امین ولایت، ملجاء حاجات و امیدواری مردم شیراز

دلدادگان و محبان اهل بیت (ع) در روز بزرگداشت حضرت احمدبن‌موسی (ع) با حضور در حرم مطهرش ارادت خود را به اهل بیت عصمت و طهارت نشان دادند.

چشمانش مست تماشای گنبد فیروزه‌ای شده، بغض گلویش را گرفته و یک حس گمشده در درونش آهسته آهسته شروع به جوانه زدن می‌کند، جلوتر می‌رود، با هر نفسی که می‌کشد ریه‌هایش پُر از عطر حضور می‌شود، با یک بغل امیدواری آمده تا آرزو‌ها و حاجاتش را از چشم و چراغ شیراز طلب کند پارچه سبز را در دستانش می‌فشرد، قدم‌هایش را به سوی ضریح برمی‌دارد و زیر لب زمزمه می‌کند «یا شاهچراغ».

اینجا مملو از حضور دلدادگانی است که مانند او با هزاران امید و آرزو برای استجابت دعایشان به این بارگاه معنوی آمده‌اند، اینجا حرم مطهر است و پنجمین روز از دهه کرامت، روز بزرگداشت حضرت احمد ابن موسی شاهچراغ (ع)، روزی که دل شیفتگان از مسیر حزن انگیز و ملال آور زندگی دل به صفای حریم یار می‌دهند.

با کوله باری از حرف و حاجات آمده‌اند، فرقی نمی‌کند که از کجای این کره خاکی باشی؛ حال و هوای زائران امین ولایت که در وصف نمی‌گنجداز پیرزن عصا به دست گرفته تا پیرمرد قد خمیده، نوجوانی که بر روی ویلچر نشسته، کودک خردسال با والدینش، زوج‌های جوان و سرباز وظیفه تنها خدا می‌داند که چه در دل‌هایشان می‌گذرد و چه نجوا‌هایی میان آنها و این امام‌زاده جلیل‌القدر رد و بدل می‌شود. همه به امید و عشق آقا آمده‌اند تا ارادت و دلدادگی خود را به پسر ارشد امام موسی کاظم (ع) و برادر  محمد بن موسی (ع) و برادر امام رضا (ع) نشان دهند و دست پُر از حریم امن الهی‌ش بازگردند.

بیصدا اجابت می‌کند

زهرا زارع یکی از زائران در گفت‌وگو با خبرنگار ما از بزرگی این حضرت برایمان می‌گوید که هرگاه با دل شکسته صدای احمدابن موسی شاهچراغ (ع) زدم مرا بیصدا اجابت کرد و مورد لطف و کرامت خود قرار داد و در بدترین شرایط زندگی که دیگر هیچ امیدی به آن کار و یا مشکل نبود، آقا خود دستگیرمان بود.

آقا شاهچراغ خیلی عزیزی

مریم طاهریان فرد یکی از خادمان حرم مطهر حضرت شاهچراغ (ع) در گفت‌وگو با خبرنگار ما از معجزه این امام جلیل القدر برایمان می‌گوید: سال‌ها در دبیرخانه حرم مطهر با خانم رحیمی همکار بودم، او بازنشسته آموزش و پرورش بود، زنی پاک، درست کار، مهربان و مهارت قابل توجهی در تایپ سریع و حرفه‌ای داشت. کارکنان آستان مقدس که او را می‌شناختند علاقه خاصی به کمالاتش داشتند.

او افزود: مدتی گذشته بود که متأسفانه متوجه شدیم دچار بیماری سرطان خون شده، مراحل درمان را یکی پس از دیگری طی کرد. همکاران دلسوز به او امید می‌دادند و در پاره‌ای از مسائل کمکشان کردند، اما بدنش روز به روز ضعیف‌تر و ناتوان‌تر و بیماری وخیم‌تر می‌شد.

خانم طاهریان ادامه داد: یک روز که دو خادم عزیز؛ خانم‌ها حیدری و موسوی به دیدن او به بیمارستان رفتند و دیدند خانم رحیمی بدنش کبود کرده است. حیدری گفت دخترش با دیدن ما گریه کنان به سمتمان آمد و گفت دکتر، مادر را جواب کرده و گفته اگر دوام بیاورد تا صبح بیش نیست و خود را برای مراسم ترحیم آماده کنید.

او در ادامه بیان کرد که به سرعت خودمان را کنار تختش رساندیم. فقط خدا می‌داند که چه بر حالمان گذشت. خانم رحیمی کبود شده بود و طلب آب می‌کرد و خوردن آب برایشان ممنوع بود. گفتیم دکتر که او را جواب کرده. همکارم سیده بود و پاک، بر آبی سوره و دعایی خواند، و با پنبه کمی به او چشاند و کمی تربت امام حسین (ع) به او داد. رنگ رخسار کبود و بی‌حس بود. پرچم آقا احمدابن موسی را روی او انداختیم. همسر خانم رحیمی برای تهیه قبر رفته بود. دیگر تاب نیاوردیم. گریه کنان وارد محوطه باز بیمارستان شدیم. در همان حال خادم سیده، فریاد کشید آقا شاهچراغ  مگر او خادم تو نیست؟ مگر مخلصانه ارادت نداشت و برایت کار نکرد؟ مگر او را نمی‌بینی؟
‌ می‌گفتم چرا کمکش نمی‌کنی، این است حمایتت، این هست دوست داشتنت؟ عوامل بیمارستان می‌گفتند که اینها چه نسبتی به او دارند. گفتند همکار و خادم حرم.

طاهریان تصریح کرد: به منزل رفتیم و شبی سخت پشت سر گذاشتیم و صبح به بیمارستان آمدیم. الله اکبر... منظره‌ای عجیب بود، متحیر شدیم، خانم رحیمی روی تخت نشسته بود؛ دکتر می‌گفت جز معجزه هیچ چیز دیگری نیست. سرطانی در بدنش مشاهده نمی‌شود. در دل می‌گفتم آقا شاهچراغ خیلی عزیزی... الذی کان کریما جلیلا ورعا.

شاهچراغ (ع) راه را نشانم داد و دلم را آرام

زینب شهریاری خبرنگار نیز در گفت‌وگو با خبرنگار ما،  بیان کرد: در گذر سال‌ها همچنان در پس ذهنم تصویری مبهم از شاهچراغ (ع) داشتم احترامش برایم واجب بود، اما تنها در همین حد… ارتباط قلبی خاصی با شنیدن نامش یا دیدن ضریحش برقرار نمی‌شد، انگار که جریان سیم‌ها در این قسمت قطع شده باشد.

او افزود: روزی از روزگاری که همیشه بر یک پاشنه نمی‌چرخد، در ضریح رو به روی ایشان، اشک ریزان سفره دلم را باز کردم؛ راستش را گفتم که هیچگاه چیزی از سمتش ندیده‌ام که خوشحالم کند یا حداقل بگویم به برادر امام رضا (ع) هم همانند ایشان از کودکی توسل داشته‌ام، اما آن روز این امام والا مقام تمام رشته‌های ذهنی مرا نسبت به خود تغییر داد، چراغ دلم را روشن کرد و سیم‌ها هم خود به خود وصل شدند.

شهریاری بیان کرد: اشتباه از من بود که ایشان را سال‌های زیادی سر سری گرفته بودم. شرمنده بخشندگی و نامش شدم. راه را نشانم داد و دلم را آرام.

این خبرنگار گفت: شش هفت سالی می‌شود که بیشتر روی به روی ایشان به ادای احترام خم می‌شوم؛ و حالا هم که نامش را می‌شنوم، دلم گرم‌تر از همیشه می‌شود و بر عطوفت و راستی‌اش سلام می‌دهم.

افتخار خدمت در حرم شاهچراغ؛ معجزه است

به سراغ یکی دیگر از خادمان این حرم رفتیم و خواستیم که از کرامات این حضرت برایمان بگوید که در پاسخ به سوال ما این جواب را داد و افزود: همن که من خادم حرم مطهر حضرت شاهچراغ علیه السلام هست و افتخار خدمت در این مکان مقدس و زیر پرچم این امامزاده جلیل القدر را دارم بهترین معجزه و کرامت در زندگی من است.

یکی از زائران که از شهرکرد و برای درمان به شیراز آمده بود، گفت: به همراه همسرم به امید شفاء و شفاعت به زیارت آقا آمده‌ایم چرا که دوا و شفاء بدست این بزرگان اهل بیت (ع) است و از حضرت میخواهم با نگاه رحمت خویش همسر من را هم شفای خیر دهد.

اخبار پیشنهادی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
آخرین اخبار