يادداشتي از عزيزالله حاجي مشهدي؛

سينمادار سالاري ، چالشي نوظهور در سينما‌!

هنر – صنعتِ سينما از چند دهه ي گذشته تا امروز ، همواره به دليل بروز برخي روابط نادرست ونامتعارف ميان مديران و سياست گذاران ِ سينما يا مخاطبان ِ خاص وعام وگاه ، اهالي سينما از جمله بازيگران و ...

باشگاه خبرنگاران - هنر – صنعتِ سينما از چند دهه ي گذشته تا امروز ، همواره به دليل بروز برخي روابط نادرست ونامتعارف ميان مديران و سياست گذاران ِ سينما يا مخاطبان ِ خاص وعام  وگاه ، اهالي سينما از جمله بازيگران ، تهيه كنندگان وحتي سينما داران ، با چالش هايي جدي دست به گريبان بوده است. چالش هايي كه البته در دوره هاي مختلف ، همواره ، سويه ي يكي از عوامل مختلف ِ آن ، سنگين تر به نظر مي رسيده است. براي نمونه ، در سينماي پيش از انقلاب ، در كنار برخي ويژگي ها ي آشكار  از جمله : ابتذال رايج در بسياري از فيلم ها با تصاويري از  صحنه هاي  رقص و آواز وعريان نمايي و نمايش برخي صحنه هاي غيراخلاقي و شهواني ،  بازيگران نيز  ، كه از نظر مخاطبان ِ عام "ستاره" به شماره مي آمدند و حتي در غياب ِ برخي از  شايستگي ها وتوانمندي هاي لازم  نيز در رديف ستاره هاي عامه پسند جاي داشته اند ، در رويارويي با سينما ، چالش آفرين بوده اند. از  اين  رهگذر ، برخي نشريات به ويژه نشريات ِ زرد نيز با برانگيختن حس كنجكاوي كاذب مخاطبان عام خود ، آتش اين معركه را تند وتيز تر مي كردند! تنها در چنان فضايي بود كه سرك كشيدن به زندگي خصوصي بازيگران ِ ستاره و پرداختن به حاشيه ها، براي دانستن ِ  اين كه ستاره ها ي مورد نظرشان  چه مي پوشند، چه ماشيني سوار مي شوند و حتي به چه  ورزشي علاقه دارند، امري عادي تلقي مي شد! در همان حال ، ستاره  ها نيز خواسته وناخواسته ، گاه اطلاعات نادرست ويا شگفتي آفرين و جنجالي به اين گونه نشريات مي دادند و در عمل برخلاف واقعيت هاي موجود در زندگيشان ، به دام دروغ پردازي و حتي رفتارهاي رياكارانه مي افتادند! در اين ميان تنها چيز هايي كه هرگز براي مخاطبان ِ عام اين ستاره هاي عامه پسند ، چندان اهميتي نداشت ، آگاهي از سطح سواد ، ميزان تحصيلات دانشگاهي و طرز فكر و ديگاه هاي آنان در رويارويي با هنر به طور عام وهنر – صنعت ِ سينما به طور خاص بوده است.
برخي از صاحب نظران، موضوع "جوان گرايي" و كشف چهره هاي تازه  را نيز در تشديد عارضه ي ستاره سازي و ستاره سالاري موثر دانسته اند كه صد البته پديده ي جوان گرايي را نبايد با ستاره سالاري و بت سازي هاي كاذب ، مشابه و همگون دانست. كم كوشي رسانه هاي معتدل و  نشريات تخصصي سينما نيز مانع از آن مي شد كه بتوان  از ويژگي هاي درست و سنجيده ي ستاره هاي واقعي وراستين سخني به ميان آورد. در ست در چنين فضايي است كه ستاره هاي واقعي ، آن ها كه داراي توانمندي ، شايستگي ، سواد و  فروتني هاي انكار ناپذيراخلاقي بوده اند ،  در نبود ضوابط شفاف وروشن، به خصوص در زمينه ي تعيين دستمزدهاي معقول ومنطقي  و ضوابطي كه مانع ورود ِ  بي حساب وكتاب ِ  نا بازيگران ِ بي تجربه و نا آشنا با دانش بازيگري به  اين عرصه شود ، ر فته رفته به حاشيه رانده مي شوند و ميدان براي عرضه اندام ستاره هاي نوظهور، خالي مي شود ! به همين دليل ، طي ِ دو – سه دهه ،  در پيش از انقلاب ، سينماي ايران با چالش بزرگ ستاره سازي و ستاره سالاري در گير بوده است.
نبود چهارچوب هاي قانوني مشخص و ضوابط ِ مدون از يك سو و اعمال سليقه ي مديران وبه ويژه مجريان برخي سياست گذاري ها ، در ايجاد پديده ي ستاره سالاري نقش به سزايي داشته است.
به نظر مي رسد كه در هر دوره يي از تاريخ سينماي ايران ، مديران وسياست گذاران در رشد وارتقاي اين هنر – صنعت ويا ركود وافول ِ آن بسيار موثر بوده اند. در واقع، اگر گاهي  آرامشي نسبي بر سينما حاكم بوده است ويا بر عكس ، سينما با بحراني جدي روبه رو بود ه است ، ترديدي نبايد داشت كه در هر دو حال ، ريشه ي اصلي اين  بحرا ن ها را بايد در عرصه ي  " مديريت  و سياست گذاري سينما" جست وجو كرد.صد البته، در دراز مدت ، به دليل ايجاد تغيير ذايقه ي مخاطبان عام  ، اين گروه نيز به نوعي دچار بحران مي شوند!
در سينماي امروز ما نيز كه پس از سه دهه اعمال مديريت وسياست هاي گوناگون ِ "حمايتي" ، "هدايتي" و در بسياري موارد" نظارتي" ، بسياري از همان چالش ها در شكل و شمايل تازه يي پديدار شده اند ، با همان بحران در ابعاد تازه يي سر وكار پيداكرده ايم . براي نمونه وقتي به دليل مديريت نادرست سينما و يا اجراي نادرست وناقص سيا ست هاي سينمايي ، سينما دچار بحران مي شود ،  شعله هاي همين بحران، مستقيم ويا غير مستقيم، دامن ِ مخاطبان  را نيز به آتش مي كشدو چنان فضاي پر التهابي ايجاد  مي كند كه در آن، مديران ، سياست گذاران ، ستاره ها ، عوامل توليد ، تهيه كنندگان ، كارگردانان و مخاطبان اين سينماي گرفتار بحران ، همگي آسيب مي بينند! گاه البته ريشه ي اين بحران ها را بايد در  خارج از حوزه وحريم سينما جست وجو كرد. براي مثال چه بسا كه فيلمي با اشاره ي يك نماينده ي مجلس ، يا يك استاندار و مقام سياسي ، در رسانه هاي گروهي، "مسئله دار" معرفي شود و با جلوگيري از نمايش چنين اثري، همه ي عوامل توليد، دچار بحران شوند.
شايد در چنين حال وهوايي است كه بايد گفت ، در دو سه ي اخير سينماي ما با وجود همه ي دلسوزي ها وحمايت هاي مديران و سياست گذاران سينمايي ، در عمل با انواع چالش ها از جمله : ستاره سالاري ، تهيه كننده سالاري ، سياست سالاري  روبه رو شده است . اما بروز وظهور يك پديده ي نوظهور با عنوان ِ" سينما دار سالاري" را بايد به حساب چالش هايي كاملا بي سابقه در سينماي ايران گذاشت كه تصميم گيري در باره ي  نمايش يا عدم نمايش يك فيلم  سينمايي  و گاه اكراه در  نمايش ِ تقريبا  همه ي فيلم هاي فرهنگي ِ داراي مخاطب خاص  را  دچار مشكل مي كند.آن هم درست در  شرايطي كه بالاترين مرجع رسمي و قانوني كشور يعني" وزا رت فرهنگ وارشاد اسلامي" پروانه ي پخش ونمايش آن را صادر كرده است ،نمايش يا عدم نمايش يك فيلم ،  به پسند وسليقه ي سينماداران و به طور مشخص سينما داران دولتي يا نيمه دولتي هيچ گونه توجيه منطقي نخواهد داشت !
 نبود راهكارهاي شفاف و روشن در رويارويي با چنين پديده هايي، در عمل به اوج گيري مناقشات لفظي و انتقادهاي تند وتيز اين گروه از آن گروه واين سازمان از سازمان ِ ديگر منجر مي شود و چنان آتشي بر مي افروزد كه بي ترديد دود آن تنها به چشم" سينماي ملي" ما خواهد رفت!  در حالي كه با اجراي درست وسنجيده ي همين قوانين موجود نيز در صورت پرهيز از اعمال سليقه هاي شخصي و مقطعي ، مي توان با حفظ جنبه هاي تجاري و درآمد زايي سينما، بر وجوه ِ فرهنگي – هنري اين هنر – صنعت پر نفوذ و فراگير نيز تاكيدي خاص داشت./م
اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار