نمی‏توانید خود را به اصولگرایی سنجاق کنید؛

اصولگرایی آری؛ راست‏گرایی هرگز!

"اصولگرایی" را می‏بایست جزو مظلوم‏ترین واژگان سیاسی کشور قلمداد کرد. اینکه همه خود را "اصولگرا" می‏دانند اما دیگری را نه، شاهدی روشن بر همین مظلومیت است.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، وبلاگ "میثم تمار" در آخرین یادداشت خود نوشته است؛

این بدین معنی است که تعریف یکسان و جامع و مانعی از اصول و مبادی گفتمان اصولگرایی وجود ندارد. هر جریان تصوری از اصولگرایی دارد و اتفاقا چون جریان اصولگرای دیگر را با تعریف خود مطابق نمی‏بیند آن را غیراصولگرا لقب می‏دهد.

مشابه همین وضعیت را واژه اصلاح‏طلبی داشته و دارد. سال‏ها پس از دوم خرداد تازه اصلاح‏طلبان به این نتیجه رسیدند که باید اصلاحات را که به تعبیر سعید حجاریان به جبهه‏ای بین‏العباسین بدل شده، بازتعریف کرد! این اعتراف خاتمی بود:«گفتمان اصلاح‏طلبی گاهی تنه به تنه لیبرالیزم زده است. چون ما مشخص نكرده‏ایم نظر مستقل خودمان چیست... باید چارچوب آن(اصلاحات) را مشخص و از نظر تئوری هم آن را قوی كنیم.»(1)

به واسطه همین عدم تعریف مشخص، تفسیرهای متفاوت از آزادی و جامعه مدنی و... شکل گرفت و به قول خاتمی "برخی توقعات از دولت مطرح شد که واقع بینانه نبود."(2)  جالب اینکه سعید حجاریان نیز به عدم تبیین درست اصلاحات طی آن سال‏ها اشاره می‏کند. وی می‏گوید: «غلبه وجه نفی و سلبی گفتمان اصلاحات اجازه نداد که وجه ایجابی این گفتمان رشد کند و فراگیر شود.» (3)

آنچه سعید حجاریان در خصوص اصلاحات می‏گوید یقینا با مقداری تخفیف امروز درخصوص اصولگرایان نیز صادق است. بدین معنی که طی این سال‏ها تلاش اصولگرایان اغلب در نفی تجدیدنظرطلبی‏های اصلاح‏طلبان بوده تا بسط ایجابی گفتمان اصولگرایی. اکنون جبهه اصولگرایی هم جبهه‏ای بین‏العباسین شده که هر روز برای اینکه گروهی دیگر نیز در آن بگنجد، برخی داعیه‏داران اصولگرایی گوشه‏ای از عبای مبانی گفتمان را به سوی خود می‏کشند!

به نظر می‏رسد اکنون در کنار گفتمان اصولگرایی با شبه‏گفتمان‏هایی مواجهیم که تلاش می‏کنند خود را به اصولگرایی سنجاق کنند در حالی که مردم ثابت کرده‏اند این شبه‏گفتمان‏ها را نمی‏خواهند. مهم‏ترین این گفتمان‏ها راست‏گرایی است. صورت‏بندی دوباره وضعیت کشور و تبیین دقیق‏تر مفهوم اصولگرایی با اتکاء به تاریخ شکل‏گیری آن می‏تواند گره‏گشای کار باشد.

"چپ" و "راست" چگونه "اصلاح‏طلب" و "اصولگرا" شدند؟

سالیان متمادی، کشور با دو جناح مرسوم چپ و راست سر و کار داشت. چپ‏گرایانی که روزی از دیوارهای سفارت آمریکا بالا رفته بودند و خود را داعیه‏دار اسلام ناب و پیرو فقه پویا و ولایت فقیه می‏دانستند در مرکز مطالعات استراتژیک دولت هاشمی، حلقه آئین و سپس حلقه کیان مقدمات تجدیدنظرطلبی را با اتکاء به اندیشه‏های غربی و علوم انسانی ترجمه‏ای فراهم آوردند. از اینجا بود که خصوصا با ظهور دولت اصلاحات داعیه‏داران جریان چپ با قلب برخی شاخص‏های گفتمانی، جریان اصلاح‏طلبی را رقم زدند.

از دوم خرداد به بعد را می‏بایست سال‏های انزوای راست‏گرایان تلقی کرد. راست‏گرایان که به عنوان اصحاب بازار نیز شناخته می‏شدند و روزگاری به واسطه نگاه سنتی‏شان برخی تدبیرهای کشور که از جنس احکام ثانویه بود را برنمی‏تافتند کم‏کم در زمره مدافعان ولایت مطلقه فقیه درآمدند. سال‏های اصلاحات اگر چه با نقدها و حتی مناظرات سپری شد اما این تلقی را در میان راست‏گرایان بر جای گذاشت که هر کس بخواهد جایی در میان مردم پیدا کند لاجرم می‏بایست ادبیاتی مشابه ادبیات اصلاح‏طلبانه که جذاب باشد و خشک هم نباشد(!) برگزیند. در واقع این تلقی وجود داشت که راه رفته اصلاحات تا حدود زیادی برگشت‏ناپذیر است.

تولد اصولگرایی

تولد اصولگرایی را اغلب به انتخابات شورای شهر دوم و مجلس هفتم باز می‏گردانند. در انتخابات شورای دوم بود که در سایه ذهنیت منفی مردم نسبت به راست‏گرایان داعیه‏داران آن به گوشه‏ای خزیدند و در مقابل آبادگران به میدان آمدند. آن روزها حتی برخی چهره‏های نام‏آور احزاب راست از شرکت در انتخابات صرف‏نظر کردند. مردم ذهنیت مثبتی نسبت به راست‏گرایان نداشتند. دولت هاشمی نیز برآمده از راست‏گرایی بود و راست‏گرایان بعضا ادامه دهنده راه او و مؤید او شناخته می‏شدند و بعضا هنوز هم شناخته می‏شوند. همین واقعیت به اعتراف خود ناطق‏نوری از مهم‏ترین دلایل شکست او در انتخابات ریاست‏جمهوری 76 بود.

اما پرسش اصلی این است که گفتمان اصولگرایی که کاملا متفاوت از گفتمان راست‏گرایی بود، چگونه رقم خورد؟ در سایه ذهنیت منفی مردم نسبت به راست‏گرایی و نیز بی‏اعتمادی آنان به اصلاح‏طلبی چگونه گفتمانی جدید توانست زمام امور را در دست بگیرد؟ به یقین می‏بایست این مهم را مدیون زمینه‏سازی‏ها و تلاش‏های رهبر انقلاب دانست. اگر کسی می‏خواهد مبانی اصولگرایی را مرور کند باید به همان سال‏ها که رهبر انقلاب از الگوی حکومتی امیرالمومنین سخن می‏گفتند و مقدمات گفتمان جدید را می‏چیدند باز گردد.

سال 80 از سوی رهبر انقلاب به نام سال "رفتار علوی" نامگذاری شد تا سیره حکومتی حضرت علی(ع) که بعدها در زمره مبانی و مبادی اصولگرایی و مدل اداره یک دولت اصولگرا درآمد، از تریبون نماز جمعه تهران توسط ایشان بسط داده شود.

خرداد ماه 81 بود که رهبر انقلاب طی سخنانی از اصولگرایی سخن به میان آوردند و مرز میان اجتهاد بر مبنای اصول و بدعت‏گذاری در برابر اصول را روشن کردند. (4) اسفند ماه همین سال نیز ایشان بار دیگر بر تفاوت پایبندی به اصول با تحجر سخن به میان آوردند. (5) در این بازه زمانی تمام تلاش رهبر انقلاب این بود که بگویند باید پایبند بر اصول بود و این پایبندی منافاتی با استفاده از روش‏های نو ندارد.

در آستانه انتخابات ریاست جمهوری نهم بود ایشان آن بیان معروف در خصوص دعوای اصلاح‏طلبی و اصولگرایی را مطرح کردند و توضیح دادند که بین اصولگرایی واقعی و اصلاح‏طلبی واقعی تعارضی نیست. نقطه مقابل اصولگرایی را نیز نباید اصلاح‏طلبی تصور کرد. ایشان فرمودند:«بنده دعواى اصلاح‏طلب و اصولگرا را هم قبول ندارم؛ من این تقسیم‏بندى را غلط مى‏دانم. نقطه‏ى مقابل اصولگرا، اصلاح‏طلب نیست؛ نقطه مقابل اصلاح‏طلب، اصولگرا نیست. نقطه‏ى مقابل اصولگرا، آدم بى اصول و لاابالى است؛ آدمى كه به هیچ اصلى معتقد نیست؛ آدم هرهرى مذهب است. یك روز منافع او یا فضاى عمومى ایجاب مى كند...» (6) بیاناتی از این دست همه و همه بر ضرورت پایبندی بر اصول تأکید داشت.

در چنین فضایی سوم تیر رخ داد. کاندیداهای مختلف اصولگرا هر یک ادبیاتی را برگزیده بودند اما مردم کاندیدایی را انتخاب کردند که با صراحت و بدون خجالت از ضرورت پایبندی به اصول انقلاب سخن گفت. از این پس مقام معظم رهبری در دیدارهایی که با هیئت دولت داشتند ضمن ستودن برخی ویژگی‏های دولتمردان، با تفصیلی بیشتر از گذشته شاخصه‏های اصولگرایی را برشمردند.

در واقع این دولت نهم بود که به عنوان مصداق دولت اصولگرا عنوان اصولگرایی را بیش از پیش بر سر زبان‏ها انداخت. حتی رهبر انقلاب بسیاری از شاخص‏های اصولگرایی را نیز در دیدار با هیئت دولت و با اشاره به ویژگی‏های دولت نهم شرح و بسط دادند. به این ترتیب آنچه به عنوان گفتمان اصولگرایی آرمانی مدنظر بود، در میان نسل انقلاب به عنوان گفتمان سوم تیر معروف شد.

شاخص‏های گفتمان اصولگرایی

علت منازعه اصولگرایان اتکاء به مفاهیمی کلی و غفلت از تاریخچه اصولگرایی و روح اصولگرایی است. چنانچه مسلمانی گاه با روح مسلمانی متفاوت می‏شود. روح اصولگرایی یعنی همان معیارهای حکومتی امیرالمومنین(ع) که رهبر انقلاب در نماز جمعه تشریح کردند؛ یعنی آنچه در سوم تیر متجلی شد.

مقام معظم رهبری در سخنرانی سال 80 ضمن اشاره به رفتار حکومتی حضرت علی(ع) تصریح کردند:«همه كسانى كه امیرالمؤمنین را در حدّ این رفتار حكومتى مى‌شناسند، از كوتاهى دوران حكومت آن بزرگوار تأسّف مى‌خورند، به خاطر این است كه اگر این روش در سالهاى متمادى ادامه پیدا مى‌كرد، شاید مسیر تاریخِ عالم عوض مى‌شد. اگر این الگو ادامه پیدا مى‌كرد و چند سالى در اختیار مردم قرار مى‌گرفت، شاید سرنوشت بشریت عوض مى‌شد و این قدرتهاى متّكى بر فساد و پول و شهوت و زورگویى و بى‌انصافى - كه در طول تاریخ در دنیا مشاهده شده و سرنوشت بشر را به تاریكى و سیاهى رقم زده‌اند - به وجود نمى‌آمدند. در حال حاضر این الگو در مقابل ماست.»

بعد از این با یک شیفتگی خاصی به تبیین این مدل و این گفتمان پرداختند و توضیح دادند که امروز باید تلاش کنیم تا خود را به این الگو نزدیک کنیم. ایشان ضمن برشمردن ویژگی‏هایی چون دفاع از مظلوم، کنار نیامدن با ظالم و.. فرمودند:«ما اینها را باید دنبال كنیم؛ "اصول" اینهاست. این‌كه مى‌گوییم "حكومت اصولگرا"، یعنى پیرو و پایبند به چنین ارزش‏هاى ماندگارى كه هرگز كهنگى‌پذیر نیست. اتّفاقاً زورگوها و قلدرهاى دنیا از همین پایبندى ناراحتند.»

ایشان توضیح دادند که آنچه مطرح می‏کنند با بخشنامه کردن حل شدنی نیست و نیازمند تبدیل شدن به مطالبه همگانی و گفتمانی نو است. ایشان تصریح کردند:«ممكن است كسى بپرسد چرا اینها را با مردم در میان مى‌گذارید؛ بروید بخشنامه كنید تا مسؤولان حكومت رفتارشان را این‌گونه كنند؛ یا بروید مسؤولان را نصیحت كنید. اوّلاً همه یا اغلب این چیزها بخشنامه‌اى و دستورى نیست. اینها مسائلى است كه با ایمان و باور و دلبسته بودن به یك حقیقت و با عزم و اراده پولادینِ ناشى از ایمان تحقّق‌پذیر است. البته آن چیزهایى كه بخشنامه‌اى است، بخشنامه مى‌كنیم؛ آن چیزهایى كه دستورى است، به مسؤولان دستور هم مى‌دهیم؛ اما دستور و بخشنامه، حل كننده همه چیز نیست. به مسؤولان نصیحت هم مى‌كنیم، اما این هم كافى نیست. این حقایق باید در جامعه به صورت عرف درآید و مطالبات جامعه را تشكیل دهد. در نظام جمهورى اسلامى، مردم باید از مسؤولانشان مقابله با ظلم و ظالم و مفسد را بخواهند. باید معیارشان براى پذیرش یك حاكم و یك مسؤولِ بالا و والاى نظام، این چیزها باشد: مبارزه با ظلم، كنار نیامدن با ظالم، تسلیم نشدن در مقابل زورگویى، حفظ حرمت انسان و انسانیت، سعى در احقاق حق در همه قالبها و شكلها و میدانهایش. بنابراین من اینها را در محضر عامِ مردم مطرح مى‌كنم؛ كمااین‌كه امیرالمؤمنین نیز همین بیانات را خطاب به مردم گفته است.»

در میان گذاشتن این مسائل با مردم کم‏کم مبادی هویتی اسلامی – ایرانی مردم و دانشجویان را برانگیخت. رهبر انقلاب ویژگی‏های حکومت آرمانی حضرت علی(ع) را مطرح کردند:«امیرالمؤمنین بین همه آحاد مردم در اعطاى بیت‌المال تساوى برقرار كرد.» معظم له از ساده زیستی سخن به میان آورد:«در آن نامه معروف به عثمان‌بن‌حنیف مى‌فرماید... الا و انّ امامكم قد اكتفى من دنیاه بطمریه و من طعمه بقرصیه. امیرالمؤمنین خوراك و لباس خود را كه شبیه فقیرترین مردم آن روزگار بود، مطرح فرمود و گفت: من كه امام شما هستم، این‌گونه زندگى مى‌كنم.»

ایشان ادبیات خدمت را طرح کردند:«پذیرفته نیست كه مأمور عالى‌رتبه نظام جمهورى اسلامى، مثل بقیه كاسبی‏ها، مسؤولیت خود را یك كاسبى حساب كند. مسؤولیتهاى والا در نظام جمهورى اسلامى، كاسبى و سرمایه نیست كه انسان براى اداره دنیاى خود به دنبال آن برود. مسؤول نظام جمهورى اسلامى حق ندارد به اعیان و اشراف و پولدارها نگاه كند و زندگى خود را با آنها بسنجد؛ حق ندارد خود را با نظایر و اشباه خود در حكومتهاى طاغوتى بسنجد. آرى؛ در دستگاههاى طاغوتى، یك وزیر، یك مدیر كل و یك رئیس، از زندگیهاى آن‌چنانى برخوردارند؛ ما هم امروز بیاییم و خود را با آنها بسنجیم و بگوییم ما هم وزیر و مدیریم!؟ نه؛ در نظام اسلامى این‌گونه نیست. در نظام اسلامى، این مأموریت، طعمه نیست؛ یك مسؤولیت و یك خدمت و یك وظیفه بر گردن انسان است. امیرالمؤمنین این را تعلیم مى‌دهد.»

رهبر انقلاب دقت در بیت المال را مطرح کردند و در ادامه از اجرای عدالت به عنوان آرمان حکومت دینی سخن گفتند:«براى امیرالمؤمنین اجراى عدالت و دفاع از مظلوم و سرسختى با ظالم - هركه مى‌خواهد، باشد؛ یعنى ظالم، هر كه باشد و مظلوم، هر كه باشد - مهم بود. امیرالمؤمنین براى دفاع از مظلوم، شرط اسلام را نگذاشته است. آن امیرالمؤمنینِ پایبند به اسلام، آن مؤمن درجه یك، آن بزرگترین سردار فتوحات اسلامى، براى این‌كه از مظلوم دفاع كند، شرط مسلمانى را قرار نداده است. در قضیه انبار...»

ایشان تصریح کردند باید شعار ما مقابله با فساد مالی و اقتصادی باشد:«ما امروز وظیفه داریم در سالى كه به عنوان سال رفتار علوى نامگذارى شده است، رفتار امیرالمؤمنین را دنبال كنیم. امروز اگر شعار مبارزه با فساد مالى و اقتصادى داده مى‌شود، هر كس پیرو امیرالمؤمنین است، باید از این شعار پیروى كند. هر كس به معناى واقعى كلمه، دنبال صلاح و اصلاح است، باید دنبال این كار، حركت كند.»

ایشان ادامه دادند:«آنچه كه من فهمیده‌ام، این است كه هیچ چیزى مردم را به قدر این خوشحال نمى‌كند كه نظام جمهورى اسلامى در راه احقاق حقِ‌ّ عامه مردم، با زورگوها و مفسدها و زیاده‌خواه‌ها و مفتخوارها مقابله كند.» (7)

تفصیل همین بیانات را ایشان بعد از سوم تیر و در جمع هیئت دولت ناظر به ویژگی‏های دولت روی کار آمده مطرح کردند. رهبر انقلاب فرمودند:«این دولت به عنوان یك دولت اصولگرا شناخته شده و رفتار و تلاشى هم كه تا امروز نشان داده و آنچه در عمل و قولش منعكس شده، همین اصولگرایى را نشان می‏دهد؛ كه ان‏شاءاللَّه خودِ همین براى كشور و شما بركاتى خواهد داشت. شاخصه‏هاى اصولگرایى، شاخصه‏هاى مهمى است؛ این شاخصه‏ها باید مورد توجه قرار بگیرد، كه من به بعضى از اینها اشاره میكنم. در اظهارات شما هم هست، آن را می‏گویید و تكرار می‏كنید و در برنامه‏هایتان می‏گنجانید. تحقق مجموعه‏ى این شاخصه‏ها به معناى حقیقى كلمه، آن وقت دولت را به عنوان یك دولت اصولگرا معرفى خواهد كرد.»

شاخصه‏ها عبارت بودند از 1) عدالتخواهى و عدالت‏گسترى 2) فسادستیزى 3) اعتزاز به اسلام 4) ساده‏زیستى و مردم‏گرایى 5) تواضع و نغلتیدن در گرداب غرور 6) اجتناب از اسراف و ریخت‏وپاش 7) خردگرایى و تدبیر و حكمت در تصمیم‏گیرى و عمل 8) مسئولیت‏پذیرى و پاسخگویى 9) اهتمام به علم و پیشرفت علمى 10) سعه‏ى صدر و تحمل مخالف 11) اجتناب از هواهاى نفس 12) شایسته‏سالاری 13) نظارت بر عملكرد زیرمجموعه 14) تلاش بى‏وقفه براى این خدمت 15) قانون‏گرایى 16) شجاعت و قاطعیت در بیان و اعمال آنچه كه حق است. (8)

تفاوت اصولگرایی و راست‏گرایی

همان زمان که راست و چپ وجود داشت هم برخی از کسانی که پایبند به ارزش‏ها بودند به روشنی دریافتند نه چپ واجد صلاحیت است و نه راست. اساسا دعوای چپ و راست فاقد مبنای دقیق و کامل بود. جمعیت دفاع از ارزش‏ها به عنوان جریان سوم همان زمان ظهور کرد تا از جامعیت دین در اداره کشور دفاع کند و راه سومی را کلید بزند. تشکیل این جمعیت به سال 74 باز می‏گردد اما این جمعیت به دليل فرد محوري و تناقضات فكري و شخص اعضا، به سرانجام نرسيد. پس از مدتي محسن رضايي علم جريان سوم را بلند كرد ،‌اما او نيز بنيه لازم فكري و تشكيلاتي بر حمل اين پرچم نداشت. در اين ميان پوست اندازي جريان راست در شوراي هماهنگي نيروي هاي انقلاب در سالهالي 80-82 و تن دادن اين جريان به خواسته هاي بخش هاي اجتماعي و مردمي جریان اصولگرا ،‌سبب شد تا در فرآيندي دمكراتيك جمعيت آبادگران داعیه‏دار میدان شود. منشور ائتلاف آبادگران اسلامی که در آن سال‏ها منتشر شد دربرگیرنده بسیاری از همین مفاهیم گفتمانی بود که در بالا و در وصف اصولگرایی مطرح شد. عملا عهده‏دار پیشبرد آبادگران هم کسی نبود جز محمود احمدی‏نژاد.

در قسمت خط‏ مشی و راهبردهای منشور آبادگران مواردی از این دست آمده است:«مبارزه نظام‏مند و بی‏اغماض با مظاهر فساد و تبعیض و عوامل به وجود آورنده آن در حکومت و قطع پیوند نامشروع کانون‏های قدرت و ثروت.... به کارگیری مدیران دین‏باور، مردم‏گرا، برخوردار از روحیه خدمتگزاری، کارآمد و متخصص... پرهیز از رفاه‏طلبی و تجمل‏گرایی حاکمان و ضرورت ساده‏زیستی و پاکدستی آنان... گسترش نهضت خدمت‏رسانی صادقانه... نفی هرگونه سلطه‏گری و سلطه‏پذیری به عنوان جهت‏گیری اصلی سیاست خارجه...»

راست‏گرایی شاخصه‏های متفاوتی نسبت به این شاخصه‏ها داشت. راست‏گرایان اغلب اصحاب بازار و داراي زندگي اشرافي و تجمل گرايانه به شمار می‏آمدند نه نماد ساده‏زیستی و مردم‏گرایی. راست‏گرایان در پیوند با هاشمی دیده می‏شدند و البته ناكارامد تر از جريان هاشمي نه در مقابل آن. راست‏گرایان نسبت به مردم منفی‏نگر بودند نه مثبت‏نگر. راست‏گرایان مدافع مولوی و ارشادی کردن فرامین رهبری بودند نه مدافع ولایت مطلقه. راست‏گرایان با نگاهی صلب و سنتی در برابر بسیاری از تحولات رو به جلو مقاومت می‏کردند. دعوای درون کابینه میرحسین و ماجرای بحث‏برانگیز قانون کار در این خصوص به عنوان یک مصداق تمام‏عیار قابل بحث است. راست‏گرایان نیز چرخه بسته‏ای داشتند که در آن قدرت در دست افراد محدودی قرار می‏گرفت چنانکه در دوره دولت دوم سازندگی چنین شد. آنچه از گفتمان راست‏گرایان استشمام می‏شد همان بوی قدرت‏طلبی بود. ادبیات راست‏گرایان ادبیاتی به شدت غیرمردمی و خواص‏گرایانه بود. تیتر روزنامه‏های آن روزها مصداق بارز این مدعاست. راست‏گرایان با برخوردهای غلطشان یقینا از متهمان اصلی مطرح شدن خاتمی در دوم خرداد بودند. آن روزها تیتر می‏شد نظر رهبری با ناطق است و... . ادبیات راست‏گرایان صرفا سیاسی بود. انحصارطلبی چپ‏ها را راست‏ها نیز داشتند و همین انحصارگرایی‏شان موجب شد بعد سوم تیر هیچ‏گاه احمدی‏نژاد را باور نکنند. همین انحصارگرایی‏شان موجب شد جریان سوم تیر را جریانی اشتباهی و محدود تلقی کنند. اصولگرایی بالکل با مدل تفکری آنان متفاوت است.

سخن پایانی

همان طور که با پیروزی خاتمی کسانی سوار بر کشتی اصلاحات شدند که با مفاهیم و ذهنیات او پیوندی صد‏در‏صدی نداشتند، پس از پیروزی اصولگرایان نیز برخی راست‏گرایان لوای اصولگرایی به تن پوشیدند بی آنکه عادات راست‏گرایی را کنار بگذارند. برخی از آنها گمان کردند قیّم مردمند. برخی از آنان پیروزی گفتمان سوم تیر را به غلط پیروزی ادبیات نادرست خود در مواجهه با مردم دانستند. آنچه اکنون اهمیت دارد تفکیک اصولگرایی از راست‏گرایی است. باید با صراحت اعلام کرد اکنون تاریخ مصرف راست‏گرایی گذشته است و اساسا این ادبیات در بین مردم جایگاهی ندارد. هر کسی می‏خواهد با مردم سخن بگوید باید در پارادایم ادبیات اصولگرایی واقعی یعنی همان گفتمان سوم تیر سخن بگوید چون این ادبیات دربرگیرنده همه خوبی‏هاست.

اعتزاز به اسلام و روحیه انقلابی که در شاخص‏های مختلف مورد نظر مقام معظم رهبری مورد اشاره قرار گرفته بود واجد اهمیت زیادی است. اصولگرایی با این شاخص‏ها یعنی انقلابی‏گری؛ یعنی همان سوم تیری بودن. اکنون کسی نمی‏تواند بگوید عدالت‏خواهی بد است، فسادستیزی بد است، ساده‏زیستی بد است و... اصولگرایی یعنی این روحیه انقلابی.

امروز نباید برای اینکه همه مدعیان اصولگرایی در دایره گفتمان اصولگرایی بگنجند خط‏کشی‏های اصولی را با سلیقه‏های غلط جا‏به‏جا کنیم و از اصولگرایی دیوی بسازیم که کمی بعد مردم با لگد کنارش بزنند. امروز باید ریزبینانه و با حساسیتی دوچندان گفتمان اصولگرایی را مبتنی بر اندیشه مقام معظم رهبری و الگوی حکومت علوی بدون کوچکترین تخفیفی ترسیم کنیم و با نقد دلسوزانه داعیه‏داران اصولگرایی را به سمت نقطه ثقل اصولگرایی بکشانیم که اگر چنین نکنیم باید فاتحه اصولگرایی را بخوانیم.

باید با تبیین شاخص‏ها به شکل‏گیری گام‏هایی که تا تمدن بزرگ اسلام باقی مانده کمک کرد. پنج مرحله‏ای که فراروی ما بود از این قرار است: 1) انقلاب اسلامی 2) شکل‏گیری نظام اسلامی 3) دولت اسلامی 4) جامعه اسلامی 5) تمدن اسلامی یا حکومت جهانی اسلام. مبتنی بر اندیشه دینی باید پیمودن این مسیر را با عزمی دوچندان پی گرفت.

اصولگرایان باید برای پیشبرد جریان اصولگرایی چارچوب گفتمان اصولگرایی را فهم کنند. باید با مرور کارنامه این سال‏ها به بازفهمی اصول اصولگرایی بپردازند و به جای تلاش هر چه بیشتر برای کسب قدرت تکلیف خود را با مفاهیم گفتمانی و سوال‏های جدید گفتمانی روشن کنند. کسانی هم که در این میدان جز سخن گفتن در خصوص اصلاح‏طلبان کاری ندارند باید صراحتا به فقر گفتمانی خود اعتراف کنند و خانه‏نشینی‏شان را بپذیرند. آنان باید بدانند مردم عدم صداقت آنها در انتخابات مجلس نهم را درک کردند. فهمیدند غول اصلاح‏طلبی که گفته می‏شد باید از ترس آن سریعا وحدت کرد افسانه بود. البته مردم شرایط را واقع‏بینانه رصد می‏کند و به موقع تصمیم می‏گیرند اما فریب هیاهوی کسانی که از فقر گفتمانی رنج می‏برند و در سایه بزرگ کردن اصلاح‏طلبان می‏خواهند خود را از زیر بار نقد برهانند و بقایشان را تضمین کنند، نخواهند خورد. مردم بهتر از هر کسی می‏دانند راست‏گرایی یعنی چه و اصولگرایی به چه معناست. اکنون دوره راست‏گرایی سرآمده. اصولگرایی آری؛ راست‏گرایی هرگز!
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار