیدند سرش گشت دو تا خندیدند

تا شنیدند حسین انکسر ظهری گفت:
به زمین خوردن شاه شهدا خندیدند

ضمن تبریک به هم سوی حرم می‌رفتند
قوم محروم زشرم و زحیا خندیدند

وقت پاره شدن گوش یتیمان حرم
ناکسان بی خبر از قهر خدا خندیدند»

«جواد حیدری»



«ذکـرِ لاحـول ولا قـوه الا باالله‌
می‌کند بدرقه یِ راهت اباعبدالله
 
تو امـیدِ حـرمِ فاطمـیـونی آری
همه یِ عشقِ منی باید عَلَم برداری

مشک برداشته باذکرِ مدد فاطمه رفت
پسرِ صف شکنِ شیرِ خدا علقمه رفت

صف به صف می‌شکند لشکرِ روباهان را
اسـدالله به چـَنگ آوَرَد این میـدان را

قول داده به سکینه… به رقیه… به حسین
وَ نَدارد نشدی حرفِ علـمگیر حسین

قبرِ خود کَنده اگر هر که بیاید طرفش
او رسید علقمـه یا علقمـه آمد طرفش

آب می‌خواست خودش را به لبِ او بزند
مـَرهـَمی بر جگرِ داغ و تبِ او بزند

جهشی کرد و کفِ دستِ اباالفضل نشست
دست‌ها شـُل شد و افتاد و دلِ ماه شکست

یاد لبـهـایِ گلِ فاطـمه بی تابش کرد
یادِ آن غنچه که از تشنگی و غم غش کرد

با خودش زمزمه می‌کرد و مناجات و دعا
دیگر این دست می‌آید به چه کارِ سقا؟!

دستِ من خیس شده دستِ رقیه خشک است
بهتر این است که برگردم از اینجا بی دست

یادش افتاد نـظـر کرده به آبِ دریا
گفت: جا دارد اگر من بدهم چشمم را

ذکرِ یاحـیدرِ او داغِ دلِ صحرا شد
گـُرز آمد سـرِ او مثلِ سرِ مولا شد

سرِ عباس شبـیهِ سرِ بابا شده بود
فرقِ سر تا دمِ اَبرویِ عمو وا شده بود

بسته شد دیده یِ ماه و کمرِ شاه شکست
چند باری پسرِ فاطـمه در راه نشست

می‌گذارد به رویِ چشمِ تَرَش قرآن را…
یا که بوسه زده با گـریه به دستِ سقا

پسرِ فاطمه از زندگی اش سیر شده
شیر را روی زمین دیده زمین گیر شده

زینب آمـاده یِ دورانِ اسارت می‌شد
عمو افتاد و به ارباب جسارت می‌شد

به زمین خوردنِ ارباب کـرم خندیدند
عمو افتاده و می‌سوخت حرم… خندیدند

نفسِ عمـّه یِ سادات شده تنگ چرا؟!
گوشواره بِبَر اما… بی حیا چنگ چرا؟!

سرِ سـاقـیِ حـرم بر رویِ نِی پهلو زد
ندبه خوان عمه شد و به محملش اَبرو زد»

«حسین ایمانی»



«آب از دست تو سقا به خدا حیران است
مشک و تیر و علمت تا به ابد گریان است

تک یل حیدری و بر تو بنازد زینب
با نگه صف شکنی کین طرق شیران است

ادب از مکتب تو درس ادب را دیده
معرفت را زتو‌ای جان اخا، بنیان است

همه اهل حرم از بودن تو دلگرمند
هیبت حیدری ات دلخوشیه طفلان است

باورم نیست که اینگونه زمین گیر شوی‌
ای برادر به خدا داغ تو صد چندان است

دم آخر چه شده بانگ اخا سر دادی؟
رمقی نیست به پایم بدنم لرزان است‌
 
ای علمدار چه می‌بینمو باور نشدم…
دست تو گشته جدا تیر در این چشمان است

حال با غربت خود گو چه کنم عباسم
ز ازل بین من و تو به خدا پیمان است

پاسدار حرم و لشکر من بعد از تو
غارت خیمه و آتش زدنش آسان است

بشکستی کمرم داغ برادر سخت است
سخت‌تر اینکه عدو بر غم من خندان است»

«علی بهرامی نیا»


 
«وقتی گدایی را پناهی نیست دیگر
جز کوچه‌ی چشم تو راهی نیست دیگر

جز تو به حاجت‌ها الهی نیست دیگر
این جذبه‌ها خواهی نخواهی نیست دیگر

تو شمعی و گرمای تو پروانه پرور

مشکت به دوشت بود و اشکم را گرفتی
ماهی و از خورشید هم غم را گرفتی

بی شک یداللهی که پرچم را گرفتی
دادی دو دستت را دو عالم را گرفتی

تا که بریزی زیر پای شاه بی سر

آمد سکینه از عمویش خواهشی داشت
اشکش شبیه دست گرمش لرزشی داشت‌
 
ای مرد طوفانی نگاهت بارشی داشت
کم کم که موج سینه ات آرامشی داشت

در فکر دریا رفتی و لب‌های اصغر

گفتی به آقایت که خون است آخر کار
لیلای من فصل جنون است آخر کار

انا الیه راجعون است آخر کار
حالا که می‌دانم که، چون است آخر کار

اول به دستم تیغ می‌دادی برادر

از تشنگی گرچه نگاهت تیره می‌شد.
اما همین که سمت لشگر خیره می‌شد

با تار و مار تیر مژگان چیره می‌شد
این منزلت باید برایت سیره می‌شد

تا که کسی چشمش نیفتد سوی خواهر

شق القمر شد که سرت بر شانه افتاد
انگار از تاج اناری دانه افتاد

از روی اسبت پیکرت مردانه افتاد
تیر سه پر در چشم پر پیمانه افتاد

با صورتت افتاده‌ای بر پای مادر‌
ای کاش چشم درهمت درهم نمی‌شد

پشت حسین و خواهر تو خم نمی‌شد
دیگر به معجر‌ها گره محکم نمی‌شد

گیسوی سرخت روی نی پرچم نمی‌شد‌
می‌ماند اگر دست علم گیرت به پیکر...»

«محمد امین سبکبار»



«تا علمدار افتاد
خنده از اشک رباب بر لب انظار افتاد

گریه مى کرد حسین
آنطرف بین حرم دخترکى زار افتاد

پیکرش درهم شد
گذر تیغ بر آن پیکر خون بار افتاد

سرش از هم پاشید
و حسین از غمش این بار به اجبار افتاد

تن او کم شده است
تکه هاى بدنش…واى…چه بسیار افتاد

لب او خونین است
روضه اى که زده آتش به ملائک این است

قامت او تا شد
چشم ارباب به آن سرو خمیده وا شد

اثر از خوودش نیست
فرق عباس چنان فرق سر مولا شد

تیر بر چشمش بود
چِقَدَر نیزه و شمشیر بر آن تن جا شد

از جگر آه کشید
تا حسین آه کشید هلهله اى بر پا شد

گفت: اى ماه جبین
خیز از جا که دگر قامت زینب تا شد

گره بر معجر زد
تا که افتاد زمین پیکر تو بر سر زد»

«آرمان صائمى»



«دست بر سینه رو به کرب و بلا
السلام علیک یا سقا

قمر خانواده خورشید
صدقه دارد این قد و بالا

پسر چهارمِ امیر حُنین
دست بر سینه بنی الزهرا

چشم و ابروی تو سپاه حسین
کاشف الکرب سید الشهدا

سیزده ساله فاتح صفین
سومین بچهْ شیرِ، شیرِ خدا

ارمنی‌ها مُرید نام تواند
شاهدم سفره‌های تاسوعا

نامِ تو هم ردیف یا فَتّاح
چشمهایت مُفَرِّجُ الغَمّاء

تو که هستی، حسین هم آخر
شد پناهنده بر تو عاشورا

سایبانِ مُخَدّراتِ حرم
پشتْ گرمیِّ زینب کُبری

إعطِنی یا کریم، انا سائل
مستجیرٌ بِکَ ابوفاضل

دست گیرِ همه خدایِ ادب
دست پرورده امیر عرب

نسلْ در نسلْ خاک پایِ توایم
به تو دادیم دلْ نَسَبْ به نسبْ

سفره ات بهر سائلان پهن است
صورتت شیر و خالِ تو، چو رطب

می‌کند زنده یاد حیدر را
چین پیشانی ات به وقت غضب

اسدالله کربلا، عباس
بِنِشین با وقار بر مرکب

قد کشیدی همینکه روی اسب
لشکر کوفیان کشید عقب

می‌شود روضه را تجسم کرد
با کمی فکر، رویِ این مطلب

تا تو بودی سفر به خیر گذشت‌
ای نگهبان محمل زینب

تا تو بودی رباب اصغر داشت
غرق بوسه سپیدی غب غب

تا تو بودی ندید یک مادر
طفلش از تشنگی کند لب لب

تا تو بودی رقیه معجر داشت
روی دوش تو خواب بود هر شب

تا تو بودی کسی اجازه نداشت
بزند چوب خیزران بر لب

رفتی بر غرور‌ها برخورد
دست نامحرمان به معجر خورد

وای از لحظه‌ای که غوغا شد
رفتی و در خیام بلوا شد

دختری مشک آب دستت داد
بر دعا دست عمه بالا شد

سایه ات بین نخل‌ها گم شد
پسر فاطمه چه تنها شد

تا رسیدی کنار نهر فرات
علقمه در مقابلت پا شد

تا قیامت خجل ز لبهایت
خنکی‌های آب دریا شد

جانب خیمه راه افتادی
فکر و ذکرت لبان آقا شد

در کمینت چهار هزار نفر
تیر‌ها در کمان مهیّا شد

قدُّ و بالات کار دستت داد
چند صد تیر در تنت جا شد

بی هوا دستِ راستت افتاد
دست چپ هم شکارِ اعدا شد

حرمله در شکارِ چشم آمد
هدفش چشم‌های شهلا شد

نوکِ تیر از سرِ تو بیرون زد
تا پرش بین دیده ات جا شد

خواستی تیر را برون بکِشی
گردنت خم به سوی پا‌ها شد

از سرِ تو کلاه خود افتاد
یک نفر با عمود پیدا شد

آنچنان ضربه زد به فرقِ سرت
تا سر چینِ ابرویت وا شد

وای بی دست بر زمین خوردی
سجده گاه تو خاکِ صحرا شد

تیرهایِ کمی فرو رفته
خوب بر جسمِ اطهرت جا شد

بعدِ سی سال یا اخا گفتی
عاقبت مادر تو زهرا شد

دورتر از تنت حسین افتاد
همه دیدند قامتش تا شد

گفت: عباس خیز و کاری کن
رویِ لشگر به خواهرم وا شد

دَمِ خیمه زمان غارت‌ها
سرِ یک گوشواره دعوا شد

سند ارث بُردن از زهرا
با کف پا به چادر امضا شد

پاسخ اَیْنَ عمّیَ العباس
سیلی چند بی سر و پا شد…»

«قاسم نعمتی»
 
انتهای پیام/
برچسب ها: ماه محرم ، حضرت عباس
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۴۰
در انتظار بررسی: ۱
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۴:۲۶ ۰۶ شهريور ۱۴۰۱
معرفت یعنی عباس
Iran (Islamic Republic of)
مصطفی
۱۹:۰۲ ۲۳ مرداد ۱۴۰۱
وقتی که جهان ز عشق و احساس افتاد
گلبرگ گلی ز شاخه ی یاس افتاد
شد بال صعود جمله ی عالمیان
آن دست که از پیکر عباس افتاد
Greece
ناشناس
۰۳:۵۷ ۱۰ تير ۱۴۰۱
خیلی عالی
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۳:۵۸ ۰۳ تير ۱۴۰۱
ان شاءلله قسمت بشه اشکایی که امشب با این شعرها ریختیم کربلا کنار ضریح مولامون هدیه کنیم به مادر پهلو شکسته
United States of America
سیاوش
۱۵:۴۱ ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۱
رقص شمشیرش عجیب است هنر میخواهد
دیدن حضرت عباس جگر می‌خواهد ⁦
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۰:۲۷ ۱۵ اسفند ۱۴۰۰
التماس دعا خیلی عالیه
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۶:۱۲ ۰۴ آذر ۱۴۰۰
قربونت برم آقا کمکمون کن
Iraq
محمد
۱۴:۳۳ ۰۷ مهر ۱۴۰۰
کربلا پای ضریح اقا ابالفضل با این شعرها نوکری کردیم
اجرتون با ابالفضل
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۲۲:۴۰ ۰۲ مهر ۱۴۰۰
قربون نامتون برم یا ابوالفضال العباس
Iran (Islamic Republic of)
صفرعلی پیرسحرخیز بارکوسرائی
۰۸:۵۳ ۲۶ مرداد ۱۴۰۰
سلام خیلی ممنون از لطف شما بابت اشعار برگزیده و ناب،که جای دیگه کمتر پیدا میشه.
Iran (Islamic Republic of)
ابوالفضل
۲۰:۰۹ ۲۷ اسفند ۱۳۹۹
عالی است
Iran (Islamic Republic of)
حمید
۱۱:۵۹ ۱۹ اسفند ۱۳۹۹
همه شعرها خوب بود ولی یکی دوتاش عالی تر
Iran (Islamic Republic of)
صبا
۲۳:۴۰ ۲۹ بهمن ۱۳۹۹
دلم بد جور گرفته کمکم کن محرم دلم
Iran (Islamic Republic of)
امیر علی ثقفی
۱۹:۳۷ ۰۱ بهمن ۱۳۹۹
هر گلی زیباست اما یاس چیز دیگریست
در میان سنگ ها الماس چیز دیگریست
ما به طول عمر خود خیلی برادر دیده ایم
در وفا داری ولی عباس(ع)چیز دیگریست
Iran (Islamic Republic of)
محمدحسین
۲۲:۲۲ ۱۳ مهر ۱۳۹۹
یا ابوالفضل العباس
دستم بگیر
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۴:۰۲ ۰۸ شهريور ۱۳۹۹
انشاالله خدا ازهمه قبول گرداند ولطف وعنایت به ذاکران نوحه سرایان مولا سید الشهدا سلام ویارانش اجرتان با خدا و رسول اهلبیت، ع
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۰:۱۱ ۰۸ شهريور ۱۳۹۹
بسیار عالی اجرتان با حضرت سقّا
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۰:۵۰ ۰۷ شهريور ۱۳۹۹
باسلام وخداقوت اجرتون باحضرت زهرا خیلی عالی بود پر معنی ورسا به زبان آمیانه ممنونم شوندی از کرج
Germany
حشمت الله موثق
۰۲:۰۱ ۰۴ شهريور ۱۳۹۹
خیلی عالی بود اجرتان با اباالفضل العباس
Iran (Islamic Republic of)
محمدجواد
۲۳:۰۶ ۲۶ فروردين ۱۳۹۹
مگه از این بهترم داریم؟
Iran (Islamic Republic of)
عباس
۱۲:۰۷ ۲۶ بهمن ۱۳۹۸
عالی بود عالی
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۹:۰۴ ۱۸ بهمن ۱۳۹۸
عالی و پر محتوا
اجرتون با سقای بی دست
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۸:۰۰ ۰۵ مهر ۱۳۹۸
باسلام
اشعارعالی بود
تشکر
France
ناشناس
۱۲:۳۶ ۱۸ شهريور ۱۳۹۸
عباس(ع)=معرفت
Iran (Islamic Republic of)
باران
۰۱:۴۶ ۱۸ شهريور ۱۳۹۸
شعر آقای نعمتی زیبا بود...جانم به فدایتان حسین جان
Iran (Islamic Republic of)
بهروز پاداشی
۲۲:۰۹ ۱۷ شهريور ۱۳۹۸
سلام
بعضی از اشعار واقعا عالی و پر مغز بودن
ممنونم
Iran (Islamic Republic of)
منصور
۱۸:۳۶ ۱۱ شهريور ۱۳۹۸
ممنون خیلی باحال بود با این اشعار مازنده ایم خداوند شعرای مارا حفظ کند.
Iran (Islamic Republic of)
مینا
۱۹:۳۷ ۱۰ شهريور ۱۳۹۸
جانو زندگیم فدای حسین و عباسش
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۱۷:۴۴ ۱۱ مرداد ۱۳۹۸
بسیار زیبا و با معنا بودن .اگر مقدور بود از سبکهای جنوب فخری و اهنگران هم بگذارید
Netherlands
ناشناس
۱۸:۲۶ ۰۵ مرداد ۱۳۹۸
خیلی عالی بود
Iran (Islamic Republic of)
Melina
۱۸:۰۸ ۰۳ مرداد ۱۳۹۸
اجرتون با حضرت عباس عالی بود
Iran (Islamic Republic of)
رضا
۱۵:۱۴ ۲۳ تير ۱۳۹۸
الحمدالله الذی خلق الحسین یا عباس فاطمه حلالمون کنید
Iran (Islamic Republic of)
عَبدِ ابوالفضل
۰۸:۰۶ ۱۱ تير ۱۳۹۸
اجرتون با خود قمر بنی هاشم
از همه عالی تر شعر استاد لطیفیان و قاسم نعمتی بود
قلمشون سبز
Iran (Islamic Republic of)
مجنون العباس
۲۱:۲۹ ۲۰ بهمن ۱۳۹۷
بر سر در قصر سلیمان نبی حک کردند پادشاه همه پادشاهان است ابالفضل
Iran (Islamic Republic of)
ناشناس
۰۹:۱۱ ۱۴ بهمن ۱۳۹۷
عالی بوداجرتون باامیرالمومنین وفاطمه زهرا
Iran (Islamic Republic of)
سید
۲۰:۳۷ ۳۰ آذر ۱۳۹۷
بین همه عشق ها؛ عشق است ابوالفضل العباس.❤❤
Iran (Islamic Republic of)
رجبی
۲۳:۱۴ ۰۱ آذر ۱۳۹۱
اسلام علیک یا ابوالفضل العباس (ع)

♥قربون نامش برم ، خیلی زیبا بود♥
Iran (Islamic Republic of)
مهراد
۱۳:۴۸ ۲۶ آبان ۱۳۹۱
سلام خیلی ممنون عالی بود اجر شما با سید الشهدا
Iran (Islamic Republic of)
sara
۱۰:۲۵ ۲۶ آبان ۱۳۹۱
مرسی بی نظیر بودن
Iran (Islamic Republic of)
hamed
۲۰:۴۷ ۲۵ آبان ۱۳۹۱
ممنون خیلی خوب بود
آخرین اخبار